سوء ظن و بدگمانى

قلب : چطور؟
دست : براى اين كه ريشه بهتان ، سوء ظن و بد گمانى است و چنين گناهى توسط و انجام مى گيرد.
قلب : مگر بد گمانى چيست ؟
دست : چه عرض كنم ؟ مگر شما قرآن نخوانده ايد؟
آن جا كه خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد!از گمانها، بسيار پرهيز كنيد. زيرا بعضى از گمانها، گناه است ! (417)
 
!

ادامه نوشته

بهتان و حرمت آن

زبان : ممكن است آيه اى را از قرآن براى اثبات مطلب خود بيان كنيد؟
دست : آرى ، قدرت دارم بيش از يك آيه را بياورم ، شما اگر سوره نساء اسرى ، نور و مانند آن را بخوانيد به آياتى برخورد خواهيد كرد كه پروردگار بزرگ بهتان را عمل بسيار ناپسندى به حساب آورده است .
در يك آيه چنين فرموده : و هر كه گناهى صغيره يا كبيره انجام دهد، سپس آن را به فرد بى گناهى نسبت دهد پس در حقيقت بهتان و گناه آشكارى را متحمل شده است . (415)
و در سوره ديگرى چنين فرموده : براستى كسانى كه دروغ بزرگى را آوردند گروهى هستند از شما، براى خود آن را شرنپنداريد بلكه آن براى شما خير است براى هر مردى از ايشانست آن چه را كه از گناه كسب كرده و كسى كه از آنان عهده دار اين گناه بزرگ گرديد، براى اوست عذاب بزرگ . (416)
روايات هم با لحم بسيار شديدى در نكوهش اين عمل وارد شده است ، چنان كه بعض از آنها در بحث سابق بيان گرديد.
پوشيده نماند كه گناه بهتان گاهى بمراتب از گناه غيبت بيشتر است (غيبتى كه از زنا بالاتر است ) زيرا اگر بهتان در پشت سر طرف تحقق پيدا كند، علاوه بر گناه غيبت ، گناه دروغ را هم در بر دارد، پس در حقيقت بهتان يعنى دروغ و غيبت ، بنابراين از گناهان كبيره و از بزرگترين آنها مى باشد.
زبان : نفهميدم چطور هم دروغ و هم غيبت است .
دست : مگر در بحث غيبت فراموش گرديد كه گفته شد: غيبت آنست كه انسان مطلبى را پشت سر برادر دينى خود بگويد كه در او باشد، ولى تهمت و بهتان آنست كه نسبتى دهد كه در او نباشد، پس در اين صورت هم غيبت كرده كه پشت سر او حرف زده و هم دروغ گفته يعنى به او چيزى نسبت داده كه در او نيست .
قلب : گمان مى كنم زبان در اينجا تقصير زيادى نداشته باشد چون اغلب اوقات ، خود طرف باعث تهمت و بهتان مى گردد.
دست : معلوم مى شود شما مى خواهيد با گفتار خود، خويشتن را تبرئه نمائيد.

گناه تعيير و سرزنش

دست : از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه مومنى را سرزنش نمايد خداوند او را در دنيا و آخرت سرزنش كند. (408)
از حضرت امام صادق (ع ) نقل گرديده : آخرين سفارش خضر به موسى بن عمران اين بود كه احدى را به گناه سرزنش مكن . (409)
از حضرت باقر و امام صادق (ع ) روايت شده : كه اباذر در عهد پيامبر اكرم (ص ) فردى را به مادر سياهش سرزنش نمود، به او گفت : اى پسر سياه !حضرت فرمودن او را به مادرش ‍ سرزنش نم دى ؟!ابوذر آنقدر سر و صورت خود را به خاك ماليد تا رسول خدا (ص ) از او خوشنود گرديد. (410)
و در كافى از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: دورترين بنده ، از خدا آن وقتى است كه انسان با كسى برادرى كند و لغزشهاى او را نگهدارى نمايد، تا روزى او را بدينوسيله سرزنش نمايد. (411)
و در باب ديگر رواياتى از ائمه هدى (ع ) به اين مضمون نقل شده : خوشا به حال كسى كه عيب خود، او را از عيبهاى برادران مومن خود باز دارد. (412)
و از رسول خدا (ص ) نقل شده كه در مدينه دسته هائى بودند داراى عيب ، ولى چون از عيوب مردم لب به سخن نگشودند، خداوند عيوبشان را بر مردم پوشانيد، آنها مردند و در نزد مردم از آنها عيبى نبود، و دسته ديگر در مدينه بودند كه بى عيب بودند، ولى چون به ذكر عيوب مردم پرداختند، خداوند براى آنها عيبهائى را آشكار ساخت ، كه پيوسته آنها با آن عيوب شناخته مى شدند تا آن كه مردند. (413)
زبان : ما از شما خيلى ممنونيم كه ما را باين وظائف آشنا ساختيد. دست : آقاى زبان !اينها همه از جرمهاى توست !زيرا تعيير و سرزنش بوسيله چه كسى جز تو انجام مى گيرد؟
زبان : شما كه اين ايراد را به دوست ما (چشم ) نموديد حال مى گوئيد اين كار جز از راه من صورت نمى گيرد؟
دست : اگر هم گفته باشم ، بى شك سرزنش و ذكر عيوب و امثال آن از مثل توئى تحقق مى يابد و اغلب زيانها از ناحيه تو نصيب همه خواهد گرديد.
زبان : ممكن است از آن زيانها ما را مطلع سازيد؟
دست : آرى ، بسيار! از جمله آنها بهتان است كه از آن در قرآن تعبير به افك هم شده و فى الجمله بحث آن گذشت . (414)

سيگار و نظائر آن

و همچنين بايد بيدار باشى و پولى را كه با زحمت به دست مى آورى ، در طريق نامشروع و راه بد و غير صحيح مانند: سيگار، چپق ، قليان و پيپ
انواع مسكرات وافيون و حشيش و بنگ و هروئين و گردها و كارهاى زشت ديگرى كه هر فردى به تشخيص فكر و وجدان و عقل خود تا اندازه اى مى تواند بدى آن را بداند به كار نبرى .
دست : اين امورى كه متوجه من ساختى ، كار من نيست ، اغلب آنها از كارهاى دهان و بينى و ساير اندامهاست .
.

ادامه نوشته

اسراف و تبذير و حرمت آن

دست : زيان ديگرى هم از من در نظر داريد؟
قلب : چه عرض كنم ! زيان امثال ما در جامعه بسيار است : از زيانهائى كه در وجود شماست ، مساله اسراف و تبذير است كه در قرآن مكرر از آن گفتگو شده و در آيات چندى چنين دارد: براستى كه خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد. (393)
پرواضح است : كسى كه خداوند او را دوست نداشته باشد، از رحمت پروردگار دور بوده و مورد غضب الهى خواهد گرديد و شايد به همين جهت باشد كه از گناهان كبيره بشمار آمده است .
دست : ممكن است معناى اسراف و تبذير را بيان كنيد؟
قلب : اسراف يعنى زياده از حد خرج كردن و زياده روى نمودن ، و تبذير هم به همين معناست و يا بمعناى بيهوده خرج نمودن است . (394)
دست : آيا اسراف فقط در حق من تصور مى شود يا شامل غير من هم خواهد بود؟
قلب آرى تنها در حق تو متصور است .
دست : خيال مى كنم اشتباه كنيد، زيرا اگر در آيات قرآن بنگريد اسراف را تنها در اموال كه بوسيله من انجام مى گيرد نخواهيد ديد، بلكه در غير اموال نيز مشاهده مى شود كه شامل شما هم خواهد گرديد.
 
. (4

ادامه نوشته

غش در معامله

و اما در معامله كه بوسيله تو آقاى دست صورت مى گيرد، از عملهاى بسيار ناپسند و ضد انسانى و اسلامى است و فقهاى بزرگ بر حرمت آن فتوى داده اند، چنان كه در تحرير الوسيله فرموده : غش حرام است بسبب آن
چه در خريد و فروش پوشيده است ، مانند مخلوط كردن شير با آب ، و مخلوط نمودن جنس خوب با بد و مخلوط نمودن روغن حيوانى با پيه ، يا با روغن نباتى . (388)
زبان : روايتى هم در اين زمينه مى باشد؟
قلب : روايات بسيار است كه از باب نمونه به يكى دو روايات اشاره مى نمايم .
از حضرت رضا (ع ) از آباء گراميش نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: از ما نيست كس كه درباره مسلمانى غش كند، يا به او ضررى وارد سازد و يا با او مكر و حيله نمايد. (389)
و از على (ع ) نقل شده كه فرمود، مومن به برادر خو غش نمى نمايد و خيانت نمى كند. (390)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده كه فرمود: هر كه با مسلمانى در خريد و فروش غش نمايد، از ما نيست و در روز قيامت با يهود محشور خواهد شد، زيرا يهود خيانت كننده ترين خلقند براى مسلمين . (391)
و نيز رواياتى وارد شده كه آدمى بايد آن چه براى خود دوست دارد براى ديگران دوست بدارد، و كراهت داشته باشد براى ديگران آن چه براى خود دشمن مى دارد، چنان كه نقل شده مردى اعرابى خدمت پيامبر اكرام (ص ) شرفياب گرديد عرضه داشت : يا رسول الله !به من عملى ياد ده كه بوسيله آن داخل بهشت شوم ، حضرت فرمود: آن چه را كه دوست دارى از ناحيه مردم به سوى تو آيد به جانب آنها روانه كن و آن چه را كه ناراحتى از اين كه از سوى مردم به جانب تو آيد در حق آنان روامدار. (392)

احتكار

چشم : تشكر مى كنم ببخشيد!
قلب : خدا ببخشد، تذكر خوبى داديد، اما مساله احتكار، مرحوم شيخ حر عاملى كه از بزرگان محدثين و از افتخارات عالم تشيع است ، در كتاب وسائل يك باب مخصوص حرمت احتكار باز نموده و در آن جا رواياتى نقل مى كند كه از جمله آنهاست اين روايت :
از امام صادق (ع ) نقل شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: كسى كه از شهرى به شهرى و يا از مملكتى به مملكتى و يا از محلى به محل ديگر، ارزاق را جهت تجارت مى آورد، روزى داده شده و آن كه ارزاق را نگهدارى مى كند و و در اختيار مردم قرار نمى دهد ملعون است . (383)
و از آن حضرت نيز نقل شده كه احتكار طعام نمى كند، مگر خطا كار (384)
و از على (ع ) روايت گرديده كه آن حضرت از احتكار در شهرها نهى فرمود، آن گاه بيان داشتند كه احتكار نيست مگر در گندم ، جو، خرما، كشمش و روغن . (385)
دست : پس در نگهدارى ساير اجناس احتكار صدق نمى كند؟
قلب : نه !چنان كه در تحرير الوسيله هم فتوى چنين است . (386)
آرى احتكار در غير آنها بسيار بد، بويژه زمانى كه مردم به آن نيازمند باشند و بطور خلاصه بايد شخص محتكر بداند، عمل او بسيار ناپسند و زيان آور است ، و چنان چه از پيامبر اكرم (ص ) رسيده است هركه بر مسلمين طعامى را احتكار كند خداوند او را به مرض جذام و افلاس تنبيه سازد. (387)

گرانفروشى و بدى آن

چشم : گرانفروشى را فراموش كرديد؟
قلب : آفرين !گرانفروشى هم از كارهاى ضد بشرى و ضد اسلامى است ؛ زيرا اين عمل مخالف برنامه هاى اسلام و اين كار ضد آئين مذهب تشيع و عملكرد امامان و پيشوايان دينى ماست ، چنان كه از عماد بن عثمان نقل شده ؟ زمانى در مدينه قحطى آمد، بنحوى كه قدرتمند گندم را با جو مخلوط مى كرد، مقدارى از آن را مى خورد و مقدار ديگر را مى فروخت ، و در نزد امام صادق (ع ) گندم پاكيزه اى بود كه اول سال خريده بود، به يكى از غلامان خود گفت : براى ما جو بخر و آن را با اين گندم مخلوط نما، يا آن را بفروش ، زيرا ما خوش ‍ نداريم كه چيز خوب بخوريم و مردم جنس پست بخورند. (381)
و از امام صادق (ع ) روايت گرديده كه فرمود: برترين عملها سه چيز است : انصاف دادن مردم از جانب خود بنحوى كه به چيزى خوشنود نشوى مگر براى آنها خوشنود گردى مانند آن را، و برابرى تو با برادرت در مال ، و ياد خدا بر هر حالت نه : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله به تنهائى ، بلكه وقتى بر تو چيزى از فرمان خدا وارد شد آن را بگيرى و هنگامى كه بر تو چيزى از نهى خداى عزوجل وارد گرديد آن را ترك نمائى . (382)
آرى ، عمل بزرگان ما چنين است و برنامه هاى اسلامى چنان ، پس كسى كه بى انصافى كند مومن نيست و از جرگه مسلمين بيرون است و گرانفروشى جدا بى انصافى ، و خلاف رويه اسلام و مسلمين بلكه عقلاى جهان است .

كم فروشى

دست : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
قلب : يكى ديگر از زيانهاى تو، كم فروشى است كه آن هم از گناهان بزرگ بشمار آمده ، و بر حرمت آن ، هم قرآن دلالت دارد و هم روايات ، بلكه اجماع علما و عقلا نيز بر بدى آن حكمفرماست .
دست : ممكن است تفصيل بيشترى بدهيد؟
قلب : البته ! قرآن بغير از آياتى كه خداوند بزرگ از حالات انبياء با امت هاى خود در خصوص نهى از كم دادن در كيل و وزن بيان داشته ، يك سوره در اين زمينه نازل فرموده ، و در آن جا فرموده : واى بر كم فروشان !كسانى كه وقتى از مدرم تحويل مى گيردند، پيمانه را براى خود تمام و بيشتر گرفته و هنگامى كه براى مردم پيمانه و وزن مى كنند، كم مى دهند، آيا آنان گمان ندارند كه براى روز بزرگى برانگيخته خواهند شد. (378)
و از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : براستى كه در ميان شما دو خصلت است كه بوسيله آن دو امت هاى پيشين هلاك شدند، گفتند: آن دو چيست اى رسول خدا (ص )؟ فرمود: كيل و(379)
وزن .
و از رسول خدا (ص ) روايت شده هر گاه بعد از من زنا ظاهر گردد مرگ ناگهانى زياد شود، و چون در كيل و وزن كم داده شود خداوند تعالى آنها را به قحطى و كمبودى بگيرد، و زمانى كه از زكات جلوگيرى شود زمين همه بركات خود را از زراعت و ميوه و معادن منع نمايد، و هنگامى كه در قضا و حكم ها ستم نمايند بر ستم و عدوان همكارى كرده ، و چون پيمان شكنى شود خداوند بر آنها دشمنشان را مسلط فرمايد، و چون قطع رحم كنند اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت ، و زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر ننموده و پيروى از نيكان اهلبيت من نشود خداوند بر آنها اشرارشان را مسلط مى كند در اين حالت است كه هر چه خوبان دعا كنند، دعاشان مستجاب نمى شود. (380)
مرحوم مجلسى كه از اجلاء فن حديث و از مفاخر عالم تشيع و از ارزنده ترين علماى شيعه و از كم نظيرترين مححققين و محدثين و از بزرگان فقها و آيات الهى است ، در شرح روايت مزبور مى نويسد: مستجاب نشدن دعايشان بدينجهت است كه غضب ، محكم گشته و عذاب ، به حد لزوم رسيده ، و لذا شفاعت خليل الرحمن براى قوم لوط پذيرفته نگرديد.
دست راستى كم فروشى كار بسيار بديست .
قلب : مگر كسى در بدى آن شك دارد؟ مگر ممكن است فردى راضى شود كه جنس او را كم ، وزن يا كيل كرده و در وقت خريد به او كم دهند، آدم كم فروش بايد حساب خود را بكند كه در عمر خود چقدر كم فروخته و تا چه اندازه زيادى گرفته و چقدر خود را بدبخت نموده و چه اندازه مظالم عباد را به گردن گرفته ، چگونه روز قيامت از عهده آن بر مى آيد و تا چه اندازه كار را بر خود مشكل ساخته است .
دست : پس تكليف چيست ؟
قلب : تكليف چنين فردى روشن است ، از اول بايد دست سالمى داشته باشد كه به اين عمل زشت و ناپسند دست دراز نكند و اگر مبتلا بوده ، بايد آن چه در ذمه دارد به صاحبانش ‍ برساند و اگر مرده اند به وارثهاى آنها و اگر صاحبانش را نمى شناسد به عنوان رد مظالم به مستحقين رد كند.
دوست عزيز! اگر اجازه باشد به مناسبت كم فروشى به دو عمل ديگر تو نيز اشاره كنم !
دست : بفرمائيد.
قلب : يكى مربوط به غش در معامله است كه باز بوسيله تو انجام مى گيرد و ديگرى احتكار، كه هر دو از نظر اسلام و مسلمين عمل ناپسند و ضد اسلامى و انسانى مى باشند.

قمار و حرمت آن

قلب : يكى از آن گناهان ، قمار است كه حرمت آن از قرآن و روايات و اجماع و عقل استفاده مى شود.
دست : توضيح بيشترى بفرمائيد.
قلب : در چندين جاى قرآن از قمار نكوهش شده مانند اين آيه : پيامبر از تو از بابت شراب و قمار سوال مى كنند، بگو: گناه بزرگى در آنهاست . (372)
روايات متعددى هم در تفسير آيه مباركه : فاجتنبوا الرجس من (373) الاوثان نقل شده كه مراد از اوثان شطرنج است . (374)
 
.

ادامه نوشته

جبن و ترس

دست : آرى يكى ديگر از زيانهاى تو براى همه ما، ترس و جبن است كه در تو راه پيدا مى كند و سبب عقب ماندگى و تعطيلى بسيارى از احكام خداوند خواهد گرديد.
قلب : در آيات و اخبار فراوان ديده مى شود كه از خوف و ترس مدح و ثنا گرديده است چطور شما از آن نكوهش مى كنيد؟
دست : آرى خوف بر دو قسم است : پسنديده و ناپسند، آن چه شما مى فرمائيد، خوف ممدوح بوده و آن غير از جبن و ترس است ، البته خوف خشيت از مخالفت امر خدا نه تنها ناپسند نيست ، بلكه يكى از بالاترين وظائف انسانى و مبدا تمام سعادتهاست و بشر بوسيله آن به كمال خواهد رسيد و تا چنان

ادامه نوشته

ارزش نصيحت

دست : گرفتارى ندارد، زيرا چنان كه رفيقمان (زبان ) فرمودند نم هدف ما از اين مناظره ، عيب جوئى و گفتن عيوب ديگران نبوده ،بلكه نصيحت و ارشاد يكديگر است كه از وظائف مهم هر فرد مسلمان مى باشد، چنان كه امام صادق (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل كرده : براستى بالاترين مردم از نظر منزلت و مقام در روز قيامت رونده ترين آنهاست در زمين براى نصيحت خلقش . (360)
قلب : بفرمائيد؛ مزاح كردم .

روايات امامت

از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: براستى كه خداوند تبارك و تعالى ميان خود و خلقش على (ع ) را علم و نشانه قرار داده ، و ميان او و مخلوقش علم ديگرى نيست ، هر كه از او پيروى كرد مومن ، و هر كه او را انكار نمود كافر خواهد بود. و هر كه درباره او شك نمود مشرك است . (355)
مالك جهنى است مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: سه دسته اند كه در روز قيامت خداوند با آنها سخن نگويد، و بسوى آنها نظر نيندازد، و آنها را پاك نسازد، و براى آنهاست عذاب دردناك : كسى كه مدعى امامتى باشد كه از جانب خدا امامت او تاييد نشده ، و هر كه انكار كند امامى را كه امامت او از جانب خداى عزوجل باشد، و هر كه گمان كند بر اين كه براى آن دو (...) در اسلام حظ و نصيبى است (356)
 
.

ادامه نوشته

امامت على (ع )

چشم : جاى بحث درباره اينگونه مطالب ، كتب عقائد است (354) ولى چاره اى نيست - ما هم فى الجمله در اين رابطه سخنى گفته و از بعضى اسرار پرده برداشته و بگوئيم :
شكى نيست در اين كه خداوند حكيم بشر را از اول خلقت تا قيامت بدون هادى ، نگذاشته و نمى گذارد، زيرا بشر در كمال عجز و ناتوانى بوده و مجهولاتش در برابر معلومات خود، چون قطره در مقابل اقيانوسها مى باشد، از طرفى در رسيدن به كمال و سعادت دنيا و آخرت نيازمند به رهبر كامل و جامع و عادل و عالم به تمام معنى مى باشد (ما نمونه خيلى روشنش را در انقلاب مقدس و پر ثمر خود .

ادامه نوشته

ارتداد و اقسام آن

قلب : لطفا ممكن است بفرمائيد ارتداد كه يك قسم از كفر است بوسيله من انجام مى گيرد يا بوسيله تو؟
زبان : البته بوسيله تو تحقق مى يابد، ولى بفرمائيد كه چگونه ارتداد يك قسم از كفر است ؟
قلب : شما بكتب فقهاء كه از جمله آنها عروة الوثقى است مراجعه كنيد، در آن جا خواهيد ديد كه هشتم از نجاسات را كافر بحساب آورده آنگاه مى فرمايد: حتى المرتد بقسميه : مرتد، هر كدام از دو قسمش كه باشد، كافر است .
زبان : دو قسم مرتد كدام است ؟

ادامه نوشته

آيات كفر

1- آيات ، چنان كه خداوند فرموده : براستى كه خداوند نمى آمرزد كه به او شرك آورده شود و ماسواى آن را خواهد بخشيد، براى هر كه بخواهد و هر كه به خدا شرك آورد على التحقيق به خدا گناه بزرگى را نسبت داده . (340)
قلب : اتفاقا اين آيه تو را رسوا مى سازد، زيرا مى فرمايد: هر كه شرك به خدا آورد، نسبت گناه بزرگى به خدا داده ، آيا من افتراء از مختصات توست و يا از ويژگى هاى من است ؟ چرا مطالعه نكرده حرف مى زنى .
.

ادامه نوشته

شرائط امر بمعروف و نهى از منكر

زبان : مگر بر هر انسانى لازم نيست ؟
پا: نه عزيزم !وجوب آن شرائطى دارد كه بايد هر فردى از مرجعش حكم آن را به دست آورد ولى من بطور خلاصه آن شرائط را بيان مى كنم :
شرط اول : كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى نمايد بايد عارف باشد، بنابراين امر به معروف و نهى از منكر، بر جاهل و بر كسى كه نمى داند معروف و يا منكر چيست ، واجب نيست .
دوم : آن كه احتمال تاثير دهد، ولى اگر بداند گفتارش اثرى ندارد امر به معروف و نهى از منكر لازم نيست .
سوم : آن كه بداند معصيت كار بر گناه خود مصر است ولى اگر بداند خود او ترك مى كند، وجوب آن ساقط مى گردد.
چهارم : آن كه در اين كار مفسده اى مترتب نشود كه اگر ضرر جانى يا عرضى مالى بر خود يا خويشان يا مومنين ديگر وارد مى شود لزومى ندارد.
و لذا از امام صادق (ع ) مى پرسند كه آيا امر به معروف و نهى از منكر بر همه امت لازم است ؟ حضرت مى فرمايد: نه !آنگاه بيان مى دارد كه جز اين نيست - بر قوى و توانائى كه از او حرف شنوائى داشته باشند و ميان منكر و معروف فرق بگذارد و عالم باشد، لازم است . (339)
و بعضى از مراجع شرط ديگرى هم اضافه نموده و گفته اند: طرف هم بداند كه آن چيز حرام است كه مرتكب مى شود، و يا واجب است كه ترك مى كند، ولى در صورتى كه جاهل باشد، بر ديگران امر و نهى او لازم نيست .
زبان : از اين گفتگوها وظيفه دوست ما (قلب ) هم روشن مى شود.
قلب : من كه وظيفه ام مشخص است ، تا به حال از من انحرافى ديده ايد؟
زبان : من كه انحرافات بسيارى در تو مشاهده مى كنم .
قلب : اميدوارم كه صرف ادعا نباشد.
زبان : آيا كفر بوسيله چه كسى تحقق مى يابد آيا جز از راه تو؟ و آيا توجه دارى كه هيچ عملى در دنيا در بدى آن متصور نيست ؟
قلب : دو مطلب را بيان داشتيد كه هر دو نيازمند به اثبات است : يكى آن كه كفر از زيانهاى من است و ديگر آن كه چيزى در بدى به حد كفر نمى رسد.
زبان : اين موضوع روشن است ؛ كسى كه كافر گرديد، معتقد به مبدا و معاد و رسالت و امامت و رهبرى نمى باشد، و كسى كه چنين باشد، ديگر به هيچ قانونى پاى بند نيست و هر فردى كه چنان شد، واجبات را ترك كرده ، و محرمات را به جا خواهد آورد، بخلاف كسى كه معتقد بوده و مسلمان و مومن باشد و گاهى معصيتى را انجام دهد و احيانا گناهى را مرتكب شود.
شكى نيست در اين كه كفر بوسيله تو تحقق مى يابد، زيرا آدمى با دلش است كه مومن و مسلمان و مشرك و كافر مى شود و دليل بر اين مطلب زياد است .

امر به معروف و نهى از منكر دو واجب كفائيند

امر به معروف و نهى از منكر واجب كفائى است ، به اين معنى كه اگر معروفى ترك گردد و يا منكرى عملى شود بر عهده تمام مسلمين است كه از آن جلوگيرى نمايند، بنابراين اگر عده اى عهده دار اين كار شدند، از ديگران ساقط مى شود و بايد توجه داشت كه خداوند على اعلا اين حق را به هر فردى كه مسلمان است خواهد داد كه نسبت به معروف فرمان داده و از منكر و معصيت نهى نمايد، و اين خود يك منصبى است الهى كه هر انسان مسلمان گر چه خيلى از نظر ظاهر پائين تر باشد به بالا از خود فرمانفرما بوده و دافع حقوق الهى گردد و حتى الامكان معروف را پياده كرده ، مانع منكرات گردد، گر چه با كمك دوست من (دست ) تحقق يابد.
زبان : معلوم مى شود شما هم در اين جرم و يا پاداش شريكيد؟
پا: البته برادر ما (دست ) هم از جرم و پاداش شما بى بهره نيست .
دست : شما هم در عمل مثل بنده هستيد.
پا: البته فرمايش شما صحيح است ولى بنابر آن چه در روايات و در گفتار مولى الموحدين حضرت على (ع ) ديده مى شود، شما در رديف زبان قرار گرفته ايد، گر چه من هم در اجراء برنامه همكارى كرده باشم .
 
.

ادامه نوشته

قوم شعيب

زبان : ممكن است از باب نمونه به يك امتى اشاره كنيد؟
پا: آرى ، از حضرت باقر (ع ) روايت شده : خداوند به شعيب وحى نمود كه : من از قوم تو صد هزار نفر را عذاب خواهم نمود، چهل هزار نفر آنها گنهكارند و شصت هزار نفرشان بى گناه ! شعيب مى پرسد: خدايا نيكان را چرا عذاب مى كنى ؟ خداوند فرمود: آنان با معصيت كاران سازش كرده و بى تفاوت بودند و بواسطه خشم من خشمگين نگشتند (333)
يعنى امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند.
زبان : از مطالبى كه شما بيان داشتيد عظمت امر به معروف و نهى از منكر روشن مى شود.
پا: هنوز شما عظمت آن را درك نكرده اى .
زبان : ممكن است شما بفرمائيد.
پا: در قرآن بيش از ده سوره در لزوم آن (334)و بيش از صد روايت از خاندان عصمت و طهارت نقل گرديده است و علماى بزرگ و فقهاى ارزنده تعبيرهاى بزرگى از آن نموده اند كه از باب نمونه بانچه در تحرير الوسيله ذكر شده اشاره مى شود.
زبان : تحرير الوسيله از كيست ؟
پا: خيلى تعجب است كه شما تا به حال نام تحرير الوسيلة را نشنيده اى اين كتاب از استادى ارزنده ، از مجتهدى جامع الشرائط، از فقيهى لايق ، از مرجعى والا، از زعيمى رشيد، از رئيس مذهبى بيدار و آگاه ، از بت شكنى شجاع ، از رهبرى مدير و مدبر، ظلمت شكاف قرن ، ويران كننده بنياد شكنى شجاع ، از رهبرى مدير و مدبر، ظلمت شكاف قرن ، ويران كننده بنياد شاهنشاهى ، بينانگذار جمهورى اسلامى ، حضرت آيه الله العظمى حاج آقا روح الله موسوى خمينى دام ظله مى باشد.
اين مرد خدا و عارف و فيلسوف و عالم ربانى چنين تعبيرى دارد:
و هما من اسمى الفرائض و اشرفها، و بهما تقام الفرائض و وجو بهما من ضروريات الدين ، و منكره مع الالتفات بلازمه والالتزام به من الكافرين
ترجمه امر به معروف و نهى از منكر از والاترين واجبات و برترين آنهاست ، و به آن دو واجبات بپا داشته مى شود، و وجوب آنها از ضروريات دين ، و منكر آن با توجه به لوازم آن از كفار خواهد بود.
زبان : تقاضامندم مرا در اين زمين روشن تر سازيد.
پا: به ديده منت دارم ! البته چون اين مساله ، تقليدى است ، بايد آن را به طور كامل از رساله مرجع ملاحظه كرد، ولى براى مختصر آشنائى چند لحظه اى وقت شما را مى گيرم .

امر به معروف و نهى از منكر

پا: چه عرض كنم ؟!آيا عظمت امر به معروف و نهى از منكر را فراموش كرده و نقش مهم آن را از آيات و روايات به دست نياورده اى ؟
زبان : چه ربطى به من دارد؟
پا: امر به معروف و نهى از منكر كه دو واجب الهى است و وجوب آن از ضروريات دين بشمار آمده و منكرش با توجه به لوازم آن كافر قلمداد گرديده ، از مختصات توست .
عظمت امر به معروف و نهى از منكر آن اندازه است كه خداوند فرموده : شما بهترين امت هستيد در ميان بشر هنگامى كه امر به معروف نموده و نهى از منكر نمائيد و به خدا ايمان آوريد. (330)
و نيز فرموده : و بايد از شما دسته اى باشد كه به سوى خير دعوت كنند و به معروف فرمان داده و از منكر نهى نمايند آنان رستگارانند (331)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده : امت من پيوسته در خيرند مادام كه امر به معروف و نهى از منكر نموده و به برو نيكى تعاون داشته باشند، و زمانى كه چنين كارى نكنند، بركت ها از آنها گرفته شده ، و بعضى از آنها بر بعضى ديگر مسلط گشته ، و براى آنها يار و يارى نه در زمين مى باشد و نه در آسمان (332) يعنى نه خداوند آنها را كمك مى كند و نه بندگان خدا.
زبان : چگونه ؟ اين كار از مختصات من است ؟
پا: پس از مختصات كيست ؟ امر به معروف و نهى از منكر با اين اهميت و با اين ارزش بايد توسط تو انجام گيرد، و اين فريضه بزرگ بايد توسط تو برقرار گردد، و از غير تو تصور نخواهد گرديد، ولى مع الاسف شما (زبان ) نسبت به آن بى تفاوت بوده ، نه تنها در رواج آن كوشا نيستيد بلكه در ترك آن ساعى هستيد و در نتيجه اكثر زيانهائى كه نصيب جامعه انسانى گشته از اين طريق مى باشد.
شما به تاريخ گذشتگان نظرى بينداز و ببين كه خداوند بزرگ چگونه آنها را به عذاب شديد خود معذب نموده ، با اين كه در ميان آنان دسته اى بحسب ظاهر گنهكار نبوده ، ولى آنها هم با گنهكاران به هلاكت رسيده اند!
زبان : اگر دسته ديگر معصيت كار نبوده اند، پس چرا به هلاكت رسيده اند؟
پا: گفتم بحسب ظاهر گنهكار نبوده اند، يعنى آن دسته كه مرتكب گناهانى كه ديگران انجام مى داده اند، نشدند ولى چون ساكت بوده و نهى از منكر نمى كردند و اين فريضه بزرگ را (كه واجبات بوسيله آن بپا خواهد بود) ترك نمودند، خداوند آنها را هم با همان عذاب معذب ساخت .

تعرب بعد الهجرة

پا: چه جرمى ؟
زبان : تعرب بعد الهجرة كه يكى از گناهان كبيره و از معصيتهاى بزرگ است بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: معصيت بودن آن از چه راهى است ؟
زبان : علت حرمت آن را حضرت رضا (ع ) چنين بيان مى فرمايد:
و خداوند تعرب بعد الهجرة را حرام نموده ، چون چنين عملى برگشت از دين و ترك معاونت انبياء و حجت ها (عليهم افضل الصلوات ) را در بر دارد و براى آن چه در آنست از فساد، و ابطال حق هرذى حقى (327)
اين مطلب روشن است كه : شرف و كمال هر انسانى به علم و تقوى است ، در هر كجا كه آنها باشند كمال حاصل خواهد شد و هر كجا كه فاقد آن عاملهاى سعادت و كمال باشد، آن جا مركز حيوانات مى باشد و از انسانيت و ترقى و تعالى دور خواهد بود و لذا روايتى از امام باقر (ع ) نقل شده كه آن حضرت در تفسير گفتار خدا: اى بندگانم كه ايمان آورده ايد براستى كه زمين پهناور است ، و خداوند مى فرمايد: در كجا بوديد گويند: ما در زمين مستضعف بوديم ، پس خداوند فرمايد: آيا زمين من پهناور نبود پس در آن هجرت كنيد. (328)(329)
بنابراين وظيفه هر فردى است : هر كجا كه دانش و تربيت دينى موجود است ، براى زندگانى خود برگزيده و از محلى كه فاقد آن بوده و دينش در خطر است احتراز نمايد و اين مطلب خيلى روشن است ؛ جائى كه در آن جا عالم و مربى نباشد، ساكنين آن جا از اخلاق ، تمدن ، و انسانيت دور بوده و خيلى زندگانى آنان با حيوانات شباهت داشته بلكه با جرات مى توان گفت : زندگانى حيوانات بر آنها برترى دارد، چون حيوانات طبق الهامات الهى زندگانى منظمى داشته ، بيش از آن ، از آنها انتظار نمى رود، ولى تمدن و زندگانى انسانى كمتر با وحى والهامات صورت مى گيرد بلكه كمال زندگانى بشر به وجود رهبر ظاهرى و باطنى و علم و تربيت بستگى دارد و هنگامى كه جامعه اى از آن محروم باشد، از تمدن انسانى دور بوده و زندگانى پائين تر از زندگانى حيوانى پديدار خواهد گشت ، پس اگر كسى از چنين محلى خارج گرديد تا بتواند از رهنمودهاى علماء و بزرگان استفاده برد، و در مركز علم و تربيت قرار گرفت و سپس از كانون علم و تربيت به مركز اصلى خود كه فاقد علم و تربيت است هجرت نمود، چنين كسى گناه كبيره انجام داده ، چنين عملى توسط شما (پا) انجام خواهد گرفت . پا: شما هر چه از زيانهاى من بگوئيد يك هزارم زيانهاى شما نخواهد بود.
زبان : مگر زيان ديگرى در من تصور است ؟

 

فرار از جنگ

و اما گناهانى كه مربوط به شماست : يكى از آنها فرار از جنگ است كه علت آن از نامه و پاسخ حضرت ثامن الحجج (ع ) به محمد بن سنان روشن مى شود.
حضرت فرموده : خداوند فرار از جنگ را حارم دانسته زيرا ترك جنگ باعث امورى مى شود از قبيل : سستى در دين ، استخفاف پيغمبران و پيشوايان عادل و ترك يارى آنها بر دشمنان و عقوبت بر آنها بر انكار آن چه بسوى آن دعوت كرده اند از اقرار به ربوبيت و اظهار عدل و ترك ستم و ميراندن آن و تباهى . و براى آن چه در آنست از دليرى و بيباكى دشمن بر مسلمين و آن چه در آن مى باشد از اسيرى و كشتن ، و ابطال حق خداى تعالى و غير آن از فساد. (326)
جدا بايد در عبارت آن بزرگوار دقت نمودن چگونه فرار از جبهه كه توسط تو انجام مى گيرد، زيانهاى زيادى را در برداشته و با اين عمل چطور مسلمين به خاك سياه نشسته و با چه ذلت و خوارى و سرافكندگى و شرمساريى رو برو شده و با چه وضع نكبت بارى اسلام بزرگ را كه حد اعلاى ارزش و اهميت است ، بى ارزش كرده و آبروى ديرينه آئين مقدس ‍ الهى را- كه انبياء و ائمه هدى (چ ) آن را حفظ و حراست نموده و خونهاى پاك خود و يارانشان را در راه عظمت و عزت و اعتلاء آن ريخته اند- مى برى كفر و شرك و نفاق را تقويت كرده طاغوتيان را بر مسلمين و مستضعفين مسلط مى نمائى .
آقاى عزيز! اين يك جرم توست كه تمام ما بوسيله آن معذب خواهيم شد، و علاوه بر آن جرمهاى ديگرى نيز دارى كه هر يك آنها خانمانسوز و كوبنده انسانها خواهد بود.

گناهان كبيره

پا: پس بفرمائيد.
زبان : تعداد كبائر در روايات مختلف است در بعضى از روايات تعداد آن هفت عدد، و در بعضى ديگر بيش از سى عدد ذكر گرديده ، ولى روى هم رفته از مجموع آنها اين موضوعات استفاده مى شود:
1-
شرك بخدا 2- قتل نفس 3- زنا 4- لواط 5- دزدى 6- شرب خمر 7- عقوق والدين 8- فرار از جنگ 9- خوردن مال يتيم از روى ظلم 10- ربا 11- خوردن حرام 12- خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آن چه نام خدا بر آن برده نشده و ذبح گريده (در غير ضرورت ) 13- قمار 14- كم فروشى 15- قذف محصنه (نسبت ناروا به زنى دادن ) 16- ياس از رحمت خدا 17- ايمنى از مكر خدا 18- كمك به ستمكاران 19- تكيه زدن به ستمكاران 20- سوگند غليظ 21- حبس حقوق ديگران 22- دروغ 23- تكبر 24- اسراف و تبذير 25- خيانت 26- استخفاف 27- ترك نماز 28- منع زكاة 29- ترك چيزى از واجبات 30- محار به با اولياء خدا 31- اشتغال بملاهى (324)32- اصرار بر گناهان 33- شهادت زور 34- كتمان شهادت 35- پيمان شكنى و نقض عهد 36- غنا و موسيقى 37- سحر 38- غلول (كينه و عدوات )و بعضى ديگر (325)
پا: لطفا بفرمائيد ما از چه راهى مى توانيم گناهان صغيره را از گناهان كبيره تميز دهيم ؟
گناهان كبيره ، گناهانى است كه خداوند متعال در مقابل انجام دادنش وعده عذاب داده است ، گرچه افرادى مانند مرحوم طبرسى و صدوق (ره ) فرموده اند: هر گناهى نسبت به پائين تر از خود كبيره و نسبت به بالاترش ، صغيره مى باشد.

زيان پا

زبان : من خيال مى كنم ضرر شما كمتر از رفيقت (دست ) نباشد، زيرا اغلب كارهاى خلاف شرع و ضد اسلامى و انسانى آقاى دست به كمك شما انجام مى گيرد، چون هنگامى كه آقاى دست مى خواهد ملتى را به خاك سياه بنشاند و تصميم بمباران يك منطقه اى را داشته و يا اراده گذاشتن بمب در يك موسسه و يا يك چهار راه و ميدان و خيابان و كوچه و خانه اى را دارد و با اين عمل بسيارى از محرومان و مستضعفين و بيچارگان و بى گناهان را به هلاكت مى رساند، و يا در صدد كشتن فردى با اسلحه سرد و گرم بر مخى آيد و يا به فكر نوشتن مقاله و اعلاميه و كتاب گمراه كننده اى و صدها عمل نامشروع ديگر مى افتد، تا تو از جا حركت ننمائى و همكارى و همبستگى با او را نشان ندهى ، هرگز او نمى تواند عملى را انجام دهد، و يا اگر بتواند، به صد يك كارها توانائى ندارد و توفيق حاصل نمى كند، بعلاوه زيانهاى ويژه اى در وجود تو متصور است كه بدينوسيله از دوست عزيزت ممتاز مى گردى .
پا: مثلا؟
زبان : آيا شما به رواياتى كه گناهان كبيره را بيان داشته مراجعه كرده و آنها را مطالعه فرموده اى ؟
پا: بفرمائيد چه مناسبتى با زيان من دارد؟
زبان : مناسبت آن با شما، گناهانى است كه توسط تو انجام مى گيرد.
پا: ممكن است به آنها اشاره كنيد؟ بلكه بهتر است كه همه گناهانى كبيره را متعرض شويد؟
زبان : پيشنهاد بسيار خوبى است ، زيرا هم با گناهان كبيره آشنائى پيدا مى كنيم و هم مواردى كه مربوط به شماست روشن مى گردد

زيانهاى ديگر دست

دست : اگر جرمى دارم بفرمائيد؟
زبان : جرم شما بسيار است ، بايد يك مقدار خود را كنترل كرده خدا را در نظر آورى ، بايد به ياد قيامت باشى بايد پيوسته به ياد مرگ و عذاب قبر و حساب و كتاب روز جزا بوده ، سرانجام كار خود را در نظر آورى .
دست : چرا كلى گوئى مى كنى جرم مرا روشن تر بيان كن .
زبان : شما هستى كه سويچ راديو و تلويزيونهاى نامشروع و ضد اخلاق و اسلام و انسانيت را باز كرده ، فيلمهاى جنائى و ترانه ها و موسيقى ها و اخبار دروغ را مى گيرى ، و بدينوسيله چشم و گوش را به گناهان معتاد مى كنى و در نتيجه همه ما را بنده معصيت كار خدا مى نمائى ، توئى كه دكمه هواپيما را مى زنى و بمب هاى آتش زا و خراب كننده را بر سر بندگان خدا- و... مى ريزى شما هستى كه توپها و مسلسلها و رگبارها و صدها وسيله ضد خدائى و انسانى را به روى مسلمين مى گشائى و همه را از طريق حق و وظيفه الهيه شان باز مى دارى .
شما هستى كه قلم را برداشت و روى كاغذ، حكمهاى ناروا !صادر مى نمائى و يا بيت المال مسلمين

ادامه نوشته

رباخوارى

توئى كه ربا خوارى را در ميان اجتماع رواج مى دهى و توئى كه مردم را بدينوسيله به بدبختى ها و بلاهاى خانمانسوز دچار نموده ، مسلمين را از رحمت خدا دور ساخته و به زحمت مى اندازى ، توئى كه بندگان الهى را به جنگ پروردگارشان بسيج مى نمائى و جامعه را به فساد كشيده به چنين گناه بزرگى آلوده مى سازى .
دست : خواهش مى كنم غليظش نكن ، مگر رباخوارى جنگ با خداست و يا آن كه ربا از گناهان كبيره است ؟
زبان : چه عرض كنم ؟ مگر شما با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر اين آيه را نخوانده ايد: اى سكانى كه ايمان آورده ايد!تقواى الهى را پيشه خود سازيد و از ربا آن چه باقيمانده واگذاريد، اگر مومن هستيد كه اگر ترك نكنيد پس آماده جنگ با خدا و رسول باشيد. (321)
مگر روايات مربوط به ربا را مطالعه نكرده اى كه از امام صادق (ع ) نقل شده يك درهم ربا در نزد خدا بالاتر از بيست ، سى ، هفتاد زنا است كه همه آنها با محرم ها (مانند مادر خواهر، عمه ، خاله ، دختر...) باشد. (322)
و همچنين از رسول خدا (ص ) روايت گرديده كه آن حضرت ، ربا و خورنده ربا، و موكل و فروشنده ، و خريدار و نويسنده و دو گواه ربا را لعن نموده است . (323)
دست : مگر ربا در معامله تصور مى شود؟
زبان : آرى ، اگر رساله ها را مطالعه كنيد، خواهيد ديد: كسى كه جنسى را با وزن و پيمانه مى فروشد، اگر به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم ، يا جنس معيوب را به جنس سالم بفروشد و يا مثلا طلاى ساخته را به طلاى نساخته بيشتر بفروشد، علما آن را ربا دانسته و همان عذاب را دارد.
بنابراين ، جناب آقاى دست !همه اين معاصى توسط تو انجام مى گيرد، و اگر تو در اين كار دخالت نكنى كدام عضو مى تواند ربا بگيرد و يا ربا بدهد، تو هستى كه ما را به چنين عذابى مبتلا مى گردانى ، و ما را از درگاه خدا ساقط مى كنى .
دست : ايراد شما را مى پذيرم ، ولى همانطورى كه قبلا گفتم هيچ يك از اين جنايات و خيانتهاى ويرانگر بدون دخالت شما انجام نمى گيرد، شما هستى كه وام همراه ربا را جور مى كنى ، شما هستى كه فروشنده و خريدار را به اين معامله باطل مى رسانى ، شما هستى كه اين اجناس را در و بدل مى كنى و شما هستى كه نويسنده و شاهد و وكيل و موكل را در خارج انتخاب مى كنى ، پس سر منشا جرم تو مى باشى .
زبان : حرف شما قابل قبول نيست ؛ زيرا امكان دارد بدون مكالمه معامله شود و ربا تحقق يابد، فرضا چنين باشد، پس چرا تو اقدام مى كنى ، اگر تو سالم هستى و ريگى به كفش ‍ ندارى با اين كه مى دانى معامله ربوى است چرا انجامش مى دهى ؟
پا: خواهش مى كنم زيان مرا تذكر دهيد!
زبان : من هنوز همه جرم هاى دست را بيان نكرده ام !

غضب

دست : مگر باز هم در من زيانى متصور است ؟
زبان : گفتم زيان تو بسيار است ، آيا زمينهائى كه غصب مى شود توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ آيا همه ما بوسيله تو معذب نخواهيم شد؟ آيا به روايت پيامبر اكرم (ص ) برخورد نكردى كه فرمود: هر كه يك وجب از زمينى را غصب نمايد، خداوند آن را از زمين هاى هفتگانه طوق كرده و در روز قيامت بگردن او اندازد. (320)
چيزهايى كه با ستم گرفته شده ، اموالى كه با ظلم از دست مى روند، حقوقى كه بوسيله زور غصب مى شود، آيا بجز از راه تو تصور مى گردد؟
دست : بسيارى از اينها را- بيان داشتى قابل قبول است ؛ ولى غصب حق اصلا مربوط به من نيست ، آيا كسانى كه خلافت را عصب كرده و يا افرادى كه لياقت منصب زعامت و زمامدارى و رهبرى ملت را ندارند و در جاى اهلش نشسته و حق آنها را غصب كرده اند چه ربطى به من دارند؟
زبان : تا زور و قلدرى تو نباشد، تا قلم و نوشتن تو تصور نگردد، تا حركات تو صورت نگيرد. كجا حق غصب خواهد گرديد؟
دست : اتفاقا شما اگر از عقلاء قضاوت بخواهيد، همه عليه تو حكم خواهند كرد، زيرا غصب حقوق را از تو مى دانند، توئى كه به سخن در مى آئى ، با حكم تو اين عمل صورت مى گيرد، تو قضاوت به نا حق مى كنى ، تو خشك وتر را به هم مى بافى ، توئى كه مى گوئى (مثلا) على (ع ) جوان است ، نمى تواند از عهده خلافت بر آيد، ولى ديگران ، چون پيرمرد و با تجربه اند، براى زمامدارى بهترند، و بدينوسيله حق ثابت منجز الهى را با اين تصور و تصديق پوچ خود ضايع مى كنى ، توئى كه زمامداران نالايق و فاسد را در سر تا سر جهان هستى روى كار آورده و علماى ارزنده و خلفاى رسول خدا و جانشينان آن حضرت و نمايندگان خاص و عام او را خانه نشين مى نمائى ، توئى كه كنفرانسها در ممالك متعدده تشكيل مى دهى و سازمانهاى سياه و ظلمانى كفر را بر سازمان نور و رياست حقه الهى ترجيح مى دهى و بطور خلاصه توئى كه حقوق رسمى الهى را غصب نموده و چنين ظلم و ستمى را بر جامعه روا مى دارى .
زبان : شما اگر دقت داشته باشى نسبت غصب را به من نمى دهى ، چون من وسيله اى بيش نيستم . ولى تو هستى كه با بازوان پر توانت شيران را به زانو در آورده و روباه صفتان را روى كار مى آورى ؛ با كودتا با كشت و كشتار و بازور و شكنجه اهل حق را ذليل كرده و طاغوتيان را بر مسند حكومت مى نشانى

سرقت و دزدى

دست : مگر سرقت چيست ؟
زبان : خيلى تعجب است كه شما هنوز بزرگى گناه سرقت را نفهميده ايد، مگر با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر به اين آيه نرسيده ايد كه خداوند مى فرمايد: دستهاى مرد و زن دزد را به پاداش عملشان ببريد كه عوبتى است از خدا. و خداوند عزيز و حكيم است . (319)
آقاى دست !تا به حال به رساله هاى مجتهدين مراجعه نكردى تا حكم سرقت را بدانى ؟ آيا نديدى كه نوشته اند: كسى كه مكلف و عاقل است اگر به اندازه قيمت چهار نخود و نيم طلاى سكه دار با شرائطش بدزدد، در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند، و در دفعه دوم پاى او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم او را حبس كنند تا بميرد، و اگر در زندان هم دزدى كند بايد او را بكشند.
دست : راستى حكم بسيار سختى است ، من نمى دانستم جرمم است اندازه زياد است .
زبان : معلوم نيست خودت با جرائمت آشنا باشى و گرنه اين قدر به من نمى تاختى و اين اندازه در نكوهش من نمى كوشيدى .

نصيحت لقمان بفرزند خود

حضرت لقمان نيز در سفارش به فرزند خود چيزى فرموده كه خلاصه اش اين است : فرزندم !دل خود را به خشنودى مردم خوش مدار، زيرا چنين كارى عملى نمى شود آن گاه براى اثبات مطلب خود از خانه بيرون آمده و فرزندش را همراه خود ساخت و مركب سوارى خويش را هم بيرون آورد، نخست خود بر آن سوار شد، فرزند را سوار نكرد، مردم گفتند: عجب پيرمرد بى رحمى است ، خودش سوار شده و پسرش پياده مى رود!لقمان پياده شد و فرزندش را سوار كرد و بر عده ديگرى عبور كرد، آنان گفتند: عجب پدر و فرزندى بدى هستند! چون پدر،، فرزند خوبى تربيت نكرده و پسر نيز پدر را ارج و احترام نگذارده !هر دو با هم سوار شدند، دسته ديگر گفتند: چه آدمهاى بى رحمى !با سوار شدن خود كمر حيوان را شكسته و بيش از طاقت بارش نموده اند!هر دو از مركب پياده شدند، حيوان را جلو انداخته ، به دنبالش راه افتادند. جماعتى گفتند: جاى شگفت است هر دو آنها پياده رفته مركب آنها خالى حركت مى كند!حضرت به فرزندش گفت : آيا چاره اى در تحصيل خوشنودى مردم دارى ؟ پس به آنها توجهى نكن و بكوش تا خوشنودى خدا را به دست آورى !(318)
زبان : بر فرض ، من مطلب شما را تصديق كنم ، ولى وقتى كه تو مرتكب جرم سرقت مى شوى من چه دخالتى دارم ؟

آدم كشى

دست : چرا براى چه ؟
زبان : براى اين كه درباره هيچ گناهى خداوند چنين قضاوتى نفرموده : هر كه انسانى را بكشد بى آن كه نفسى را كشته يا در زمين فسادى كرده باشد، پس چنانست كه همه مردم را كشته است . (312)
و در آيه قصاص فرموده : و ما بر آنها در تورات نوشته و چنين حكم كرديم كه به جاى يكنفر كه كشته گردد يك نفر كشته شود و در مقابل چشمى بچشمى و بينى به بينى و گوشى بگوشى و دندانى بد ندانى و جراحت ها را قصاص كنند. (313)
و در سوره اى چنين مى فرمايد: و هر كه مومنى را عمدا بكشد، پاداش او جهنم هميشگى است و خداوند بر او غضب كرده و او را لعن نمايد و برايش عذابى بزرگ آماده سازد. (314)
و درباره عظمت قتل نفس ، از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: 09 هر آينه زوال دنيا بر خدا از كشتن مومن آسان تر است ، و فرمود اگر اهل آسمانهاى هفتگانه و اهل زمينهاى هفت گانه در خون مومنى شريك شوند، خداوند همه آنها را به رو در آتش خواهد انداخت و سپس فرمود: نخستين چيزى كه روز قيامت به آن حكم مى شود خونهاست . (315)
اينها كيفرهائى است كه از قرآن و روايات استفاده مى شود و حكم شرعى و فقهى آن در كتب فقهاء و رساله هاى عمليه نوشته شده كه بر هر فرد مسلمان لازم است آنها را مطالعه كرده ، مبادا روزى دست به جنايت زده ، خداى نخواسته كسى را بكشد و انسان بايد سعى كند كه از اين جنايت و جنايات ديگرى مانند: قطع كردن دست و پا و مجروح كردن افراد بيگناه خوددارى كند و حتى از كتك زدن و سرخ و يا كبود ساختن افراد. گر چه در تاديب فرزند و شاگرد باشد- نيز بپرهيزد كه هر يك جداگانه قصاص و يا ديه دارد به طورى كه اگر كسى مرتكب يكى از اين امور شود و نتواند در دنيا آن را با توبه و يا پرداخت ديه و يا راههاى ديگر، جبران نمايد، فرداى قيامت دچار بدبختى بزرگى خواهد شد.
اينجاست كه بايد بگويم (آقاى دست ) جرم شما اينهاست و ضرر شما در جامعه چنين است ، باز هم مى توانيد بگوئيد از ما چه زيانى متصور خواهد گرديد؟
دست : من خيال نمى كنم هر كدام از اينها را كه عنوان كرديد بدون دخالت شما انجام گيرد، زيرا ابتداء از شما شروع مى شود، تا جنابعالى دعوا را راه نيندازى و تا شما آزادانه دخالت نكنى و تا شما لجام گسيخته نگردى ، اينهمه كارهاى حرام صورت نمى گيرد، آيا فراموش كردى گفتار رسول گرامى (ص ) را كه در خصوص زبان فرمود:
از تو كلمه اى بيرون آيد و به مشارق و مغارب زمين مى رسد، پس بوسيله آن ، خون حرام ريخته مى شود و مال حرام به غارت رفته و ناموس حرام به باد مى رود. (316)
بنابراين ، مقدمات همه اين جرائم را تو فراهم كرده و تو بزرگترين عامل اين كارها شناخته مى شوى و اگر تو زمام امور خود را در دست گيرى اين اندازه در جامعه گناه انجام نمى گيرد. شاعرى در اين باره گفته :
هيچ يك از افراد از زبانهاى مردم سالم نماند گرچه پيامبر پاك و پاكيزه باشد، اگر پيشگام بوده او را سبك و شتابكار قلمداد كنند، و اگر بسيار بخشنده باشد او را اسرافكار گويند، و اگر بسيار ساكت است او را لال ، و اگر سخنور است او را بسيار بيهوده گونامند، اگر بسيار روزه گير و شب زنده دار بوده به او نسبت ريا و دغل مى دهند. بنابراين توجهى به حرفهاى مردم نكن !و از غير خدا مترس زيرا كه خدا از هر چيزى بزرگتر است . (317)

ضرر منافقين

چشم : اگر شما با قرآن رفيق بوده و قرآن مونس شما بود به چنين آياتى برخورد مى كرديد: دشمنان اراده كرده كه نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند در صورتى كه خداوند نور خويش را تمام كننده است گر چه كفار از آن كراهت داشته باشند و ناراحت كردند. (305)
آقاى زبان !شما دقت كنيد كه منافقين و كفار با زبان قصد چه كارى را دارند؟ به گمان خود تصميم مى گيرند كه نور خدا را با كنفرانس ها و گردهمائى ها و جلسات پى در پى خاموش ‍ كنند، دور هم جمع مى شوند، و با زبان نقشه طرح كرده شور و مشورت دارند، بايد ديد كه اين زبان چه فسادى را داراست . و چه مى كند و ضرر و زيان آن تا چه حد است ؟

وصيت اكثم حكيم :

چشم : شما حالات اكثم اسدى . حكيم عرب را مطالعه كرده اى ؟
زبان : مقصودت را بيان كن .
چشم : ايشان از كسانى است كه سيصد و سى سال عمر كرده ، و اسلام را درك نموده و به پيامبر گرامى اسلام ايمان آورده ، و براى زيارت آن حضرت حركت كرده ، ولى قبل از آن كه آن بزرگوار را ملاقات كند وفات نمود، از جمله وصايايش قبل از مرگ اين است : زبانهاى خود را نگهداريد، زيرا مكان كشته شدن آدمى ميان دو فك اوست . (306)

ادامه نوشته

حرمت ترك حج

چشم : عامل ترك حج كيست ؟
پا: ترك حج عوامل زيادى دارد كه يكى از آنها منم .
چشم : بلكه بفرمائيد: عامل عمده آنها منم زيرا حج بوسيله شما انجام مى گيرد.
پا: يعنى شما مى فرمائيد كسى كه پا ندارد نمى تواند حج كند؟
چشم : جنابعالى يك نفر بى پا را حساب مى كنى و مى بينى كه ديگران او را به حج برده و كمكش مى كنند ولى اگر در اصل وجود پا تامل كنى ، خواهى ديد كه اگر پا نباشد، احدى موفق به زيارت نمى شود و كسى قدرت ندارد از جا حركت كند.

ادامه نوشته

ترك خمس

چشم : اشكال بجائى دوست ما (پا) كردند بد نيست كه بطور اختصار در اين زمينه هم گفتگويى شود.
دست : بفرمائيد.
چشم : اولا ملاك در خمس همان ملاك در زكات است يعنى زيانهاى ترك زكات در اينجا هم متصور است و ثانيا آيات و رواياتى در نكوهش كسانى كه در دادن خمس سستى كرده ، وارد شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
از آياتى كه استدلال بر آن شده همان آيه سوره مدثر است كه از زبان اهل جهنم مى گويد: ما اطعام مسكين نمى كرديم كه در تفسير قمى است حقوق آل محمد (ص ) از قبيل خمس كه براى ذوى القربى ، و ايتام ، و مساكين ، و ابن سبيل بوده ، و آنها آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.

ادامه نوشته

ترك زكات

زبان : خواهش مى كنم چنان كه ترك نماز را به من نسبت داديد، در خصوص ترك زكات هم كه توسط دوست ما (دست ) تحقق مى يابد بحث كنيد.
چشم : تذكر بسيار خوبى داديد؛ گر چه مى توان گناه آن را به عهده دل گذاشت ، چنان كه گناه ترك نماز را هم مى توان از او دانست ، زيرا تصميم گيرى از آن جاست ، و اوست كه بايد معتقد به زكات و نماز باشد.

ادامه نوشته

ثمرات و صفات نماز

1- نماز مدد كار زندگى انسان است 2- عامل رحمت خداوند است 3- باعث خشيت و ترس از مقام خداوندى است 4- بازدارنده انسان از فحشاء و منكر است 5- ياد خداست 6- ستون دين است 7- نخستين چيزى است كه در روز قيامت مورد سوال قرار مى گيرد 8- وسيله آمرزش گناهان است 9- باعث مصونيت انسان از آتش است 10- عامل استجابت دعاست 11- دعاى فرشتگانست 12- بالاترين ذكر خداست 13- بهترين و محبوبترين كارهاست 14- موجب ناراحتى و اندوه شيطان است 15- باعث اخلاص انسان است 16- عامل پاكيزگى ظاهرى (بدن ، لباس و...) و باطنى است 17- نماز سبب مى شود كه فرشتگان شخص نمازگزار را طواف كنند 18- نماز بهترين وسيله قرب الهى است 19- نماز موجبات توجه خدا به انسان را فراهم مى كند 20- نماز، بهتر از بيست حج است : آنهم حجى كه بهتر باشد از انفاق خانه اى پر از طلا، در راه خدا 21- نماز از شرايع دين است 22- زمينه ساز خشنودى

ادامه نوشته

ترك نماز

گوش : آرى يكى ديگر از زيانهاى زبان كه زيان او به همه ما مى رسد، بلكه ضررش متوجه جامعه هم مى شود، ترك نماز بوده كه از گناهان بزرگ بشمار آمده است .
زبان : اولا ترك نماز چنان كه گفته شد، مربوط به من نبوده و ثانيا گناه كبيره بودن آن محل حرف است ، زيرا در روايت صدوق كه از حضرت رضا (ع ) در خصوص گناهان كبيره وارد شده ، ترك نماز بشمار نيامده است .
:

ادامه نوشته

ملاقات شيطان با حضرت موسى

و از امام صادق (ع ) نقل شده كه رسول خدا (ص ) فرمود: روزى موسى نشسته بود كه شيطان وارد شد و بر سرش كلاهى رنگارنگ بود، چون نزديك آمد كلاه را برداشت ، جلو موسى ايستاد و سلام كرد، موسى از او پرسيد: تو كه هستى ؟ گفت : من ابليسم ، موسى گفت : خداوند تو را به كسى نزديك نسازد، گفت : من نزدت آمدم كه بر تو سلام كنم ، چون نزد خدا منزلت دارى ، موسى پرسيد: اين كلاه رنگارنگ چيست ؟ گفت : اين براى جذب قلوب انسانهاست ، موسى پرسيد: به من خبر ده چه گناهى است كه وقتى انسان مرتكب آن شد تو بر او چيره مى شوى ؟ گفت هر وقت بخود عجب نمايد و عمل خود را زياد به نظر آورد و در چشمانش گناه خود را كوچك به حساب آورد. (247)
دست : به نظرم داستان مرد كوتاه قامت با حضرت عيسى (ع ) نيز از همين قبيل است .
قلب : كدام داستان ؟

ادامه نوشته

عجب و خود پسندى

دست : با اجازه زبان ، برادرمان (قلب ) از عجب و خود پسندى اسمى برد، تقاضاى ما اينست كه آن را تعريف كرده و سپس زيانهاى آن را هم بيان كنند.

قلب : لابد خواهيد گفت كه عجب هم از زيانهاى من است ؟
دست : (خنده ) البته ، ولى فعلا در اين خصوص حرفى ندارم فقط بفرمائيد عجب چيست ؟
قلب : يعنى شما آن را نشناخته و بضرر آن پى نبرده ايد؟
دست : كاملا نه .
قلب : عجب عبارت از اين است كه شخصى خود را منزه از عيب دانسته و خويشتن را بزرگ داند و به عمل خود مباهات كند و رفتار و عبادات خود را چيزى به حساب آورد و منعم را فراموش كند و بطور خلاصه از خود شاد و خود پسند باشد و همچنان كه علماى اخلاق فرموده اند: عجب گياهى است كه بذر آن كفر، و زمين آن نفاق ، و آب آن فساد و شاخه هاى آن جهل و نادانى ، و برگ آن ضلالت و گمراهى ، و ميوه آن لعنت و در آتش وارد شدن است . (244)
در آيات و اخبار هم از عجب نكوهش فراوانى شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
خداوند فرمود: بگو آيا خبر دهم شما را به زيانكارترين افراد از حيث اعمال ؟ كسانى كه كوشش آنها در زندگانى دنيا گمراه و ضايع گشت و حال آن كه آنها مى پندارند عمل نيكو انجام مى دهند، آنان افرادى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاء او كافر شدند، پس عملهاى آنها تباه گرديد، پس براى آنها در روز قيامت ميزانى را بر پا نمى داريم . (245)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده كه سه چيز از جمله مهلكات است : بخلى كه اطاعت شود، و هواى نفسى كه پيروى گردد، و عجب انسان به نفس خود. (246)
و از امام باقر (ع ) نيز روايتى به همين مضمون وارد شده است .

دل منافق

زبان : آيا در همان روايت نداشت : دلهاى اهل نفاق غير موافق و مريض است ، و آيا در قرآن ندارد: براى آنها دلهائى است كه با آن چيزى نمى فهمند.(239)
و در تعقبات و دعاها مى خوانيد: بارالها دل مرا از نفاق پاك نما، (240)، اگر شما حالات منافقين را از قرآن بررسى كنيد (چنان كه در سوره بقره آيه : 8- 20 و آل عمران آيات 168 و 188 و نساء آيات : 61، 88، 138 و 146- و سوره توبه ، آيات : 64، 101 و 127 و سوره عنكبوت آيه : 10- 11- و سوره احزاب آيات : 60- 61، 12 و 24 و سوره محمد (ص ) آيه 25- 30 و سوره فتح : آيه 11- و سوره حديد آيه : 15 و 13 و سوره مجادله آيه : 14- 19، بيان گرديده است ) خواهيد ديد كه نسبت اين مرض خانمانسوز به قلب داده شده نه بمن زيرا در آنها چنين دارد: در قلبهاى آنها مرض است (241)و يا فرموده : خداوند قلب هاى آنها را وارونه كرده كه از گروهى شده اند كه نمى فهمند. (242)
قلب : دوست ما زبان در آيات ، خود را نديده كه غالبا نفاق از زبان سر چشمه مى گيرد چنان كه فرموده : منافقين با زبانهاى خود چيزى را مى گويند كه در دلهاشان نيست . (243)
زبان : شما خود را محكوم كرديد!زيرا از آيه چنين استفاده مى شود كه زبان مسلمان است و دل كافر.
قلب : آرى چنين است ؛ ولى از آنها نفاق زبان استفاده مى گردد، زيرا اگر قلب كافر باشد، به همان حال مى باشد، ولى توئى كه دو چهرگى نشان داده ، چيزى مى گوئى كه واقعيت ندارد، پس چه بسيار لازم است كه هم من و هم شما از اين صفت خبيث و خوى ناپسندى كه اين همه آيا و احاديث در نكوهش آن وارد شده دورى كرده ، دو روئى را از خود دور كرده ، با ديگران يكرنگ و يك چهره باشيم و چه بسيار مناسب است از خود لجاجت و زور گوئى و خود پسندى را دور ساخته ، مختصرى به محتواى روايات و آيات بنگريم .
زبان : يعنى شما مى گوئيد كه يكى يكى آيات را بين كرده تجزيه و تحليل كنيم و يا روايات وارده را بررسى نموده مذاكره نمائيم ؟
قلب : بنده عرض نمى كنم يك يك آنها را ذكر كرده و بررسى نمائيم ، زيرا بحث ما بطول مى انجامد ولى غرض اينست كه خود ما سر فرصت و در وقت بيشترى آنها را از تفسير پيدا كرده و يا از كتب اخلاقى ديده ، در آنها عميقا بنگريم ، اميد است مفيد قرار گرفته هر دوى ما (زبان و دل ) به چنين خوى ناپسندى گرفتار نگرديم .

عيب جوئى ديگران

گوش : فرمايش شما قابل قبول است ولى اعتراض من اين بود كه چرا شما عيب خود را ناديده گرفته و پيوسته به عيبجويى ديگران مى پردازيد، مگر شما به قرآن مراجعه نفرموده ايد، آن جا كه مى فرمايد: براستى كسانى كه دوست دارند اعمال ناشايست از مومنين ظاهر گردد براى ايشان است عذاب دردناك . (237)
و از رسول خدا (ص ) روايت شده : هر كه آشكار سازد عمل ناشايست ديگرى را، مثل آنست كه خود آن را بجا آورده باشد، و كسى كه مومنى را به چيزى سرزنش كند، نميرد تا خود به آن مبتلا گردد. (238)
زبان هدف ما از اين مناظره عيبجوئى و گفتن عيوب ديگران نيست ، بلكه لازمه آن ، گفتن زيانهاى يكديگر است و اگر جاى ايراد و اعتراضى باشد من بايد اول اعتراض كنم ، زيرا روز اول من يك احوالپرسى از همه شما كردم ، همگى بمن گفتيد: اگر ما از شر تو در امان باشيم حالمان خوب است ، پس من نبايد از خود دفاع كنم !يادتان هست مرا منافق خوانديد، مرا دو چهره خطاب نموديد، با اين كه نفاق از مختصات دوست ما قلب است و شما نسبت آن را به من داديد.
قلب : خيلى از شما ممنونيم ! مگر آيات قبلى و روايت نهج البلاغه را كه عنوان كرديم فراموش كرديد.

مراء و جدال

قلب : نظر من اين نبود كه لجاجتى و يا خداى نخواسته مراء و جدالى در ميان باشد و گرنه خود مى دانم كه از رسول بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص ) نقل شده كه حقيقت ايمان بنده كامل نمى شود مگر اين كه مراء و جدال را ترك كند گر چه حق با او باشد.
و در جاى ديگر فرموده : دشمن ترين مردم در نزد خدا، لجوج خصومت كن است . (231)
گوش : همگى شما قلب را مورد حمله قرار داده ايد، خود شما ديگر زيانى نداريد؟
زبان آقاى گوش !خوب بود تا به حال كه شما گوش بويد، باز هم در حال استماع به سر مى برديد، چون در اين معدن چيزهائى پيدا مى شود كه در ساير جاها نيست .
گوش : مثلا.
زبان : آيا شما به تعقيبات نماز و دعاهائى كه از ائمه هدى (عليهم السلام ) در عقب نمازها وارد شده آشنائى نداشته و عادت نكرده ايد؟ گوش : چطور؟
زبان براى اين كه در اكثر تعقيبات چنين دارد: خدايا قلبهاى ما را سالم از بديها قرار ده !(232) و يا آن كه دارد: خدايا قلب ما را از نفاق پاكيزه فرما (233) و چنين تعبيرهايى در ادعيه ديگر درباره دوست عزيز ما (قلب ) وارد گشته .
گوش : اتفاقا در همين دعاها اول از شما ياد شده ، چرا شما ذكر خود را فراموش كرده به عيوب ديگران مى پردازى ؟ مگر در همان دعاها اين تعبيرها در حق تو نيست : خدايا زبانم را از دروغ پاك ساز، و در دعاى ديگر دارد: خدايا زبانهاى ما را راستگو قرار ده (234) و در جاى ديگر چنين مى خوانى : پروردگارا!تو را با زبانم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى مرا لال مى ساختى (235) پس چرا كم لطفى مى فرمائيد؟
زبان : خوب دعائى را عنوان كرديد، در اين دعا حضرت موسى بن جعفر (ع ) همه اندامها را عنوان فرموده و چقدر دعاى جالبى است كه انسان در سجده بخواند، من مى پذيرم كه در اين دعا نخست از من ياد شده ، ولى بعد از آن چنين مى فرمايد:
و تو را با چشمم معصيت كردم ، و اگر مى خواستى سوگند به عزتت كه مرا نابينا مى ساختى و تو را با گوشم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى قسم به عزتت كه مرا كر مى نمودى و تو را با دستم عصيان كردم و اگر مى خواستى سوگند به عزتت مرا بى دست مى ساختى و تو را با پايم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى سوگند به عزتت مرا بى پا مى كردى ، و تو را با عورت خود معصيت كردم و اگر مى خواستى قسم به عزتت مرا عقيم مى نمودى و تو را با تمام اندامهايم - كه بر من به آنها نعمت بخشيد، كه اين نافرمانى از من پاداش تو نيست - نافرمانى كردم . (236)

دل حرم خداست

پا: بايد دوست عزيز ما (قلب ) براى خود راه ديگرى را انتخاب كند، به اين معنى كه افكار فاسد و خيالات پوچ را در داخل خود راه ندهد و به بجاى آن خود را معدن افكار صحيح و خيالات پسنديده قرار داده ، پيوسته خويشتن را خانه حضرت حق قرار داده ، غير او را در آن راه ندهد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : قلب حرم خداست ، پس در آن غير الله را اسكان مده !(227)
چشم : مرحبا! راستى دل ، حرم پروردگار است ، نبايد غير او را در آن راه داد.

دست : ممكن است مختصرى اين عبارت را شكافته بيان فرمائيد كه چگونه قلب غير خدا را در خود راه مى دهد؟
چشم : چرا ممكن نيست ، شما ببينيد كسى كه به سوى اجنبى متمايل مى شود و به حرام مى افتد، چنين كسى در دل كه حرم خداست غير خدا را راه داده و محبت غير او را در دل پذيرفته است .
دست : چگونه به حرام دست مى يابد؟
چشم : چگونه ندارد! براى اين كه وقتى مثلا دل به نا محرمى توجه كرد به او نزديك شده ، نگاه باريبه مى كند، سپس دست دراز كرده بدنش را لمس مى نمايد، و بعد عمل منافى با عفت را انجام مى دهد. و لذا از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) نقل گرديده : هيچ فردى نيست جز آن كه به بهره اى از زنا مى رسد، چون زناى دو چشم نگاه كردن ، و زناى دهان بوسيدن ، و زناى دو دست لمس نمودن است . (228)
و همچنين از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : كسى كه از روى شهوت ، پسر بچه اى را ببوسد، خداوند او را در روز قيامت به لجامى از آتش لجام زند. (229)
دست : اين كه بر ضرر همه ما شد.
چشم : اشكالى ندارد، ما بايد طرفدار حق باشيم ، گر چه به ضرر خود ما باشد. همه ما بايد بكوشيم دل را الهى كرده و با حب خدا آن را مصفا نمائيم .
دست : بنده مايلم در اين خصوص تفصيل بيشترى دهيد.
چشم : اشكالى ندارد؛ غير خدا، يعنى خيالات فاسده و افكار ناپسند را در دل جاى دادن ، چنان كه داب اله معصيت و خوى گنهكاران است ، شب در منزل نشسته در دل نقشه دزدى اموال مردم را مى كشد، يا خيال رفتن به خانه مردم و خيانت بناموس را در دل مى پروراند، طرح كشتن فردى يا قتل عام مردم بيگناه يا امام و پيامبر و نايب او را مى ريزد، كودتاها به راه انداخته ، پروژه هاى غير الهى را تصور مى كند: و يا خيال بدعت در دين ، و ظلم بر مسلمين و شرب خمر، و قمار، و غنا و موسيقى ، و خوردن مال مردم و غصب حقوق ديگران و قراردادها با اجانب ، و رفاقت و همبستگى با اراذل و اوباش و دشمنان دين ، و ترك صله رحم ، و دروغ سازى ، و تهمت و افتراء، و اشاعه فحشاء و شايعه سازى عليه اسلام و مسلمين و حب دنيا و مقام و منصب ، و نوشتن مقالات فاسد و مضر، و تشكيل كنفراسها و سمينارها عليه حق ، و صدها خيال بد ديگر را در دل راه مى دهد و يا در دل اعتقاد بغير خدا، به بت و طاغوت پيدا مى كند، و يا عمل خود را از روى ريا و براى خاطر مردم انجام مى دهد، و يا از درگاه خدا نااميد شده ، و بغير او اميدوار مى شود كه كشت بذر همه اينها در دل آثار بسيار بدى بدنبال دارد و عاقبت و خيمى را دارا مى باشد.

خيالات فاسده

دست : خيال مى كنم فال بد زدن و بعضى از امور را منشا بعضى از امور ناپسند دانستن و در نتيجه فكر خود را مشوش ساختن كار دوست ما (قلب )
باشد؟
چشم : آفرين !بعضى از مردم چنين فكر مى كنند كه اگر سركه يا ترشى را روى زمين بريزند، و اگر فلان آش را در وقت معين درست نكنند، و يا اگر چهارشنبه سورى جشن نگيرند، كوزه و چيزى نشكنند، و يا در سيزده نوروز اگر پلو نپزند، و به صحرا نروند، و يا اگر مرغ آنها صدا كند و يا خروس آنها نخواند و.. اموال آنها تلف مى شود، يا يكى از آنها مى ميرد، و يا اگر زمانى گرفتار بلائى شدند آن را از ترك آن برنامه ها مى بينند. مسلم اين گونه خيالات و وسوسه ها در دوست ما (قلب ) تحقق مى يابد.

افكار وارده در قلب

قلب : گويا در حق من افراط مى كنيد.
چشم : نه عزيزم ! شما به روايت پيامبر بزرگ اسلام (ص ) كه در كتب اخلاقيه نقل شده بر خورد ننموده ايد كه فرموده : در قلب دو قسم از افكار وارد مى شود: يكى از جانب فرشته و آن يك سلسله افكاريست كه مشتمل بر خواندن به خير و نيكى و تصديق است و ديگر از سوى شيطان كه در آن خواندن به بدى و شر و تكذيب حق مى باشد. (225)
از اين روايت و امثال آن بطور كامل استفاده مى شود كه بيشتر انحرافات و شقاوتها از افكار پوچ و انحراف سازيست كه در شما پيدا مى شود.
شما ببينيد هواى نفس و آرزوى دراز و تمناى پست ها، ثروتها، خانه و پولهاى كلان ، زمينهاى فراوان ، ويلاها، باغات زياد، جواهر و ماشين و كشتى و هواپيماهاى مختلف و هزاران آرزوهاى ديگر در كجا پروريده مى شود آيا جز در وجود نازنين شما؟
آيا كشتن ها، غارتها، كشور گشائى ها و صدها جنايت ديگر در غير شما ديده مى شود و يا تصور مى گردد؟
آيا شما به اين رقم كلمات از پيامبر اكرم (ص ) و از اميرالمومنين على (ع ) بر خورد نكرده اى كه فرموده اند: اى مردم !براستى ترسناكترين چيزى كه من بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى ازى هواى نفس و آرزوى دراز، اما پيروى از هوا مانع از حق مى شود و اما آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى برد. (226)
قلب : پيروى هواى نفس چه ربطى به من دارد؟
چشم : اختيار داريد، هوا در كجا پروريده مى شود؟ كشتزار هوا و آرزوى دراز در وجود شماست ، در آنجاست كه بذر هر فسادى كشت مى گردد، و در آنجا است كه نقشه هاى شوم و افكار پست و خيالات ضد اسلام و ضد رهبرى پروريده مى شود و در آن جا رطب و يا بسها به هم يافته شده ، حق كشى ها در خارج صورت مى گيرد، خواهش مى كنم هيچ گاه در حق ما بد گمان نبوده و ما را به حق كشى و يا افراط در كار نسبت مده . زبان : پس لازم آمد كه قلب ، خود را اصلاح كرده كمتر در خود خيالات فاسده را راه دهد.

قلب سالم و غير سالم

زبان : پس تمام بدبختى هاى ما از قلب ناشى شد؟!
چشم : البته قلب چنين است ، چنان كه از رسول خدا (ص ) روايت شده : در انسان پاره گوشتى است كه هر گاه آن سلامت باشد ساير جسد بواسطه آن سالم است ، و زمانى كه آن مريض گردد، ساير بدن مريض و تباه خواهد شد، و آن قلب است (223)
و درباره شما هم همين تعبير شده كه : در انسان دو پاره گوشت است كه هر گاه سالم باشند بدن سالم است : دل و زبان . (224)
قلب : ممكن است جهت وابستگى سلامت جسد را بر سلامت من بيان كنيد شايد بتوانم خود را اصلاح كنم ؟
چشم : علت وابستگى سلامت جسد بر سلامت شما اينست چنان كه علماى اخلاق فرموده اند هر گز دل آدمى از فكر و خيال خالى نمى باشد، چنان كه دريا محل ورود آبهاى مختلف است و يا مانند شهرى بزرگ كه محل رفت و آمد افراد گوناگون مى باشد و يا آئينه اى كه از برابر آن اشياء متنوع و صورتهاى بيحد بگذرد و يا چون هدفى كه تيرهاى فراوان به سوى آن افكنده شود؛ بنابراين بايد هر انسانى حواسش جمع بوده و از ورود و خروج افكار و خيالات مختلف خود را نبازد و به انحراف كشيده نشود كه اگر خداى نخواسته انسان غفلت كند، بدبختى و بيچارگى ها به بار خواهد آورد و به جائى خواهد رسيد كه تكذيب حق كند و بكلى از ايمان خارج شود.

معناى روايت واعمى ابصارهم

و اما معناى روايت چنين است كه خداوند بزرگ و مهربان به كسانى كه با اختيار خود راه مستقيم را پيش گرفته و از كج روى ها دورى مى نمايند، لطف فرمود، چشم ظاهر و باطن آنان را بينا مى نمايد تا بهتر بتوانند در طريق خود حق را پيروى كرده و از باطل بپرهيزند، چنان كه از امام زين العابدين (ع ) روايت شده : پس هر گاه خداوند به بنده اى خوبى را اراده كند دو چشمى را كه در قلب اوست باز نموده تا با آن غيب و امر آخرت خود را ببيند و چون غير از اين را اراده نمايد، قلب را به آن چه در آن است وامى گذارد. (219)
و اما كسانى كه دوست ندارند راه حق را پيمود و حق را دريابند، از زندگى جز شهوترانى و شهرت طلبى و رياست ، چيز ديگرى را طلب نمى كنند، آنها هم چهار چشم دارند ، وليكن چون با اختيار خود راه حق را رها كرده به دنبال باطل و اهل باطل رفته اند، خداوند چشمان آنها را كور كرده ، ديگر نمى توانند حق را از باطل تميز دهند، و اين يك نوع عذاب اليه و يك نوع تنبيه و ادب است كه خداوند آنها را به خودشان واگذارد، چنان كه در قرآن هم فرموده : و هر كه را خداوند به سبب اعمال و اختيار خود گمراه سازد و ديگر راهنمائى براى او تصور نگردد. (220)
زبان : بنابراين كسانى كه بعد از پيامبر گرامى اسلام حق را ترك كرده و باطل را گرفته اند بيچاره اند.

چشم : چنين است ، بلكه مراد امام صادق (ع ) آنها مى باشد، چون با وجود آيات قرآنى و روايات نبوى بر احدى حقانيت على بن ابى طالب پوشيده نماند، بالاخص بعد از موضوع غدير خم كه خداوند پيامبر خود را اين گونه تهديد نمود: اگر رهبرى امير المومنين على (ع ) را به مردم ابلاغ نكنى تمام زحماتت هدر رفته است زيرا نمى شود دينى كه با زحمات بسيار به دست آمده و با جنگهاى فراوان و خون شهداى صدر اسلام رواج يافته ، بدون جانشين و رهبرى بماند و پيامبران را تعيين نكند و يا خداوند آن را مبهم گذاشته ، رسول گراميش را از دنيا ببرد و امت رنج ديده و مظلوم و ستم كشيده را بدون سر پرست بگذارد و آن را به دست خود مردم - كه حتى نمى توانند خانواده خود را هم اداره كنند- بسپارد، چنين كارى از حكمت پروردگار دور است و چنين امرى با عدل الهى وفق نمى دهد.
بعلاوه كسانى كه متصدى رهبرى مسلمين گرديدند، ايمان به قرآن هم نداشتند، مگر در قرآن درباره پيامبر بزرگ اسلام گفته نشده كه : او از روى هواى نفس سخن نمى گويد؟ هر چه مى گويد از راه وحى است كه به او وحى مى شود. (221)، مگر در كتاب هاى معتبر برادران اهل تسنن ندارد كه : زمانى كه آن حضرت مى خواست به لقاء الله بشتابد در آخر عمرش ‍ درخواست قلم و دوات و كاغذ كرد و مى خواست حجت خود را درباره رهبرى مخصوص على (ع ) تمام نمايد، ولى ...نگذاشت و گفت : ان الرجل ليهجر، اين مرد هذيان مى گويد (آيا نبايد مسلمين جهان ميان اين عقيده و اين گفتار با آيه بالا جمع كنند، اگر تضاد دارد چگونه گوينده چنين حرفى را به مسلمانى قبول دارند چه رسد به رهبرى !) حضرت ناراحت شد و فرمود: قوموا عنى : از اينجا بلند شويد همه را بيرون كرد. (222)
و اگر شما همين محاسبه را در هر زمان داشته باشيد مى بينيد چنين افرادى فراوانند با اين كه حق را مى بينند، چنان اسير نفس و هوا هستند كه گويا چشمهاى ظاهر و باطنشان كور است چيزى را مشاهده نمى كنند كه در زمان خود ما هم در ايران فراوان ديده شد.

شهيد اول و دوم

چشم : از بزرگان دين ، افراد بسيارى شهيد شدند، اين خود يك نوع تنبهى است براى ملت كه بدانند جان بر كفان اسلام و ايثارگران جان و مال هميشه از روحانيت سر چشمه گرفته و نيز تعهدى براى همه ما ايجاب مى كند كه بدانيم دين عزيز اسلام به آسانى به دست ما نرسيده ، براى آن خونها ريخته شده و عزيزانى فدا گشته اند كه از جمله آنهاست : شهيد اول و شهيد ثانى كه هر دو از نوابغ روزگار و از مفاخر علماى عالم تشيع و داراى تاليفات بسيار و كتاب هاى ارزشمندى بوده اند.
شهيد اول : نامش محمد است ، روز پنج شنبه نهم جمادى اولى سال 786 با شمشير كشته شد، آن گاه به دار آويخته گرديد، سپس سنگسار و سوزانده شد.
و اما شهيد ثانى : نام مباركش زين الدين است ، قاضى صيدا براى سلطان نوشت كه در بلاد شام مردى است بدعتگذار، كه از مذاهب اربعه بيرون رفته ، او را در مسجد الحرام دستگير، و مدت چهل روز زندان كرده آنگاه او را كنار دريا برده و شهيد نمودند، و جنازه مباركش را سه روز روى زمين انداخته ، سپس به دريا افكندند(رضوان الله عليهما)(218)

شناخت قلب

موضوع شناخت قلب از موضوعاتى است كه به قول علامه بزرگوار، محدث خبير و محقق بصير، فقيه كم نظير، نابغه عصر، مرحوم مجلسى (رحمة الله عليه ) از چيزهائى است كه بر اكثر خلق فهم آن پوشيده است ، زيرا از پيشوايان دينى ما درباره آن چيزى نرسيده مگر با كنايه و اشاره .
و آن چه مشهور ميان حكماء و فلاسفه است ، قلب همان نفس ناطقه انسانى است كه واسطه ميان عالم روحانى و عالم جسمانى مى باشد. (202)
 
. (217)

ادامه نوشته

گدائى

پا: خيال مى كنم از همين كانال باشد گدائى و سوال از مردم كه آن هم يك نوع توجه به غير خدا و دل كندن از خدا و رو آوردن به مخلوق است .
زبان : آفرين !
قلب : يعنى مى گوئيد اين عمل هم از زيان هاى من است ؟
زبان : البته بدون دخالت تو هم نيست و حقا بايد درباره جناب عالى مفصل بحث كرد، زيرا تا تو از خدا گريزان نشوى و پروردگار با عظمت ، رازق ، حكيم ، دانا، بينا و شنوا را فراموش ننمائى و به خلق خدا توجه پيدا نكنى ، دوست عزيز ما (دست ) به جانب كسى دراز نمى شود.
. (198)

ادامه نوشته

بدى عشق به غير خدا

زبان : شما اين روايت را چه گونه معنى مى كنى كه از حضرت صادق (ع ) وارد شده ، به عموم شيعيان خطاب مى كند و مى فرمايد: اى شيعيان !باعث سرافرازى ما باشيد نه موجب ننگ و سرافكندگى ما!درباره مردم حرف خوب بزنيد، و زبانهايتان را نگهدارى كرده آنها را از زياده ها و گفتار بد باز داريد. (187)
.

ادامه نوشته

مدح غير خدا در غير رضاى او

پا: آيا شما در مدح و ثناى ديگران خدا را در نظر مى گيريد؟
زبان : چطور؟
پا: آدمى بايد در مجالس و محافل و مجالست ها و برخوردهايش هميشه خدا را در نظر بگيرد، براى احدى به جز از راه خدا حسابى با زن نكند، كسى را بدون رضايت خدا مدح و ثنا ننمايد كه خود يك نوع شرك خفى است ، بشر را از حد خودش بالاتر نبرد، انسان ها را در غير حد خود ستايش ننمايد، هميشه مدح و ثنا بايد به اندازه و در خور ظرفيت طرف باشد كه اگر بيشتر باشد، تملق و چاپلوسى خواهد بود و اگر كمتر باشد بخل يا حسد است ، و بر اين مضمون از حضرت على (ع ) روايتى وارد شده است . (179)
خوب است هر مداحى و هر ثنا گوئى گفتار پروردگار قهار و با عظمت را پيوسته در نظر گيرد كه درباره انسان هاى به حسب ظاهر قوى ، مانند پادشاهان ، ثروتمندان و زورمندان و امثال آنها چه مى فرمايد؟ قرآن در اين باره مى فرمايد:
و آنان براى خود مالك نفع و ضررى نخواهند بود و مرگ و حيات وزنده شدن بعد از مرگ را مالك نخواهند بود. (180)
بنابراين ، شما بايد حساب خود را بنمائيد و بى جا و بى حساب و بيش از اندازه از كسى تعريف نكنى ، مع الاسف من از شما مكرر ديده و يا شنيده ام كه افرادى را بيش از اندازه تعريف كرده و يا بدگوئى مى كنيد، در صورتى كه در حرمت و قباحت آن ، هم عقل دلالت دارد و هم شرع ، هم قرآن از آن نهى فرموده و هم پيامبر و آل (عليهم السلام ).
زبان : ممكن است ادعاى خود را از كتاب و سنت ثابت كنيد؟
پا: چرا ممكن نيست ، شما به اين آيه در قرآن بر خورد نكرده ايد كه خداوند مى فرمايد: به كسانى كه ستم مى كنند اعتماد منمائيد وگرنه آتش شما را نيز فرا خواهد گرفت !(181)
و همچنين از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : هر كه اهل دنيا را تعظيم كند و او را بجهت طمع در نيايش دوست داشته باشد، خداوند بر او غضب كرده و با او همراه قارون در يك درجه در تابوتى پائين آتش جهنم خواهد بود. (182)
بنابراين بايد در كار خود حساب كرام الكاتبين را نموده ، بدانى كم و زياد تو نوشته مى شود و هر چه گوئى آن را ثبت و ضبط مى نمايند، چنان كه در دعاى كميل مامورين حفاظت و بايگانى را چنين معرفى مى كنى و مى گوئى : خدايا خطاها و گناهانم را در همين شب و همين ساعت ببخش !آن گناهانى كه كرام الكاتبين را مامور حفظ آن نمودى . (183)
گوش : از اين بحث تكليف من هم روشن مى شود.
پا: بلى ، تكليف شما هم مشكل است ، در اين اوقات نبايد خود را باخته و فريب مدح و ثناى زبان را بخورى و بدانى كه از رسول خدا (ص ) نقل شده : به صورت مداحان خاك بپاشيد (184) البته معلوم است كه مراد از آن ، مدح و ثناى بيجاست و گرنه ما در سيره ائمه هدى (عليهم السلام ) مكرر ديده ايم كه مداحانى در مقابل آنان ايستاده و مدح و ثنا كرده اند.
گر چه از حضرت على (ع ) روايت شده : كه دسته اى روبروى آن حضرت آن بزرگوار را مدح و ثنا گفتند، آن جناب عرضه داشت : بارالها تو به من از خودم داناترى ، و من به خودم از آنها داناترم ، بارالها ما را بهتر از آن چه گمان مى كنند قرار ده و براى ما بيامرز آن چه را كه نمى دانند، (185) و چنين كارى دستور بزرگى است براى پيروان آن بزرگوار، كه اگر آنان را ستودند همان كلمات را بر زبان جارى سازند.
و خلاصه بايد بدانى تعريف و تنقيد مردم ذات تو را تغيير نمى دهد، اگر براستى بدى ، بايد بكوشى تا خود را اصلاح نمائى ، مدح و ثنا و تعريف ديگران تو را خوب نمى سازد، و اگر طلاى نابى ، تنقيد و بد گوئى مردم تو را بد نمى كند، به همين مضمون روايتى از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام ) نقل شده است :
به هشام نصيحت مى كند و مى فرمايد: اى هشام !اگر در دست تو جوزه (گردو يا دانه اى از انگور) است ، و مردم بگويند: آن لولو (در و مرواريد) است ،تو را سودى نبخشد چون خودت مى دانى كه آن دانه جوزه است ، و اگر در دست تو لولويى باشد و مردم بگويند كه آن جوزه است به تو زيانى وارد نياورد، در صورتى كه ميدانى آن لولو است . (186)
مرحوم مجلسى (ره ) بعد از ذكر اين روايت مى فرمايد: حاصل آن مغرور نشدن به مدح مردم و افتخار نكردن به ثناى آنهاست .

فخر فروشى

پا: مفاخرتهاى فراوان در موضوع پدران ، اموال ، اولاد، توسط جنابعالى انجام مى گيرد، در صورتى كه در قرآن و روايات از آن نهى شديد شده است .
زبان : ممكن است بفرمائيد خداوند در كجاى قرآن از آن نهى فرموده و همچنين حديثى يا روايتى در اين زمينه كجا عنوان گرديده است ؟
پا: پروردگار جهان مكرر در قرآن از آن نهى فرموده ، بلكه مخصوصا يك سوره درباره تكاثر نازل فرموده ، مى فرمايد: شما را مفاخرت بر يكديگر (به بسيارى قبيله و عشيره و اموال )، از طاعت و ذكر خدا باز داشته به حدى كه به گورستان آمده مردگان را شماره كرده ، نبايد چنان باشد، زود باشد كه خطاى خود را بدانيد. (175)
و در جاى ديگر مى فرمايد: اى مردم !شما را از يك مرد و زن آفريديم ، شما را فرقه فرقه و قبيله قبيله قرار داديم ، تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست . (176)
و از امام باقر (ع ) روايت شده اصل و ريشه انسان دين او، و حسب او خلقش ، و كرم او تقوايش مى باشد، و به راستى كه همه مردم به طور تساوى از آدمند. (177)
و از على بن ابى طالب (ع ) روايت گرديده است : هركه چيزى را براى فخر فروشى انجام دهد، خداوند او را روز قيامت ، سياه محشور فرمايد. (178)
زبان : راستى مطلب خوبى را تذكر داديد، من نمى دانستم كه تفاخر به مال و ثورت و ماشين و خانه و زن و بچه و علم و قدرت و منصب و... اين اندازه بد بوده و زيان دنيوى و اخروى دارد، اميدوارم بتوانم خود را كنترل كرده و كمتر چنين مطالبى را بازگو كنم .
پا: خيال نمى كنم بتوانى خود را كنترل كنى ، زيرا زيان هاى تو يكى و دو تا نيست .
زبان : دوباره براى من چه خوابى ديده اى !؟
پا: نه ، خواب نديده اى بلكه در بيدارى ديده ام .
زبان : هر چه در نظر دارى بفرمائيد؟

خيانت در مشورت

زبان : خيلى ممنونم !چه زيان ديگرى در من متصور است ؟
چشم : خيانت در مشورت توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ شما مى توانيد اين زيان را به گردن ديگران بيندازيد؟
زبان : چه عرض كنم ؟!
چشم : چه عرض كنم ندارد، شكى نيست در اين كه خيانت از ناحيه شما انجام مى گيرد.
زبان : حالا حساب كنيد چنين كارى از من صادر شود، چه اشكالى دارد؟
 
.

ادامه نوشته

اسرار آل محمد (عليهم السلام )

چشم : آرى ، اسرار مهم از آن آنهاست ، زيرا اسرار حكومتى است ، بايد حفظ شود و تا به حال هر زيانى كه مسلمين مشاهده كرده ، و هر شكستى كه بر حكومت اسلامى وارد شده ، و هر ضربه اى كه زمامداران الهى ديده اند، اكثر از راه افشاگرى اسرار سفراى الهى و آل محمد (علهيم السلام ) بوده است ، كه نمونه اش را ما در تاريخ زياد مى بينيم (و ما نمونه بارز آن را در اين چند سال جمهورى اسلامى ديده كه چگونه با فاش كردن اسرار حكومتى و خيانت هاى سردمداران فاسد غرب زده ، چه ضربه هائى بر پيكر عزيز اسلام و مملكت اسلامى و ملت قهرمان ايران وارد گرديد) و لذا روايات زيادى در اين خصوص وارد شده است .

ادامه نوشته

قساوت قلب

پا: قساوت ، قلب هم از خصلتهاى بسيار بد است كه فقط در دوست ما تصور مى گردد و به همين جهت به ديگران زيانهاى فراوانى مى زند.
چشم : آرى ، سخت دلى كه دهمان قساوت قلب مى باشد، در انسان حالت بسيار بدى را به وجود مى آورد؛ زيرا اگر همه مردم چنين باشند، در دنيا به نيازمندان و ستمديدگان و محرومين ، رسيدگى نخواهد شد، و در مقابل بازار ظلم و ستم ، تعدى و تجاوز، كشت و كشتار و غارت و چپاولگرى ، رواج پيدا خواهد كرد، زيرا نرمى دل نيست تا آثار رحم دلى و رحمت و عطوفت ديده شود و لذا در اخبار فراوان ديده شده كه آدمى را از سخت دلى بر حذر داشته و سفارش به رقت و رحم دلى فرموده اند، خداوند هم ، از كافر به قسى القلب تعبير نموده و چنين مى فرمايد: سپس دلهايتان بعد از اين سخت گرديده مانند سنگ يا سختر. (230)
قلب : من نخواستم با هر يك از شما طرف شوم و گرنه من هم مى توانم در اين گفتگوها تلافى كنم .
چشم : چشم ما روشن دوست عزيز!مگر بنا بود ما در بحث خود جنگ و دعوا راه بيندازيم ، كه شما مى فرمائيد: من هم مى توانم تلافى كنم ، غرض از اين گرد هم آئى و گفتگو اصلاح هر يك از ماست ، و گرنه اگر خداى نخواسته قصد ما لجاجت و ستيز باشد همه بيچاره خواهيم بود.

دخالت همه اندامها در عقوق والدين

اندامها: ما كه دخالتى نداريم .
زبان : چطور دخالت نداريد دوست ما دست مى تواند هم كتك بزند وهم كمك نمايد، و همچنين پا هم مى تواند لگد بزند و هم مى تواند در راه خدمت به پدر و مادر آنها را از خود خوشنود سازد، چشم هم مى تواند نظر تند كند، و هم با مهربانى نگاه نمايد، سر هم مى تواند در مقابل آنها فرود آيد، و هم قدرت دارد به آنها علامت نفرت نشان دهد، گوش هم مى تواند خود را به كرى زند، به پدر و مادر بى اعتنائى كند، و هم مى تواند هوشيارى از خود نشان دهد و خود را در اختيار پدر و مادر قرار دهد، پس همگى هم مى توانيد خدمتگزار باشيد و هم آزار دهنده .

خواسته چشم از زبان

چشم : اى زبان !بيا و براى خدا از خدا شرم كن !فتنه ها!توطئه ها، تفرقه افكنى ها، شيطنت ها، نيرنگها و سازش با دشمن ها و صدها عمل ضد خدا و اسلام را كنار بگذار، و ما را دچار سرگردانى و ياس و نوميدى ، رنج و زحمت ، تفرقه و تشتت و كينه وعداوت ... منما، و بگذار تا ملت مسلمان و امت رنج ديده و زحمت كشيده به ساحل نجات رسيده ، در دنياى تمدن و علم و صنعت سرفراز بوده ، و بر همه افتخار كرده و بر خود ببالند.
اى زبان !تو را به خداى سبحان سوگند كه اين ملت عزيز را به حال خود بگذار، و عذاب خود را از سر اين امت علاقمند به دين بردار و اگر متعهد شدى ، نيش و لب تيز خود را عليه دشمن به كار انداز، دوستان خود را دچار ستم مكن ، و تمام قواى خود را به نفع دوستان خود به كار بر، و ديگران را عليه دشمنان دين و قرآن بسيج نما، بيا و در تمام كارهايت خدا را در نظر بگير!

خواسته هاى اندامها از زبان

گوش و رفقايش : تقاضاى همه ما همان تقاضاهاى چشم است .
زبان : شما همگى از خدا بخواهيد كه پروردگار جهان همه ما را به آن چه خود راضى و خشنود است ، موفق دارد و اين بحث چند ساعته ما را هم براى خود مفيد قرار بدهد و هم براى افرادى كه بحث ما را خواهند ديد وگرنه كنترل ما بسى مشكل است .
چشم : آرى مشكل است ، ولى براى رسيدن به هر هدفى ، راه مخصوصى وجود دارد شما اگر بخواهيد به مسافرت كوتاهى برويد بايد رنجها و زحمت هايى را متحمل شويد، رسيدن به سعادت دنيا و آخرت نيز رنج و كوشش بسيار لازم دارد، بايد كوشيد بايد زبان و جوارح را كنترل كرد، بايد زمام امر را از آنها گرفت ، نبايد گذاشت در كار خود تنبل بوده و يا آزاد باشند، بايد حساب كرده قدم بر داشت ، خدا را بايد در تمام كارها در نظر گرفت ، براى خدا بايد قدم بر داريم ، وگرنه بيچارگى ابدى نصيب ما خواهد شد، بايد هر كارى كه مى كنيم و هر حرفى كه مى زنيم و هر قدمى كه بر مى داريم ، رضايت خدا را در نظر داشته و راه مستقيم الهى را پيش گيرم ، بايد در رفتار و گفتار خود قيامت و عذاب و كتاب و حساب و كيفر و پاداش را فراموش نكرده ، بدانيم قيامت ، شوخى نيست ، واقعيت دارد، همه كارها حساب مى شود، ذره اى از كردار ما فراموش نخواهد گرديد دنيا زود گذر و آخرت باقى است بايد فكرى براى سوء عاقبت نمود بهترين دواى آن بازگشت به خدا و بالاترين علاج ، پيوستن به خدا و از غير او بريدن است ، اما خيال نمى كنم برادرمان زبان ما را راحت بگذارد!

رد سائل

دست : پس شما با حديثى كه ذكر كرديد، جرم ديگرى هم براى ما ثابت مى كنيد، و آن رد سائل است .
زبان : آرى ، جرم ديگر شما ندادن صدقه و رد سائل است ، چنان كه از قرآن هم استفاده خواهد شد، خداوند دانا و حكيم فرموده : و اما سوال كننده را رد مكن (199) روايات هم از اين زمينه بسيار است و به حدى در نكوهش رد سائل سخن به ميان آمده كه چنين فرموده اند: اگر چنين نبود كه مساكين دروغ مى گفتند، رستگار نمى گرديد كسى كه آنها را رد كند. (200)
و اكيدا سفارش شده كه سائل را رد نكنيد گر چه به نصف خرمائى باشد.
از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : سائل را رد نكنيد گر چه با بخشش كم و به نرمى و مهربانى باشد، زيرا بر در خانه هاى شما گاهى كسى مى آيد كه نه از آدم است و نه از جن (ممكن است فرشته اى باشد)، نگاه مى كند كه رفتار شما در آن چه خداوند به شما واگذار كرده چگونه است . (201)
بايد به اين موضوع توجه كرد كه در تمام اعمال ، همه ما موظف بوده از پيشوايان دينى خود سرمشق گرفته ببينيم آنان چگونه توكل داشته كه مختصر چيزى را از ديگرى در خواست نكرده ، بلكه همه امور خويش را به خداى قادر متعال تفويض نموده و در برخورد با سائل چگونه رفتارى داشته اند؟
قلب : شما (اى زبان ) وعده داديد مفصل درباره من سخن بگوئيد، آيا فراموش كرديد؟
چشم : اگر اجازه باشد من مختصرى در حالات دوست عزيزمان (قلب ) وارد شده مطالبى را به عرض برسانم .

راز دارى

و اما نگفتن اسرار و اسرار را در سينه نگهداشتن ، خود يكى از دستورات عاليه اسلام و از وظائف انسانى و اسلامى است ؛ زيرا با لب گشائى اسرار فاش خواهد گرديد، چنان كه از حضرت على (ع ) روايت شده است : هر حديثى كه از دو نفر (يا از دو لب ) تجاوز كند فاش مى گردد. (156)
و از حضرت رضا (ع ) روايت شده كه مومن ، مومن نمى شود مگر اين كه در او سه خصلت باشد: خوئى از پروردگارش ، و صفتى از پيامبرش ، و خصلتى از وليش ، اما خصلتى كه از پروردگارش مى باشد: نگهدارى سر خود است ، خداوند عزوجل فرموده : خداوند داناى به غيب است ، پس بر غيب خود احدى را مطلع نسازد، مگر كسى را كه خود پسندد مانند فرستاده خود، و اما روشى كه از پيامبر است ، پس مدارا كردن با مردم است ، زيرا خداوند عزوجل پيامبر خود را به مدارا كردن با مردم فرمان داده و فرموده : بخشش را اتخاذ كن ، و به معروف امر كرده و از نادان ها اعراض نما، و اما صفتى كه از ولى اوست ، صبر بر فقر وفاقه ، و شكيبائى بر رنج و سختيهاست ؛ زيرا خداوند عزوجل مى فرمايد: و صبر كنندگان در فقر و سختى . (157)
و از امام صادق (ع ) نقل شده : سر تو خون توست پس نبايد از غير رگهاى خودت جريان پيدا كند. (158)
و از حضرت على (ع ) نقل گرديده سينه خردمند صندوق سر اوست (159) و نيز از آن بزرگوار روايت شده كه فرمود: خير دنيا و آخرت در نگهدارى سر، و رفاقت اخيار گرد آمده ، و بدى در افشاگرى اسرار، و برادر گرفتن اشرار جمع شده است . (160)
روايت شده كه امام صادق (ع ) فرمود: رفيقت را مطلع مساز مگر بر آن چيزى كه اگر دشمنت بر آن آگاه شد بر تو ضرر نزند، چون ممكن است روزى اين دوست ، دشمنت بشود. (161)
زبان : جدا دستورات متينى است ، ولى كمال بى انصافى است اگر كسى كه مورد اطمينان قرار مى گيرد و در نزد او اسرارى گفته مى شود و امين مردم به شمار مى آيد، خائن گردد و اسرار را فاش كند!
چشم : آرى ، بالاترين درجه از نامردى را دراست ، زيرا نقل شده : سينه هاى آزاد مردان قبرهاى اسرار است . (162) بويژه اگر اسرار از خاندان عصمت و طهارت باشد.
زبان : مگر اهل بيت عترت و طهارت اسرار دارند!

تجسس حرام است

چشم : البته بهتر است ، ولى ما نيز بايد توجه داشته باشيم كه رفتن به دنبال اسرار مردم - مانند تجسس از حالات آنها تا بدانند آيا نماز مى خوانند يا نه ، روزه مى گيرند يا نه ، خمس ‍ مى دهند يا نه ، ربا مى خورند يا نه ، شراب مى خورند يا نه ، در منزل خود عمل نامشروع انجام مى دهند يا نه ، آيا مالشان مخلوط به حرام است يا نه ؟ در آمدشان از راه حلال است يا نه ، خانه و زمين مال آنها بوده يا غصبى است ، و ده ها امور ديگر- همه و همه خلاف شرع بوده و اسلام از آن نهى شديد فرموده است .
آرى ، اگر افرادى در مقابل اسلام و حكومت الهى بايستند و بخواهند رژيم دينى را سرنگون كنند، و در خانه هاى مخفى و ضد اسلامى جمع شده و توطئه كنند، ما بايد آن اسرار به دست آورد و خنثى كنيم و بايد توجه كرد نه تنها اين عمل حرام نيست ، بلكه از اهم واجبات خواهد بود.

فاش كردن اسرار

اين توئى كه سر مومنين را فاش مى كنى و آبروى آنها را مى برى ، نمى دانى كه در اسلام براى آن روايات بسيارى نقل شده و آن اندازه در نگهدارى سر سفارش شده كه از امام صادق (ع ) نقل گرديده :
وقتى بر حضرت عيسى مائده نازل شد، حضرت فرمود: از آن نخوريد تا من اجازه دهم ، يكى از آنها از آن خورد، بعضى از اصحاب گفتند: يا روح الله !فلانى از آن خورد، حضرت از او پرسيد تو خوردى ؟ گفت : نه ، اصحاب گفتند: بله ، به خدا قسم اى روح خدا، از آن خورد!حضرت فرمود: برادرت را تصديق كن و چشمت را تكذيب نما. (150)

ادامه نوشته

توطئه ها و جلسات مضر و طرح نقشه ها

و توئى اى زبان كه با بدان هم جلسه مى شوى و با آنان هم صحبت مى شوى و در هدفشان ، آنها را كمك مى كنى و بر ضرر اسلام و مسلمين سخن مى گوئى ، و با كسانى مشورت مى كنى كه اسلام آن را بر حذر داشته ، و از آن نهى شديد فرموده است .
و توئى كه كاباره ها، مجالس فحشاء، اركسترها را به راه مى اندازى و لهو و غنا و موسيقى را كه از نظر تمام علما حرام است ، در جامعه رواج مى دهى ، و در آن ابدا حساب خدا و پيغمبر و امام و معاد و قبر و قيامت را نمى نمائى و فقط اين چند روزه دنيا را مى بينى ، ولى خوبست نظرى به رقاصان زير خاك رفته ، بنمائى و آوازه خوانهاى زير زمين نهفته را ببينى ، و رقاصه ها و اهل صدا و آهنگ هاى دلربا را، زير خروارها خاك مشاهده كنى و آن گاه عاقبت خود را هم در نظر گيرى .
و توئى كه راهپيمائى هاى بر خلاف دين و عقل و استقلال و آزادى مسلمين را به راه مى اندازى ، هر روزى به يك نحو آهنگ ضد خدائى را به وجود مى آورى و هر ساعت يك نغمه ساز مى كنى و شعارهاى مضر و بيجا مى دهى و هيچ فكر جامعه و زن و مرد مسلمان نمى باشى و خونهاى ريخته عزيزان آب و خاك و دين عزيز خود را در نظر نمى گيرى ، و زحمات فراوان و بيحد جامعه روحانيت ، پاسداران الهى ، را فراموش كرده اى ، رنجهاى بسيار ارزنده تمام اقشار محترم را ناديده گرفته ، براى بوالهوسى نغمه ساز مى كنى و مى خواهى هواى خود را بر همه آنها بچربانى و به هوش باش و بيدار شو و از خواب گران برخيز و عادت شيطانى و هواى نفس را ترك نما و طاغوت را زير پا نه و خدا را سايبان خود قرار ده ، و از پروردگار براى آن طلب مدد كن !

شوخى بيجا

از مزاح توست كه عده اى به هم مى ريزند و جدائى ها پديد مى آيد و افراد بسيارى از يكديگر جدا مى شوند؛ آرى ، روايات بسيارى وارد شده كه از شوخى و مزاح زياد بپرهيزيد، زيرا آبرو را مى برد و مزاح دشنام كوچك است و نور ايمان را مى برد و جوانمردى را سبك مى كند و سبب كينه و عداوت مى شود و وقار را نابود مى سازد. (149)

اذيت همسايه

زبان : اذيت همسايه چه ربطى به من دارد؟
چشم : البته همسايه آزارى منحصر به شما نيست ، ولى بيشتر از راه تو همسايه افسرده گشته و ناراحت مى گردد درباره حق همسايه چنين تعبيرى شده كه حرمت همسايه بر همسايه مانند حرمت مادر انسان است . (146)
و در روايتى از پيغمبر اكرم (ص ) چنين نقل شده : كسى كه همسايه خود را اذيت كند خداوند بر او بوى بهشت را حرام گرداند، و جايگاه او جهنم و بد جايگاهى است . (147)
درباره غير همسايه نيز سفارشات زيادى شده ، حتى نسب به كسانى كه همدين ما نيستند، چنان كه در نامه على (ع ) به مالك اشتر ديده مى شود كه مى فرمايد:
و مهربانى و خوشرفتارى و نيكوئى با رعيت را در دل خود جاى ده و مبادا نسبت به ايشان جانور درنده باشى و خوردنشان را غنيمت دانى !چون آنها دو دسته اند: يا با تو برادر دينيند و يا در خلقت مانند تواند.
يعنى بايد با همه برادر باشى و مهربانى و چنان كنى كه حتى بيدينان رو به دين آورده و به آن علاقمند گردند، و دين تو سبب نشود كه نسبت به همنوعان خود گر چه كافر باشند تعدى و تجاوز نمائى ، چون آنها هم مانند تو مخلوق خدا و انسانند، منتهى بدبختى آنها را گرفت و به دين اسلام نگرويده اند و بر گمراهى خود باقى مانده اند، پس در نيازمنديها آنها را همچون ديگران به حساب آور و در رسيدگى به آنها كوتاهى نكن !(148)

زنا و عقوبت آن

زبان : زنا عمل جنسى است از راه حرام چه با محرمهاى خود باشد يا با غير محارم (با اجنبى ها )و اين عمل سبب بلاهاى زياد مى گردد و از معاصى بزرگ بشمار مى آيد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : براستى سخت ترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت مردى است كه نطفه خود را در رحمى قرار دهد كه بر او حرام است . (133)
و از آن حضرت نيز نقل شده : سه دسته اند كه خداوند بزرگ با آنها سخن نگويد و آنها را پاك نسازد و براى آنهاست عذابى دردناك ، كه از آنهاست زنى كه در بستر شوهر با ديگرى زنا كند. (134)
و بايد كننده اين كار را در دنيا اگر داراى زن و يا شوهر است ؛ با شرائط آن كه در رساله هاى مراجع بيان شده سنگسار كنند، يعنى مردم جمع شوند و هر يك با سنگهاى مخصوص كه نه بزرگ باشند و نه كوچك ، او را سنگسار نمايند، و خود اين عمل يك نوع ابراز نفرت جامعه است از چنين عملى و از چنين فردى .
و اگر داراى زن و يا شوهر نيست به او صد تازيانه مى زنند.
پس زيان شما هم كمتر از من نخواهد بود، شما خيال مى كنيد كه همه ، نشسته پاكيد، فقط من داراى زيان بسيار مى باشم ، و اگر من بخواهم از زيانهاى شما صحبت كنم : مثنوى هفتاد من كاغذ شود.

مساحقه و اشباه آن

اندامها: خواهش مى كنيم بفرمائيد.
زبان : در خصوص زن و مرد اجنبى و يا دو مرد لخت و يا دو زن لخت كه در زير يك لحاف ديده شوند، يا مساحقه ، يعنى دو زن خود را به يكديگر بمالند تا غريزه جنسى خود را اشباع كنند كه حد آن هم حد زناست و با زنا تفاوتى ندارد، يا كسى كه با دست و انگشت بكارت دخترى را بر دارد، يا شرابخورى كه از معاصى بسيار بزرگ است و در دفعه سوم و يا چهارم بايد او را بكشند، دزدى ، محاربه (اقدام مسلحانه عليه مسلمانان ) و صدها معصيت ديگر كه از شما اندامها انجام مى گيرد.
اندامها: بايد در واقع گفت : بيشتر اين كارها از تو سر چشمه مى گيرد؛ زيرا اگر تو نباشى و تو سخن نگوئى و با آن لطافت و شيرينى حرف نزنى ، كجا آن مرد بيچاره يا آن زن بدبخت سيه روزگار دچار اين معاصى مى شود، همه مقدمات آن از جانب تو مى باشد و توئى كه ميان زن و مرد اجنبى واسطه مى شوى .
زبان : من راه مى روم ، من از ديوارها بالا مى روم ، من با عورت خود بازى مى كنم ، من به دزدى مى روم ، من با ديگران اعمال منافى با عفت انجام مى دهم ، من كسى را مى كشم ، من اسلحه بر مى دارم ، من شراب مى خورم ...؟!چرا فكر كرده صحبت مى كنيد، چرا نسنجيده حرف مى زنيد؟
چشم : درست است كه بدون شما هم ، اندامها گناهانى را انجام مى دهند، ولى اگر تو نباشى ، بيشتر آنها صورت نخواهد گرفت ، قتل و غارت ها، در بدريها، زناها، لواطها، شرابخوارى ها، و صدها عمل زشت ديگر چنان كه گذشت از تو سر چشمه مى گيرد، تا تو نگوئى تا حرف نزنى ، تا تو به سخن نيائى ، طرف از كجا منظور را مى فهمد، تو هستى كه اسرار پنهانى قلب و شكم را به ديگرى مى فهمانى ، پس تو بايد خود را نگهدارى و زمام خويش را به دست گيرى ، و كنترل نمائى .
دست : ممكن است بفرمائيد ضرر شراب چيست ؟
زبان : ضرر شراب چه ربطى به بحث ما دارد؟
دست : در سخنان خود نام شراب برده شد كه از خود اين معصيت را دفع كردى .
زبان : ببخشيد، ضرر آن بسيار است ، زيرا بر بدى و حرمت آن ادله چهارگانه (كتاب ، سنت ، عقل ، اجماع ) دلالت دارد، عقل را مى برد، سبب زنا و فسادهاى ديگر مى شود و به گونه ايست كه از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: بنده خدا تا شراب نخورده ، در كنف حمايت خداست ، وقتى شراب خورد، خداوند پرده او را پاره كرده و در آن حال ، رهبر و برادرش ، شيطان خواهد بود و شيطان گوش و چشم و دست و پاى او مى شود و او را به سوى هر بدى مى كشاند و از هر خوبى بار مى دارد. (135)
گوش : آيا زبان زيان ديگرى هم دارد؟ بيان كنيد تا هر چه زودتر به اين بحث خاتمه دهيم .
چشم : مگر مى شود زيان زبان را شماره كرد.
گوش : پس به زيانهاى ديگر زبان بپردازيد.

زيان لواط

دست : آيا عمل لواط در اجتماع ضرر ديگرى هم دارد؟
زبان : البته ، هر معصيتى ضررش براى اجتماع زياد است ، ولى ضرر چشمگيرى كه عمل لواط در بر دارد، آنست كه مادر، خواهر و دختر مفعول ، بر لواط كننده حرام ابدى مى شوند. و نمى تواند با آنها ازدواج كند و اگر بعد از لواط ازدواج باطل است و بايد از يكديگر جدا شوند.
دست : جدا مطلب خيلى پر اهميتى فرموديد، شايد دسته اى فراوان دچار چنين بلاى خانمانسوزى شده باشند.
زبان : ممكن است ، اما بايد توجه كرد كه آيا بوسيله من چنين كارى صورت مى گيرد؟
پا: نه ، ولى البته به وسيله تو گناهانى از اين بالاتر انجام مى گيرد، مانند ارتداد، قتل نفس ها، بلكه اكثر زناها و لواطها از راه تو انجام گرفته و تو مقدمه آنها بوده اى .
دست : اسمى هم در گفتار خود از زنا برديد خواهشمندم مفصل تو بيان فرمائيد.

لواط و كيفر آن

پا: شما از لواط هم اسم برديد مراد چيست ؟
زبان : شما معناى لواط را نمى دانيد؟
پا: دوست دارم روشن تر و مفصل تر بيان كنيد.
زبان : لواط همان ارضاء غريزه جنسى است از راه نامشروع كه خداوند فرموده : هر كه ماوراء اين را (نكاح صحيح ) طلب كند، تجاوز كار است و آن عبارت از اين است كه مردى با مردى عمل منافى عفت انجام دهد كه از گناهان بسيار بزرگ است ، شارع مقدس اسلام حد بزرگى را براى انجام دهنده آن قرار داده است .
پا: حد آن چيست ؟
زبان : حد آن قتل (كشتن ) با شمشير است و يا سوزاندن و يا دست و پاى او را بستن و از بلندى به پائين انداختن ، و يا ديوار بر سر او خراب كردن است .
پا: آيا در معصيت فرقى ميان فاعل و مفعول هست ؟
زبان ، فرقى نيست ، بلكه در مفعول شدتش بيشتر و گناهش زيادتر مى باشد.
پا: اگر كسى از روى جهالت چنين عملى را انجام داد، وظيفه او چيست ؟
زبان : وظيفه او توبه و بازگشت به خدا و اگر با شاهد در نزد حاكم شرع ثابت نشود، حد هم ندارد، چنين فردى بايد به درگاه خدا برود و از معصيت بزرگ و خطاى عظيم خود توبه كند، خداوند تواب و رحيم است

استمناء و ضرر آن

2- و همچنين از امام جعفر صادق (ع ) روايت شده كه از خضخضه پرسيده شد، (130) حضرت فرمود: گناه بزرگى است ، خداوند در قرآنش از آن نهى فرموده ، و بجا آورنده آن را مانند كسى كه با خود ازدواج كند، به حساب آورده و اگر تو بدانى آن چه كه او انجام مى دهد با او هم غذا نخواهى شد.
سوال كننده اى مى گويد: اى پسر پيامبر خدا (ص ) گفتار خدا را از قرآن برايم بين فرما، فرمود گفتار خدا اين است فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون (131)و آن از چيزهايى است كه در غير راه صحيح خودش مى باشد، راى مى پرسد آيا زنا بالاتر است يا آن ؟ حضرت فرمود: گناهى است بزرگ كه گوينده اى مى گويد: بعضى گناهان آسان تر از بعضى ديگر است ، در صورتى كه همه گناهان در نزد خدا بزرگند، زيرا آنها معاصى هستند، و خداوند از بندگان گناه كردن را دوست ندارد و همانا ما را از آن نهى فرموده چون از عمل شيطان است و به تحقيق فرموده : لاتعبدوا الشيطان ان الشيطان كان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير (132)
پوست : خضخضه چه هست كه چنين عذابى دارد؟
زبان : مراد از آن چنان كه در مجمع البحرين بيان شده است و كتاب وسائل هم يك باب مخصوص آن باز نموده استمناء است ، يعنى انسان باعورت خود بازى كند كه منى بيرون آيد و جنب شود كه بعضى از آن تعبير به جلق مى كنند و از گناهانى است كه امام صادق (ع ) در اين روايت به دو مورد از قرآن استدلال فرموده ، يكى آيه اول ، بعد از آن كه خداوند موضوع نكاح و ازدواج را بيان مى فرمايد، كه راه صحيح اشباع غريزه جنسى است چنين فرموده : هر كه غير از اين راه انتخاب كند چه زنا باشد يا لواط يا استمناء چنين افرادى از تجاوزكنندگان از حدند.
و در آيه ديگر فرموده : بندگى شيطان ننمائيد، زيرا كه شيطان براى شما دشمنى است پس شما هم او را دشمن به حساب آوريد، همانا شيطان حزب خود را دعوت مى كند تا آن كه از اصحاب آتش باشند. روايات ديگرى هم در خصوص حرمت استمناء وارد شده كه همين اندازه كفايت مى كند، ضمنا وظيفه پدران را هم تعيين مى نمايد كه هر چه زودتر براى فرزندان خود زن بگيرند، تا به اين معصيت - كه ضررهاى زيادى مانند: كم نورى چشم ، كورى ، ضعف اعصاب ، درد سر، كم خونى و بالاتر از همه سر كشى و طغيان در برابر خداى بينا و دانا و بزرگ و با عظمت دارد- مبتلا نگشته و چنين گناهى خانمانسوز رواج پيدا نكند

مصافحه با اجنبيه

1- كلينى كه از بزرگترين علماى شيعه واز مفاخر عالم اسلام است از رسول خدا (ص ) نقل فرموده : هر كه با زنى مصافحه كند كه بر او حرام باشد پس بحقيق كه به سخط و غضب خدا مبتلا گردد، و كسى كه زنى را به حرام در آغوش كشد در زنجيرى از آتش با شياطين بسته مى شود، پس در آتش افكنده مى گردند. (129)
از اين روايت ، وظيفه همه شما اندامها معلوم خواهد شد كه در معصيت الهى به چه عذابى دچار خواهيد گرديد.

جسارت بمرحوم قمى

پا: برادر شما از مرحوم قمى تعريف كرديد ولى من در بعضى از كتابها ديده ام كه به ايشان بدگوئى كرده و يا بعضى ها كتابهايش را معتبر نمى دانند. (128)
دست : عزيزم !آنها آن علامه بزرگوار را نشناخته و كتابهاى او را درك نكرده اند، كتابهاى او همه ارزنده و مفيد مى باشد، خود او از علماى بسيار محبوب و دقيق و مورد علاقه بزرگان دين است . كتاب مفاتيح او را مراجع بزرگ تقليد در دست گرفته و استفاده مى كنند، شما در منزل علما كمتر كسى را مى بينيد كه كتب آن مرحوم در خانه اش نباشد، و بالاخره بايد بدانيد هر كس از او بد گوئى كند هر كه باشد و هر چه باشد، يا نادان است و يا مامور ابر قدرتها و از اعضاء ستون پنجم ، و چون كتابها آن مرحوم از مرز جهان اسلام و تشيع نمى گذرد، بى دينان در برابر او موضع گرفته او را به بى اعتبارى و نقل روايات ضعيف يا به بيسوادى متهم مى كنند، چنان كه آن افراد نسبت به ساير بزرگان دين واعاظم مذهب تشيع مانند خواجه نصير الدين طوسى ، علامه بزرگوار مجلسى ، آية الله مقدس اردبيلى و آيات ديگر، جسارتها كرده و از خدا نترسيده اند؛ بى باكانه به آن بزرگان توهين روا داشته و بعضى از آتش پرستان را بر آنها برترى داده اند، خداوند به عذاب الهى معذبشان كند.
پا: بسيار از شما متشكرم كه مرا روشن ساختيد، آيا بد نيست كه از زبان بگذريم و به صحبت ديگر بپردازيم ؟
چشم : به يارى خدا بزودى خواهيم گذشت ولى بايد بدانيم تا به حال هر چه گفته ايم و بعدا خواهيم گفت مختصرى از زيانهاى خواهد بود.
چشم : البته چنين است و از آن جائى كه خطر زبان زياد است و جرم آن بسيار و گناهش بزرگ و خطاى آن فراوان ، به اين زودى نبايد دست از سر آن برداشت !
زبان : من هم آن چه تا بحال از شما گفته ام مختصرى از زيانهاى شماست وگرنه اگر من هم بخواهم جرم و خطاى شما را بر شمرم ، بايد ساعات زيادى را به زيانهاى شما اختصاص ‍ دهم و اوقات فراوانى را بگيرم و من تا بحال ملاحظه شما را كرده كه به اختصار پرداختم .
اندامها: مگر زيان ما بغير از آن چه تذكر داديد باز تصور مى شود؟

سخن چينى گرگ

دست : مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح كه از بزرگان و از افراد ارزنده و كم نظير است ، بمناسبت ثعلب احمد نحوى شيبانى داستانى را نقل فرموده كه : روزى شيرى مريض شد، تمام درندگان از او عيادت كردند غير از روباه ، گرگ نيست به او سخن چينى كرد، شايد گفته باشد، اعلحضرتا، همه به ديدن تو آمدند جز روباه ، شير فرمان صادر كرد: هر زمان روباه آمد مرا خبر دهيد، چيزى نگذشت كه روباه آمد، شير او را سرزنش كرد، روباه گفت : قربان من در طلب دوا بودم . شير گفت : دوائى پيدا كردى ؟ گفت : آرى غده ايست در ساق پاى گرگ : سزاوار است كه بيرون آورده شود، شير حمله كرد و با چنگال خود پاى او را گرفت و غده را بيرون آورد؛ روباه گريخت ، گرگ در بين راه به او رسيد در حالى كه خون از پايش جارى بود: صدا زد: يا صاحب الخف الاحمر اذا قعدت عند الملوك فانظر ما ذا يخرج من راسك
اى كفش قرمز پوش وقتى پيش سلاطين مى نشينى متوجه باش كه از سرودهانت چه بيرون مى آيد. (127

ضربه هاى كوبنده زبان

چشم : جدا استفاده كرديم مطلب ديگرى داريد بفرمائيد؟
گوش : مطلبى ندارم فقط آقاى زبان بداند كه با اين عمل چه ضربه هائى به اجتماع مى زند و چه خونهائى مى ريزد و چه برادرى هائى را به هم مى زند و چه جمعيت هاى متحدى را از هم مى پاشاند، و چه دسته و ملتى را از يكديگر جدا مى سازد، و چه هدفهاى اصيلى را نابود مى كند و چه نقشه هاى ارزنده و پر سودى را خنثى مى نمايد، و چه زحمت هاى فراوانى را از بين مى برد و چه فداكاريهاى مهمى را مضمحل مى كند و چه رنجها و مشقتهاى زيادى را كه در طريق صحيح و در مسير حق و در اضمحلال باطل و پيشرفت راه حق به كار رفته شده ، پامال كرده و زحمت كشان و افراد پر ارج و ارزنده اى را كه نمى شود براى آنها قيمت قائل شد، به نابودى مى كشاند و صدها ضرر ديگر.
خوبست زبان به خود آيد و لحظه اى رد خويشتن بنگرد و زيانهاى خود را كه سخن چنينى از آن جمله است ، در نظر آورد، به فكر اجتماع افتد، اندكى به حال آنان غور كند، كسب و كار آنان را ببيند زحمت شبانه روزى و فداكاريهاى مسلمانان غيور و دلسوز را ملاحظه كند و رنج فراوان بزرگان دين و رهبران دلسوز و پاسداران دين و مملكت و قرآن و سنت را ناديده نگيرد، ساعتى حساب كند آن گاه وظيفه حساس و خطير خود را احساس خواهد كرد؛ آيا وظيفه جز سكوت و يا گفتار حق و سخن صد در صد يقينى و خدا پسندانه مى باشد؟
چون وظيفه چنين است از رسول خدا (ص ) در خطبه اى چنين نقل شده كه فرمود: و هر كه براى سخن چينى در ميان دو نفر قدمى بردارد، خداوند در قبرش بر او آتشى را مسلط گرداند كه او را تا روز قيامت بسوزاند، و هنگامى كه از قبرش بيرون آيد، خداوند بر او اژدهاى سياهى را مسلط كند كه گوشت او را بگزد تا داخل آتش گردد. (126)
اندامها: استفاده كرديم .
دست : اگر اجازه بفرمائيد وقت را نگيرم بنده يك حكايت سازنده اى در نظرم دارم .
چشم : بفرمائيد.

غلام سخن چين

گوش : اگر اجازه باشد من درباره سخن چينى داستانى دارم ؟ چشم : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
گوش : علامه بزرگوار نراقى نقل كرده : مردى بنده اى را فروخت و به خريدار گفت : هيچ عيبى ندارد جز سخن چينى ، يعنى اخلاقش شيرين ، از نظر كار بسيار چابك و زرنگ ، قيافه اش چنان كه مى بينى زيبا و...
خريدار گفت : اشكالى ندارد و بنده را خريد، بعد از مدتى كه از خريد عبد گذشت ، غلام پيش زن آقاى خود رفت و گفت : خبردارى كه آقا مى خواهد زن ديگرى بگيرد؟ زن گفت : نه ، غلا گفت چاره اش به دست من است ، اگر مى خواهى اين كار را نكند شب كه شد تيغى بردار و چند دانه و از زير گلوى او بتراش و براى من باور تا بر آن دعا بخوان و او را نسبت به تو گر و از ديگران سرد كنم .
زن بيچاره به اين فكر افتاد كه شب اين كار را عملى كند، غلام به نزد مرد رفت ، و به مرد گفت : خبردارى كه خانم ، رفيق پيدا كرده و در صدد نقشه است كه شما را بكشد؟ شب كه شد خود را به خواب بزن ، مى بينى كاردى به دست گرفته و قصد دارد سر شما را ببرد.
شب كه شد: زن بيچاره غافل از همه جا تيغ را بر داشت تا چند دانه مو از زير گلوى شوهر بتراشد، كه مرد زن را به آن حال ديد، بلند شد و زن را به قتل رسانيد، غلام نزد فاميل زن رفت و گفت : خبرداريد دامادتان دختر شما را كشت ؟ همه آمدند، دو فاميل به هم ريخته ، قتلها صورت گرفت و بالاخره همه فهميدند كه اين نقشه از كجا بوده است . (125)

دعاى باران

چشم : در زمان موسى بن عمران (ع ) قحطى پديد آمد، آن حضرت براى طلب باران دعا كرد، خداوند به او وحى فرمود، من نه دعاى ترا مستجاب مى كنم و نه دعاى كسانى كه با تو هستند، چون در ميان شما يك سخن چين هست كه در سخن چينى خود نيز، مصر است ، حضرت عرضه داشت : پروردگارا!او را به ما معرفى كن تا از ميان خود بيرونش كنيم !خدا فرمود: اى موسى من تو را از سخن چينى نهى مى كنم ، چگونه خودم سخن چين باشم ؟!سپس همگى توبه كردند و با آمدن باران ، سيراب شدند. (124)
مرحوم شهيد و همچنين مرحوم نراقى كه هر دو از علماى بزرگ و از مفاخر جهان اسلام و عالم تشيع مى باشند، وقتى به حالات سخن چين مى پردازند، رذالت او را بالاتر از غيبت كننده و دروغگو معرفى مى نمايند.
گوش : ممكن است سر آن را بيان فرمائيد؟
چشم : بنده عرض مى كردم .
گوش : معذرت مى خواهم .
چشم : اشكالى ندارد، تا به حال از راهنمائيهاى جنابعالى استفاده كرديم .
آرى ، سر اين مطلب آنست : كسى كه سخن چينى مى كند از دروغ ، تهمت ، غيبت ، حسد، نفاق و مانند آن منفك نخواهد شد و در سخن چينى خود اين صفات رذيله را به كار خواهد برد، بنابراين سخن چين يعنى دروغگو، غيبت كن ، حسود، منافق و...

و اما روايات

احاديث بسيارى در نكوهش اين صفت بسيار رذيله از ائمه هدى (ع ) نقل گرديده كه از باب نمونه به چند روايت اشاره مى شود:
1-
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: چهار دسته اند كه داخل بهشت نخواهند شد: كاهن ، منافق ، شارب الخمر دائمى و قتات كه سخن چين است . (120)
2-
از امام جواد از پدران بزرگوارش (ع ) روايت شده : كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: در شب معراج زنى را ديدم كه سر او سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، و بر آن بود هزار هزار رنگ از عذاب ، پس از عمل او از حضرت پرسيده شد؟ فرمود: بدرستى كه آن زن سخن چين و بسيار دروغگو بود. (121)
3-
از على (ع ) نقل شده كه فرمود: عذاب قبر از سخن چينى ، و بول (يعنى پرهيز نكردن از نجاست بولى ) و تنها ماندن مرد از اهلش مى باشد. (122)
امام صادق (ع ) از پدران خود (ع ) از پيامبر اكرم (ص ) نقل فرموده كه آن سرور فرمود: آيا به شما بگويم كه بدترين افراد كيست ؟ گفتند: بلى يا رسول الله !فرمودن بسيار روندگان به سخن چينى ، جدائى افكنان ميان دوستان و اشخاصى كه مى كوشند براى كسانى كه بدون عيبند، عيب تراشى كنند. (123)
زبان سرزنش ، بس نيست ؟
اندامها: نه !زيان شما خيلى بيش از اينهاست ، آقاى چشم تقاضا مى كنيم به سخنان خود ادامه دهيد.

سخن چينى و زيانهاى آن

چشم : يكى ديگر از زيانهاى زبان ، سخن چينى است كه در قباحت و رذالت و شناعت آن ، آيات و روايات بسيارى وارد شده است و در آنها درباره آن صفت خبيثه تعبيراتى ديده شده كه كمتر در خصوص صفات ديگر ديده مى شود.
دست : چطور؟
چشم : در قرآن به آيات چندى برخورد مى نمائيم كه رذالت و پستى سخن چينى و صاحبش به خوبى مشاهده مى گردد، چنان كه در موضعى چنين فرموده :
و مطيع هر سوگند خورنده حقير مشو كه بسيار عيب جوست و بسيار به مجالس سخن چينى مى رود. (119)
مجلسى رحمة الله عليه در بحار به آيه هشتاد و پنج سوره نساء و نراقى در معراج السعادة به آيه : ويل لكل همزة لمزة نيز استدلال فرموده اند.

مستثنيات غيبت

گوش : البته ، وليكن اين مقدار از مطالب هم لازم بود تا كسى خيال نكند من مى خواهم غيبت را تجويز كنم .
آرى مواردى را علماى اخلاق بيان كرده اند كه غيبت در آن موارد اشكال ندارد، بلكه گاهى هم لازم مى باشد كه در اينجا به چند مورد اشاره مى شود:
1-
.

ادامه نوشته

عوامل غيبت

گوش : علل و عوامل آن بسيار است مانند: غضب ، عداوت و دشمنى ، حسد، فخر و مباهات ، رفقاى بد داشتن ، مسخره و استهزاء، مزاح و شوخى كردن و امثال آن كه هر يك از اينها كه در وجود انسان باشد سبب مى شود انسان غيبت ديگرى را كند.
چشم : اينها درد بود دواى آن چيست ؟
گوش : علاجش آنست كه هر فردى بكوشد اين صفات ناپسند را از خود دور سازد و ريشه آنها را در مملكت بدن خود از بيخ بر كند، و راهش آنست كه لااقل هر روز را يا هر شب يا هر هفته ، يكبار خود را به مطالعه روايات اخلاقى و كتابهاى سودمند دينى امثال كتاب معراج السعادة نراقى ، مشغول ساخته ، در آيات و روايات و گفتار شيرين علماى بزرگ غور كرده و تصميم به عمل بگيرد و بخصوص روايات عذاب ، و احاديث و آيات قيامت و بهشت و جهنم را در نظر آورده و در تفسير قرآن خود را مستغرق سازد، بعد از مدتى خواهد فهميد كه روحش غير از روح چند هفته قبل ، و فكرش غير از فكر چند ماه پيش است ، و اگر سوادى ندارد بطور حتم بايد لااقل هفته اى يك روز را به شنيدن احكام خدا از اهلش ‍ اختصاص داده ، در مجالس وعظ و نصيحت شركت كند و از علما و بزرگان دين كسب فيض نمايد و بداند كه از زندگى سودى نبرده و از عمر بهره مند نگشته و نتيجه اى از اين دنيا نمى گيرد، خود ساختگى ما منوط بر اين عادات نيكوست و عزت و ترقى و تكامل ما مرهون اين گونه مطالب است ، و گرنه همين غيبت به تنهائى ما را جهنمى كرده و آخرت ما را مى سوزاند، غيبتى كه علماى بزرگ همچون شهيد ثانى كه از مفاخر اسلام و از علماى بزرگ شيعه است ، كتابى مخصوص آن نوشته اند.
و علامه بزرگوار مرجع جهان اسلام شيخ انصارى در مكاسب و ديگر از فقها و مراجع تقليد در كتب فقهيه خود از آن بحث نموده اند؛ غيبتى كه پيامبر اكرم (ص ) در شب معراج جمعيتى را ديد كه با چنگ صورتهاى خود را مى خراشند، از جبرئيل پرسيد اينها چه كسانى هستند؟ در جواب گفت : غيبت كنندگان غيبتى كه روح عبادت را از بين مى برد و حقيقت آن را فاسد مى نمايد و سبب مى شود كه خوبى ها به طرف غيبت شونده حركت كند و بيدهاى او به طرف غيبت كننده سرازير گردد و صدها ضرر ديگر.
دست : آقاى گوش : بنا بود شما مواردى كه غيبت در آن جايز است بيان كنيد.

گناه شنونده غيبت

زبان : البته !وظيفه من همين است !
در حديث مناهى از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه : آن حضرت نهى فرمود از غيبت و از گوش دادن به آن ... تا مى رسد به اينجا كه مى فرمايد: هوشيار باشيد!هر كه بر برادر خود منتى بگذارد، در خصوص غيبتى كه از او در مجلسى مى شود و آن را رد كند، خداى تعالى هزار در از شرهاى دنيا و آخرت را بر او ببندد.
و اگر توانائى دارد و رد نكند: گناه او هفتاد برابر آن كسى است كه غيبت او مى كند. (117)
و همچنين روايت شده : شنونده غيبت يكى از دو غيبت كنندگان است . (118)
بنابراين ، نه تنها شنونده در عذاب و حرمت شريك و مساوى با غيبت كننده است ، بلكه گناهش بمراتب بالاتر است ، بنابراين عذاب تو (گوش ) از من سخت تر خواهد بود.
دست : در عين حال چه كسى گوش بيچاره را دچار چنين بلائى مى كند و چنين عذابى را نصيب او مى نمايد؟
زبان : تقصير از خود اوست گر چه من هم مقصر باشم .
دست : در عين حال تو سبب مى شوى كه او معتاد به شنيدن غيبت شود و در نتيجه به چنين عقوبتى مبتلا گردد.
چشم : خيال مى كنم براى فرد منصف همين اندازه در قباحت غيبت نمودن و سختى شنيدن غيبت كفايت كند، بد نيست موارد استثنا آن را هم بيان كنيد.
گوش : اجازه بفرمائيد من آنها را بيان كنم .
چشم : بفرمائيد.
گوش : علماى اخلاق كه اسباب و عوامل غيبت را بيان مى كنند به علاج و مستثنيات غيبت هم مى پردازند، ولى قبل از آن كه ما به مستثنيات غيبت پرداخته ، بد نيست به خلاصه اى از اسباب و علل غيبت بپردازيم . اندامها: آفرين !همه مشتاق آن هستيم ؛ زيرا اغلب دوست دارند كه بدانند چه عواملى سبب غيبت مى شود؟

غيبت كننده از ولايت خدا بيرون مى رود

پا: اگر اجازه بفرمائيد حديث عجيبى در نظر من مى باشد.
دست : خواهش مى كنيم !
پا: آن روايت ، از امام صادق (ع ) است . روايت مفصل است يك فراز آن چنين است :
پس كسى كه نديدى او را به چشمت كه مرتكب گناهى شده و در نزد تو دو شاهد بر ضرر او گواهى ندهند، او از اهل عدالت و پوشش است ، و گواهيش پذيرفته مى باشد، گر چه در پيش نفس خود گناهكار باشد، و هر كه او را غيبت كند به آن چه در اوست ، پس از ولايت خداى تعالى خارج گشته و در ولايت شيطان داخل گرديده است ، و پدرم مرا حديث كرده از پدرانش از رسول خدا (ص ) كه فرمود: هر كه مومنى را به آن چه در اوست غيبت نمايد، خداوند هر گز در بهشت ميان آنها جمع نخواهد فرمود ، و كسى كه مومنى را به چيزى كه در او نيست غيبت نمايد، پس در حقيقت عصمت در ميان آنها قطع گرديده (و عقد اخوت و برادرى و ريسمان وحدت آنها از هم گسيخته شده ) است (116)
دست : جدا استفاده شد.
زبان ، تمام اين روايات كه شما ذكر كرديد گوش را هم شامل مى شود.
دست : چطور؟
زبان : براى اين كه من غيبت مى كنم و گوش هم مى شنود و من در در بحث سابق ثابت كردم كه تا گوش مرا تشويق نكند و حرفهاى مرا به گرمى به جان نخرد، هيچگاه من به چنين عمل حرامى دست نخواهم زد. بعلاوه ، بنابر اكثر روايات : گناه هم ، شامل من خواهد شد و هم شامل گوش ، بنابراين ، هم غيبت كردن آن عذابها را دارد و هم غيبت شنيدن ، پس تنها عذاب و حرمت مخصوص من (زبان ) نيست .
گوش : ممكن است بعضى از آن روايات را بيان نمائيد؟

غيبت از زنا بالاتر است

زبان : چطور؟
دست : براى اين كه اين گونه تعبيرات در بعضى از روايات وارد شده چنان كه گذشت و از روايات بعدى هم استفاده خواهد شد.
نقل شده كه پيامبر اكرم به ابى ذر غفارى كه از اصحاب بزرگ آن حضرت است ، مى فرمايد:
بر حذر باش از غيبت كردن ، كه غيبت از زنا شديدتر است ، ابوذر مى پرسد: كه علت آن چيست ؟ حضرت مى فرمايد: براى اين كه مرد زنا مى كند سپس توبه مى نمايد، خدا هم تو به او را مى پذيرد، ولى غيبت بخشيده نمى شود، مگر اين كه صاحب غيبت او را ببخشد. (112)
پا طبق اين روايت پس تكليف غيبت كننده چيست ؟ چون گاهى ممكن است انسان بعد از غيبت پشيمان شود و اگر به صاحب غيبت بگويد، ناراحت شود، و يا آن كه فسادى از آن برخيزد.
دست : تذكر بسيار بجائى داديد. آرى ، از روايت چنين استفاده مى شود كه بايد طرف ببخشد تا خداوند از او بگذرد، ولى علما و مراجع فرموده اند: اگر مفسده اى ندارد به طرف بگويد و حليت بخواهد و اگر گفتن آن ، سبب اذيت او مى شود و ناراحت مى گردد و يا مفسده اى دارد، فقط براى او استغفار نمايد و استغفار او هم واقعى باشد، البته خداوند سبحان بخشنده است .
و از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سرعت ، غيبت در از بين بردن دين مرد مسلمان ، از سرعت مرض خوره در بدن او بيشتر است .(113)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود: بهشت بر سه طايفه حرام است : بر منان (منت گذارنده ) و بر مغتاب (غيبت كننده و بر مدمن خمر (شارب الخمر كه دائم بنوشد و يا هر زمان دستش به آن رسد، كوتاهى در شرب نكند) (114)
نوف بكالى از شاگردان على (ع ) و مونس آن بزرگوار است مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : مرا پندى ده ، پس فرمود: نيكى نما تا به تو نيكى شود...، گفتم : بيشتر نصيحت فرما، فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند حلال زاده است و حال آن كه گوشتهاى مردم را بسبب غيبت مى خورد (115)

سوگند دادن زبان

اندامها: اى زبان !براى خدا بيا و خودت را نگهدار؛ كمتر راضى شو كه با غيبت و تهمت و افتراء و دروغ و مانند آن ، جامعه به فساد و ملت به تباهى كشيده شوند، براى خدا از خواب غفلت بيدار شو، ساعتى به خود آى ، لحظه اى در خطرات خود بنگر، نتايج غيبت و دروغ و ساير آفات را در نظر گير، مجالس و شب نشينى ها و جلسه هاى بيهوده را ترك كن ، و اگر در مجلسى حاضر مى شوى خويشتن دار باش ، براى خدا دلت بحال امت و ملت بسوزد، بسيارى از افراد نادانند و خطرات تو را احساس نمى كنند، نمى دانند تو چه بلاى خانمانسوزى هستى ، توجه ندارند كه تو چه عضو فعال ، و چه شمشير برنده و چه عضو هزار كاره اى مى باشى ، غافلند از ضرر تو، بى خبرند از زيان و خسارت تو، بى اطلاعند از سركشى و طغيان تو، تو را نمى شناسند، درباره ماهيت تو معرفتى ندارند، لذا آزادت مى گذارند و نمى فهمند كه با آزادى تو چه ويرانى هايى به بار مى آيد. و چه جناياتى توسط تو صورت مى گيرد!بك جمله از تو صادر مى شود ميليونها نفر بر خاك هلاكت مى افتند، پس براى خدا خود را نگهدار، غيبت اين و آن از تو صادر نشود، كه از زنا هم گناهش بالاتر است ، تو همانى كه در حقت گفته شده : جرم تو كوچك و جرمت بزرگ مى باشد. (111)
به قول شاعر: بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد.
زبان : من خيلى از شما گله مندم كه هر چه مى خواهيد جسارت مى كنيد.
اندامها: جسارت نكرديم ، اگر جسارتى باشد از زبان پيامبر و آل صادر شده است .

ادله حرمت غيبت

دست : دليل بر حرمت آن ، قرآن ، روايات ، اجماع علما و عقل مى باشد.
هر انسان عاقلى اعم از مسلمان و غير مسلمان ، زن و مرد، كوچك و بزرگ ، طينت و فطرتش طورى است كه اگر پشت سر او حرفى بزنند كه به ضرر او باشد، آن را محكوم خواهد نمود و از گوينده آن ناراضى مى شود، و جدا اگر اين غيبت از ميان مردم رخت بر بندد، و آقاى زبان تو خودت را حفظ كنى ، بسيارى از كارها اصلاح مى گردد و خيلى از مفاسد ترك خواهد شد و گرفتاريها برطرف خواهد گرديد. با همين غيبت ، خونها ريخته شده ، و ناموسها به باد فنا مى رود و قتل و غارت ها و هرج و مرجها و هزاران مفسده ديگر پديد خواهد آمد، پس بر لازم است خود را كنترل كرده و اين مفسده را بكلى ترك نموده و جامعه را از بدبختى هائى كه بر اثر غيبت به وجود مى آيد، محافظت كنى .

معناى غيبت

دست : بسيار تذكر خوبى داديد، غيبت يعنى انسان در پشت سر ديگرى حرفى زند كه اگر طرف بشنوند ناراحت شود، تعريفات ديگرى هم براى او كرده اند كه اجمالا به همين معنى برگشت مى كند.
مثلا مرحوم طريحى آن را چنين تعريف كرده هوان يتكم خلف الانسان مستور بما يغمه لو سمعه فان كان صدقا سمى غيبة و ان كان كذبا سمى بهتانا (109)
ابوذر مى گويد: از پيامبر پرسيدم غيبت چيست ؟ فرمود: اين كه ياد كنى برادرت را به چيزى كه آن را دوست ندارد، گفتم : اى رسول خدا (ص ) اگر آن چيز در او باشد چه ؟ فرمود: بدان كه اگر تو او را به آن چه در وجود او هست ، ياد كنى او را غيبت كرده اى ، و اگر يادش كنى به چيزى كه در آن نيست ، همانا او را بهتان زده اى . (110)
چشم : متشكرم ، به دليل بپردازيد.

نصيحت مردى بزرگ

يكى از بزرگترين شخصيتهاى عالم اسلام روزى در منبر مسجد اعظم قم فرمود:
آقايان طلاب !مبادا زبان شما به غيبت عادت كند، از غيبت بپرهيزيد، مخصوصا از غيبت نسبت به علما و مراجع تقليد (كثرالله امثالهم ) كه سم مهلك است . غيبت ، خوردن گوشت مردار برادر دينى است ، ولى غيبت علما و مراجع ، خوردن گوشت مسموم مرده برادر دينى است و ولايت او قطع مى شود، پس از آن پرهيز كنيد، اوقات خود را با لاطائلات نگذرانيد، فكر درس خود باشيد، به جاى آن ، تفسير و مطالب علمى را مطالعه نمائيد، عمر را بيهوده تلف نكنيد قدر جوانى خود را بدانيد!9.
راستى اگر كسى به اندازه يك جو فكر داشته باشد، به هيچ وجه راضى نمى شود كه غيبت مسلمانى را كند، چه رسد به غيبت يك مرجع كه غيبت آن خانمانسوز و بدبخت كننده است ، و بايد غيبت كننده و شنونده متوجه باشند كه بى شك ضرر آن را در دنيا و آخرت خواهند ديد.
چشم : لطفا قبل از آن كه به دليل هاى ديگر بپردازيد معناى غيبت را هم بيان كنيد.

چگونه غيبت خوردن گوشت مرده است

آرى ، يكى از علماى معاصر وجه تشبيه را چنين بيان مى كرد: همچنان كه اگر كسى كاردى در دست بگيرد و شخصى را سر ببرد مى ميرد، غيبت كننده هم گويا طرف را كشته چون شخصيت او را ميرانده است .
و ديگر آن كه شخص خورنده گوشت ، هر چه از گوشت بخورد كم مى شود، غيبت كننده هم هر چه غيبت مى كند، از شخصيت برادر دينى يا خواهر دينى خود كم مى كند.
سوم - آن كه مرده قدرت ندارد از خود دفاع كند، شخص غائب هم توانائى دفاع از خود را ندارد.
چهارم - آن كه خوردن ميته حرام است ، غيبت هم حرام است .
پنجم - خوردن گوشت مرده مضر است ، غيبت هم براى صاحبش مضر است .
ششم - خوردن مرده ، استفاده از غير راه صحيح است ، همچنين استفاده از زبان ، براى غيبت نيز استفاده نادرست است .
بعلاوه ، اينها گناه غيبت افراد عادى و برادران عوام دينى است ، حال اگر غيبت علما شروع شد بايد دانست كه چگونه است ؟

مرد صالح و جوان در گورستان

يكى از صلحاى امت گويد: روزى به گورستانى نشسته بودم كه مردى جوان بسرعت بر ما گذشت ، گفتم : اين و امثال اين وبال مسلمانانند، چون شب شد در عالم رويا ديدم جنازه آن مرد را در ميان تابوت گذاشته ، پيش من آوردند و كاردى به من دادند و گفتند: ببر و بخور، نگفتم سبحان الله !من تاب به حال گوشت حيوانى را نخورده ام ، چگونه گوشت مردار با بخورم ؟ گفتند: مگر غيبت او را نگردى ؟ چرا گوشت او را نمى خورى ؟ چون عمل را جبرى ديدم گفتم : توبه كردم ، سپس تا يكسال به قبرستان مى رفتم تا او را ببينم كه بالاخره به او برخورد كردم ، بدون آن كه من از او طلب حليت كنم ، او به من گفت : توبه كردى ؟ تو را حلال كردم . (108)