يغما جندقى

در سال 1196 هجرى قمرى در دهكده ((خور بيابانك)) از توابع ((جندق)) (از استان اصفهان ) كودكى به دنيا آمد، كه او را رحيم نامگذارى كردند . دوران كودكى رحيم با رنج و محنتى فراوان گذشت، از شش هفت سالگى كار مى‏كرد و در بيرون ده، شترچرانى مى‏نمود، تا معاش خانواده خود را تأمين كند . 
گويند رحيم با گله خود به دشت آمده بود، كه ((امير اسماعيل خان عرب عامرى)) يكى از مالكان عمده و فرمانرواى آن منطقه بر او گذشت و او را نزد خود خواند و پرسشهاى زيادى از وى كرد، رحيم همه سؤالات را پاسخ گفت و امير اسماعيل خان از حاضر جوابى و ادب او خوشش آمد و او را نزد خود برد و پسر خود خواند و به تربيت او همت گماشت . 

ادامه نوشته

ابوالقاسم حالت

ابوالقاسم حالت، فرزند كربلائى محمد تقى، از شاعران نامى و مشهور معاصر مى‏باشد . او در سال 1292 هجرى شمسى در تهران چشم به جهان گشود، پس از كسب تحصيلات در شركت ملى نفت ايران استخدام و مشغول به كار شد . 
ابوالقاسم حالت با روحيه والائى كه داشت، به استخدام در شركت نفت اكتفا نكرد و با تلاش و كوشش شبانه روزى به مطالعه پرداخت و با ذوق و استعداد درخشانى كه داشت، توانست آثار فرهنگى، هنرى، تاريخى، اخلاقى و دينى ارزشمند و فراوانى را از خود به يادگار بگذارد . 
ابوالقاسم حالت از سن پانزده سالگى، سرودن شعر پرداخت . اشعار و مقالات زيباى او در كليه روزنامه‏هاى كثير الانتشار و مجلات و كتابهاى شعر در نيم قرن اخير چاپ و منتشر مى‏گرديد.

ادامه نوشته

فروغى بسطامى

ميرزا عباس بسطامى معروف به فروغى در سال 1213 هجرى در عراق متولد شد . او شانزده سال داشت، كه پدرش چشم از جهان فرو بست، به علت تهيدستى و بى‏سرپرستى ناگزير با مادرش به ايران آمد و در شهر ((بسطام)) از توابع شاهرود كه ولايت اجدادى او بود، سكونت اختيار كرد. 
ميرزا عباس بسطامى سواد نداشت، اما در اثر شور و شوق فطرى آن قدر تلاش كرد، تا خواندن و نوشتن را آموخت، سپس به مطالعه اشعار شاعران پرداخت. او بيشتر اوقات خود را صرف مطالعه ديوان غزل سرايان بزرگ مانند سعدى و حافظ كرد، تا اينكه در نتيجه مطالعه و ممارست، خود نيز سرودن غزلياتى را آغاز كرد. به تدريج غزليات ميرزا عباس بسطامى فصيح‏تر و زيباتر گشت و تخلص ((مسكين)) را براى سروده‏هاى خود انتخاب نمود. 

ادامه نوشته

استاد غلوش

راغب مصطفى غلوش در سال 1319 هجرى شمسى در روستاى ((برمه )) تابعه استان غربى مصر به دنيا آمد. 
غلوش همزمان با ادامه تحصيلات خود، روى قرآن مجيد نيز كار مى‏كرد و سبكهاى اساتيد بزرگ و مشهور قرآن به خصوص سبك ((شيخ مصطفى اسماعيل)) را تقليد مى‏نمود. از سن شانزده سالگى تلاوت قرآن كريم را در مناسبتها و مجالس و محافل مختلف آغاز كرد. 
استاد غلوش تحصيلات خود را تا سطح ديپلم متوسطه ادامه داد و آرزو داشت وارد دانشگاه شود و تحصيلاتش را در علوم روز ادامه دهد، اما هنگامى كه با تعدادى از اساتيد كه با صوت و تلاوت قرآن او آشنائى داشتند، به مشورت پرداخت، استادان توصيه نمودند، اگر روى صوت و تلاوت قرآن مجيد كار كند، آينده بهتر و درخشان‏ترى خواهد داشت . 

ادامه نوشته

علامه دهخدا

علامه على اكبر دهخدا نويسنده، محقق و شاعر بزرگ قرن چهاردهم به سال 1297 هجرى قمرى در تهران چشم به دنيا گشود، هنوز ده بهار از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود كه با از دست دادن پدر مهربان خود، به درد سخت يتيمى مبتلا شد . 
اما خوشبختانه مادر دلسوز و دانائى داشت، كه در آن شرائط سخت بى‏سرپرستى كودك را به درس خواندن و تحصيل علم وا داشت، او را نزد عالم بزرگوار شيخ غلامحسين بروجردى برد، تا مدت ده سال علوم صرف، اصول و حكمت را آموخت و چون خانه او در همسايگى خانه آيت الله حاج شيخ هادى نجم آبادى بود، دهخدا در نوجوانى خود از اين همسايگى نهايت استفاده علمى را برد و آنگاه وارد ((مدرسه سياسى)) تهران گرديد و به آموختن زبان فرانسه پرداخت. 

ادامه نوشته

خانم امين

خانم نصرت امين در سال 1265 شمسى در اصفهان به دنيا آمد، او از كودكى در جمع خانواده و بستگانش جلوه خاصى داشت و آثار نبوغ و بزرگى در سيمايش نمايان بود. 
چهار سال بيشتر نداشت كه تحصيل علوم و فراگيرى قرآن را آغاز كرد . پدرش براى پيشرفت تحصيلى او معلم خصوصى گرفت . خانم امين روحى كاوشگر داشت و بدون مطالعه سخن نمى‏گفت . او عقل گرا بود، يعنى عقل و انديشه بر موضع گيريها، رفتارهاه و عواطفش حاكميت داشت و از هر گونه افراط و تفريط دورى مى‏كرد. 

ادامه نوشته

علامه مجلسى

علامه محمد باقر مجلسى در ماه مبارك رمضان سال 1037 هجرى قمرى در شهر اصفهان ديده به جهان گشود. در حالى كه كودكى سه ساله بود، تحصيل علم و دانش را آغاز كرد و با داشتن هوش و استعداد درخشان و همچنين تلاش و كوشش مستمر و پيگير زائد الوصفى، در سن دوازده سالگى به درجه اجتهاد رسيد. 
علامه مجلسى از دوران كودكى تا پايان عمر پر بارش براى خدمت به اسلام، لحظه‏اى غفلت و سستى نورزيد . 

ادامه نوشته

صاحب معالم

بيست و هفتم ماه مبارك رمضان سال 959 قمرى بود، در روستاى ((جبع )) از توابع جبل عامل واقع در جنوب لبنان، كه در طول تاريخ محلى عالم پرور و شيعه خيز بوده، در خانواده شهيد ثانى كودكى پا به عرصه وجود گذاشت، كه او را حسن نامگذارى كردند. 
پدرش دانشمندى بزرگ و زعيمى عاليقدر بود و در علم، فضل، زهد، تحقيق و كرامت مشهور بود و از معدود افرادى محسوب مى‏شد، كه اخلاق خدائى پيدا كرده بود. 
در حالى كه هنوز دوران طفوليت را مى‏گذراند، دست تقدير غم بزرگى را بر او تحميل كرد و پدرش به شهادت رسيد . شهادت پدر براى او سرمايه و نقطه عطفى براى حركت علمى وى بود، زيرا عليرغم اندوه بى‏پدرى، در همان سال شهادت پدر، تلاش و كوشش در راه كسب علم و دانش را آغاز كرد . او از شاگردان پدر شهيدش، بيشترين استفاده را به عمل آورد، دروس مقدماتى را در روستاى ((جبع)) به پايان رسانيد، سپس همراه با خواهرزاده‏اش كه به ((صاحب مدارك))معروف است، به نجف اشرف عزيمت نمود و تحصيلات خود را دنبال كرد و با فرا گرفتن فقه، اصول، منطق و رياضيات نزد علماء حوزه علميه نجف اشرف، به موقعيت علمى بالائى دست يافت . 

ادامه نوشته

پروفسور محمود حسابى

محمود حسابى در سال 1281 شمسى در تهران متولد شد، پدر و مادرش اهل تفرش بودند. محمود چهار ساله بود، كه همراه با خانواده و پدر بزرگش كه سفير ايران در بغداد بود، به بغداد رفت و پس از دو سال به دمشق و يك سال بعد به بيروت عزيمت كرد. 
در سن هفت سالگى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بيروت ثبت نام نمود و مشغول تحصيل شد، هنوز چند ماه نگذشته بود، كه زمان مأموريت پدربزرگش در بيروت، به پايان رسيد و قرار بر اين شد، كه محمود و برادر بزرگش، به تنهائى در مدرسه شبانه روزى فرانسوى بيروت بمانند و تحصيلات خود را ادامه دهند، اما هنگام ترك بيروت، بيتابى مادرشان سبب شد، كه مادر از كشتى پياده شود و در بيروت بماند. 

ادامه نوشته

علامه طباطبائى

سيد محمد طباطبائى در تبريز به دنيا آمد، او در مورد دوران كودكى خود مى‏گويد: 
در سن پنج سالگى مادرم به درود حيات گفت، نه ساله بودم، كه پدرم را نيز از دست دادم و جز من و برادر كوچكترم سيد محمد حسن، كس ديگرى نبود. 
وصى پدرم ، ما دو نفر كودك را به زن و مردى سپرد . از همان موقع به مكتب خانه رفتم، تا اينكه تعليمات ابتدائى و دروس مقدماتى را در تبريز خواندم . چهارده ساله بودم كه آموزش خط را به طور كامل ياد گرفتم . از خاطرات جالب من و برادرم اين بود، كه به دامنه كوههاى سرسبز تبريز مى‏رفتيم و از صبح تا غروب به تمرين و نوشتن خط مى‏پرداختيم . 
در حالى كه غروب غم يتيمى بر دل داشتم، در مكتب خانه‏هاى قديمى و مدارس جديد آن روز، علاوه بر آموزش قرآن مجيد، كتابهاى گلستان، بوستان، اخلاق مصور، تاريخ معجم، ارشاد الحساب و ديگر كتب متداول را فرا گرفتم . بعد همراه با برادرم به نجف اشرف رفتم و در نجف دروس فقهى، اصولى، فلسفى، عرفانى و رياضى را خواندم . 

ادامه نوشته

ملا حبيب الله شريف

در سال 1262 قمرى در يك خانواده روحانى در كاشان نوزادى به دنيا آمد، كه او را حبيب الله نام نهادند. حبيب الله پنج ساله بود، كه پدرش به دعوت و اصرار بزرگان ساوه، به آن شهر رفت و بعد از چهار سال اقامت و تبليغ اسلام در ساوه از دنيا رفت . 
حبيب الله كه در نه سالگى يتيم شده بود، تحت سرپرستى مادر و پدر بزرگ ماديش قرار گرفت، او در همان دوران كودكى، علوم مقدماتى و صرف و نحو را به خوبى فرا گرفت، تا جائى كه قبل از رسيدن به سن بلوغ، شش كتاب در زمينه‏هاى نحو، علوم عربى، قرائت و ادبيات تأليف كرد، آنگاه به آموزش فقه و اصول پرداخت و در مدت بسيار كوتاهى، اين علوم را به طور كامل آموخت . 
در سن چهارده سالگى، منظومه شعرى را سرود، كه تعداد اشعارش بالغ بر دو هزار بيت مى‏گردد و در پانزده سالگى به زبان عربى شعر مى‏سرود و او معمولا در طول مسافرتها و بيشتر در ايام نوجوانى شعر سروده است . 

ادامه نوشته

خانم بورگيلد داهل

خانم بورگيلد داهل، خودش مى‏نويسد: من فقط در آغاز زندگى يك چشم داشتم، كه آن هم بر اثر زخمها، طورى پوشيده شده بود، كه فقط يك روزنه كوچكى در سمت چپ آن بود . من مجبور بودم، كتاب را كاملا به روزنه چشم نزديك كنم، تا آنجا كه مژه هايم به صفحه كتاب مى‏خورد و تا حد ممكن، اعصاب چشم را، با فشار به طرف چپ مى‏چرخاندم، تا به سختى ببينم .
با اين حال، اين زن، از آه و ناله و افسوس خوددارى مى‏نمود و بين خود و ديگران تفاوتى احساس نمى‏كرد، تا اينكه از همان كودكى خواندن و نوشتن را در خانه ياد گرفت . او با اين زحمت و مشقت درس خواند و بر معلومات خود افزود و از دو كالج فارغ التحصيل شد . مدتى در روستاى كوچك ((توين والى)) به شغل معلمى پرداخت و بعدها مدرك پروفسورى روزنامه نگارى و ادبيات دريافت كرد و سيزده سال در كالج ((آگوستانا)) به تدريس مشغول بود، او در كلوپ زنان سخنرانى مى‏كرد و كنفرانس‏هاى راديوئى داشت . 
پنجاه و دو سال از عمرش گذشته بود، كه معجزه شگفت انگيزى رخ داد و طى يك عمل جراحى، قدرت بينائى او چهل برابر افزايش يافت . 
يكى از آثار مهم خانم داهل، كتاب ((من دلم مى‏خواهد ببينم)) است . 
درباره اين كتاب نوشته‏اند كه خواندن آن بر همه كس واجب مى‏باشد . 
خانم ((داهل)) كه با آن همه رنج و مشقت بينائى خود را بدست آورده بود، و با آن همه زحمت و مرارت سواد خواندن و نوشتن آموخته بود، تا بالاخره توانست كتاب با ارزشى بنويسد، كتاب خود را با اين جمله‏ها به پايان مى‏رساند: 
خدايا!اى خداى بزرگ من!به خاطر زيبائيها و توانائى‏هاى كه به من ارزانى داشته‏اى، از تو سپاسگزارى مى‏كنم . ?

پروين اعتصامى

خانم پروين اعتصامى در بيست و پنجم اسفند ماه سال 1285 شمسى در تبريز به دنيا آمد. در دوران كودكى، ادبيات فارسى و عربى را نزد پدرش آموخت و از سن هشت سالگى سرودن شعر را آغاز كرد . پروين با نبوغ ذاتى و استعداد درخشانى كه داشت، همه اطرافيان و هم سن و سالهاى خود را دچار بهت و حيرت ساخت. 
آن گاه براى ادامه تحصيلات خود به تهران آمد و در مدرسه آمريكائى تهران، تحصيلات خود را به پايان رسانيد و بعد هم در همان مدرسه، مشغول تدريس شد . ديوان ارزشمند اشعار پروين اعتصامى، بيش از ده بار تجديد چاپ گرديده است و آمار آن به يكصد هزار نسخه مى‏رسد . اشعار پروين، سراسر گوياى سوز و احساس انسانى است و از لحاظ اخلاقى و آموزشى، درخور استفاده فراوان مى‏باشد . ? 
پروين، به خاطر دقت نكردن پزشك براى معالجه بيمارى حصبه او 16 فروردين 1320 در 35 سالگى جان خود را از دست داد، و در صحن حرم حضرت معصومه (ع) كه مقبره خانوادگيش بود، به خاك آرميد . ? 
از جمله اشعار اخلاقى و آموزنده ((پروين)) بدين قرار است: 
گويند عارفان، هنر و علم كيمياست - - وان مس كه گشت همسر اين كيميا طلاست

فرخنده طائرى، كه بدين بال و پر پرد - - همدوش مرغ دولت و هم عرصه هماست

وقت گذشته را، نتوانى خريد باز - - مفروش خيره، كاين گهر پاك بى‏بهاست . ?

استاد منشاوى

محمد منشاوى در سال 1299 هجرى شمسى در شهر ((منشاة)) مصر متولد شد، پدرش از قاريان مشهور زمان خود به شمار مى‏رفت . 
اولين آموزگار و مشوق منشاوى پدرش بود، كه به آموزش معارف و علوم قرآنى و تعليم قرائت قرآن فرزندش همت گماشت . منشاوى با استعداد فوق العاده‏اش، در روزگار كودكى به حفظ سوره‏هاى قرآن كريم پرداخت و از نه سالگى در شبهاى ماه مبارك رمضان، قرائت قرآن برگزار مى‏كرد، تا اينكه به سن جوانى رسيد و طنين صدايش رساتر و پخته‏تر گشت و به عنوان قارى صاحب سبك در شهر و ديارش مشهور شد . پس از مدتى راديو جمهورى عربى مصر، او را دعوت كرد و با پخش تلاوت قرآن محمد منشاوى در راديو، شهرتش افزون گشت و به صورت يكى از استادان مشهور مصر درآمد . 
استاد منشاوى عمرش كوتاه بود و تنها به كشورهاى سوريه، كويت و برخى از كشورهاى حاشيه خليج فارس مسافرت كرد و در مجامع مختلف به تلاوت قرآن پرداخت . 
منشاوى قارى بزرگى بود، كه در ميان متأخرين بى‏نظير و در بين متقدمين كم نظير بود . او از مفاخر قاريان و مبتكر الحان مختلف قرائت قرآن به شمار مى‏رفت . 
سبك خاص، تلاوت زيبا، صوت گرم، لحن حزين، تلفظ صحيح و بيان كلمات به صورت قوى، از ويژگيهاى قرائت قرآن منشاوى بود، كه با مهارت كامل و تسلط فوق العاده‏اى، شنونده را به آيات روح بخش الهى متوجه مى‏ساخت. 
استاد منشاوى از اساتيد مهم فن تلاوت قرآن بود و در قرائت هفتگانه و ده‏گانه مهارت زيادى داشت . علاوه بر مجموعه قرائت تحقيق، صداى دلنشين او در قرائت ترتيل نيز به يادگار مانده است . هم اكنون گنجينه‏اى از نوارهاى قرائت قرآن منشاوى در آرشيو نوارخانه‏هاى معروف قرآن در سطح جهان موجود مى‏باشد . 

ادامه نوشته

پيامبر اسلام (ص)

ماه اوت سال 571 ميلادى، يا عام الفيل بود، سالى كه ابرهه پادشاه متجاوز يمن، با سپاهى فيل سوار، به شهر مكه حمله كرد، در همين سال حضرت محمد (ص) در مكه به دنيا آمد، در حالى كه دو ماه قبل از تولد، پدرش را از دست داده بود . 
هنوز بيش از شش بهار، از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود، كه مادرش آمنه بيمار شد و درگذشت . 
محمد (ص) در شش سالگى به سوگ مادر نشست . از آن به بعد عبدالمطلب پدربزرگش، سرپرستى او را به عهده گرفت . 

ادامه نوشته

ميرزا حسن شيرازى‏

در نيمه جمادى الاول سال 1230 هجرى قمرى در شيراز كودكى چشم به جهان گشود كه نام او را محمدحسن گذاشتند.
اين كودك هنوز روزهاى كودكى خود را پشت سر مى‏گذاشت كه نعمت پدرش سيد محمود را از دست داد، ولى دائى مهربانش سيد حسين موسوى معروف به مجدالاشراف، سرپرستى و نگهدارى او را به عهده گرفت.
محمدحسن از همان روزهاى كودكى هوش و استعداد بالايى داشت، به طورى كه وقتى دائيش در خانه براى او معلمى قرار داد، وى در حالى كه هشت ساله شد همه مقدمات و علوم ادبى را فراگرفته بود، شيوه وعظ و خطابه را آموخته بود و هر روز يك صفحه از كتاب ابواب الجنان را از بر مى‏كرد.
اما در همان ايام دائى مهربان و سرپرست محمدحسن هم از جهان چشم فرو بست و او در حالى كه از مصيبت پدر و دائى رنج مى‏برد، آموختن دو علم مهم فقه و اصول را شروع كرد و براى ادامه تحصيل در سال 1242 به حوزه علمى بزرگ اصفهان هجرت كرد، در مدرسه صدر اقامت نمود و از حوزه درسى شيخ محمدتقى و سيد حسن مدرس بهره فراوان علمى برد.
محمدحسن در حالى كه به بيست سالگى رسيده بود و از استاد ديگر خود بيدآبادى اجازه اجتهاد گرفته بود، سال 1259 روانه نجف اشرف شد و در آن حوزه علمى كهن به ادامه تحصيل در علوم اسلامى پرداخت.

ادامه نوشته

شيخ محمد خيابانى‏?

به روى خرابه‏هاى ديروزى، بايد عمارت فردا را برپا كرد.
اين يكى از سخنان حكيمانه آزاديخواه بزرگ و مبارز نستوه ضد استعمار، شيخ محمد خيابانى است.
شيخ محمد خيابانى، فرزند حاجى عبدالمجيد خامنه‏اى در سال 1297 هجرى قمرى در قصبه خامنه، يكى از قصبه‏هاى مهم اورنق از توابع تبريز، چشم به جهان گشود.
حاجى عبدالمجيد پدر محمد در روسيه تجارت مى‏كرد و حدود سى سال در پطروفسكى پايتخت داغستان اقامت داشت.

ادامه نوشته

سيد رضا موسوى هندى ?

هشتم ذى قعده سال 1290 هجرى قمرى، سيد رضا موسوى هندى، در نجف اشرف به دنيا آمد.
سيد رضا يك برادر بزرگتر بنام سيد باقر و يك برادر كوچكتر از خود بنام سيد هاشم داشت، اما آن روزى كه سه برادر به همراه پدر خود نجف اشرف را ترك مى‏گفتند، سيد رضا هشت سال بيشتر نداشت.
آنان همه در سال 1298 به شهر سامرا رفته بودند، تا از حوزه درسى عالم بزرگ و معروف آيت الله ميرزا محمدحسن شيرازى استفاده كنند، همگى در مجلس درس آن استاد حضور يافتند، اما سيد رضا هنوز دوره‏هاى مقدماتى و ادبى را نخوانده بود و به آن حد نرسيده بود كه بتواند از درس خارج استاد استفاده كند.
بدين جهت پدرش توضيح داد:
اين پسر يك كودك باهوش و استثنايى است، در مدت كمى قرآن را آموخته است و از درك و استعداد بالائى برخوردار مى‏باشد. استاد نگاه عميقى به سيد رضا انداخت و اين حديث پيامبر را خواند:
علم نورى است كه خداوند آن را در قلب هر كس اراده فرمايد، جايگزين مى‏گرداند. سپس كودك را با لحن پرجاذبه‏اى مورد تشويق و تقدير? قرار داد.
سيد رضا مدت سيزده سال در سامرا تحصيل علم كرد و ادبيات و علوم مقدمات را آموخت و در سال 1311 براى ادامه تحصيل و تدريس به نجف اشرف بازگشت. او به رشته‏هاى علم فقه و اصول علاقه زيادى داشت و به آن اهميت زياد مى‏داد، اما در ضمن به شعر و ادب و علم بيان و حفظ و سرودن شعر هم مى‏پرداخت.

ادامه نوشته

زيد بن ثابت‏

زيد بن ثابت، از پدرى به نام ضحاك و مادرى به نام نوار در مدينه به دنيا آمد.
وقتى رسول خدا (ص) به مدينه هجرت كرد، او يازده سال داشت، و آن گاه كه پدرش در جنگ بعاث كشته شد، او چهارده ساله شده بود.
زيد كودك تازه مسلمانى بود، كه در عين خردسالى، در برابر دستورهاى پيامبر اسلام سر تا پا گوش و اطاعت بود. وقتى شهر مدينه مركز جديد اسلام در مخاطره گروههاى دشمن قرار گرفت، پيامبر و همه مسلمانان تصميم گرفتند اطراف شهر خندق بكنند تا از نفوذ دشمن به داخل شهر جلوگيرى به عمل آيد.

ادامه نوشته

زيد بن حارثه‏

زيد بن حارثه از ياران بزرگ و ممتاز رسول خدا بود، كه در همه جا مخصوصا در مواقع سخت و خطرناك پروانه وار شمع وجود پيامبر (ص) را طواف مى‏كرد.
داستان كودكى زيد داستان زيبا و شنيدنى است، او در روزگار كودكى به همراه مادر خود سعدى براى ديدار بستگانش به سوى قبيله ثعلبه بن عامر مى‏رفتند كه قبيله بنى قين قبيله مادرى زيد را مورد هجوم و غارت قرار دادند و زيد به اسارت دشمن درآمد.
مهاچمين به همراه اموال و افراد به اسارت گرفته، زيد را هم به بازار عكاظ مكه بردند و آنطور كه شيوه معمول آن روز بود، او را به عنوان برده به فروش رساندند!
حكيم بن حزام زيد را خريدارى كرد و براى خدمتگزارى در اختيار خديجه همسر رسول خدا قرار داد و خديجه او را به رسول خدا هديه كرد و زيد همنشينى و خدمتگزارى پيامبر (ص) را عهده دار شد.
وقتى پيامبر (ص) از مكه براى يك سفر تبليغى به طائف رفت زيد كه نوجوانى شده بود به عنوان محافظ همراه آن حضرت بود و آنگاه كه دشمنان رسول گرامى اسلام را مورد حمله قرار دادند، او خود را مانند سپر قرار داده بود، سنگها به بدن او مى‏خورد و او از وجود نازنين پيامبر (ص) دفاع مى‏كرد.

ادامه نوشته

رابرت هوك‏

رابرت هوك، فيزيكدان شهير انگليسى روز هيجدهم ژوئيه سال 1635 ميلادى در دهكده فرش واتر واقع در ساحل جنوبى انگليس چشم به جهان گشود.
پدرش كشيش همان محل بود و در خانه كوچكى زندگى مى‏كرد. هوك از بدو تولد بسيار ضعيف و لاغر بود و چنانچه از يادداشت‏هاى دوران جوانى او بدست مى‏آيد، كمتر غذايى به مزاجش سازگار بود، به علت التهاب سينوس‏هاى پيشانى اش، همواره سردرد و سرگيجه داشت، دائما مبتلاء به زكام بود و از اين بيمارى به شدت رنج مى‏برد، شب‏ها نمى‏توانست بخوابد و اگر هم ساعتى مى‏خوابيد، در خواب با روياهاى ترسناك و كابوس‏هاى وحشتناكى دست به گريبان مى‏شد و درد و بى خوابى سبب تندخويى و بى‏حوصلگى هوك و در نتيجه باعث گله و شكايت ديگران و رنجش دوستانش مى‏گرديد.
علاوه بر اين، هوك از جمال و زيبايى بهره‏اى نداشت، دماغش بسيار بزرگ و دهانش گشاد بود و قيافه مضحك او هر بيننده‏اى را از آينده وى نااميد مى‏ساخت!

ادامه نوشته

حكيم سبزوارى‏

حاج ملا هادى سبزوارى متخلص به اسرار در سال 1212 هجرى در سبزوار متولد شد، در حدود هفت هشت سالگى آموزش صرف و نحو را شروع كرد.
ده سال داشت كه پدرش براى انجام مناسك حج، به مكه رفت و هنگام بازگشت از سفر حج در بين راه در شيراز بيمار شد و در همان شهر فوت نمود.
با اينكه مرگ پدر مشكلات و معضلات زيادى را براى اين كودك ايجاد كرده بود، اما فقدان پدر مانع پيشرفت تحصيلى او نشد و ملا هادى با تمامى توان در راه كسب علم و دانش تلاش كرد و پس از مدتى به مشهد مقدس عزيمت نمود و نزد استاد ملا حسين سبزوارى به تحصيل اصول، فقه و درسهاى عربى پرداخت.
در سن بيست سالگى به اصفهان رفت و در حوزه علميه ملا محمد اسماعيل اصفهانى و ملا على نورى حكيمان نامدار و مشهور آن زمان، به تحصيل علم حكمت پرداخت. در مدت هشت سال اقامت در اصفهان، تمام وقت به تحصيل و مطالعه اشتغال داشت به طورى كه جز درس خواندن همه چيز را فراموش مى‏كرد.

ادامه نوشته

حكيم جلوه‏

ميرزا ابوالحسن جلوه در ماه ذيقعده سال 1238 هجرى قمرى در احمدآباد واقع در گچرات هندوستان چشم به جهان گشود. پدرش سيد محمد طباطبايى پزشك ماهرى بود و شعر هم مى‏سرود.
ميرزا ابوالحسن جلوه هفت ساله بود، كه همراه با پدرش به اصفهان عزيمت كرد در سن چهارده سالگى پدر دانشمند و فداكارش را از دست داد و به شهر زواره زادگاه آباء و اجدادى خود رفت و در انبوه مشكلات يتيمى و فقر و تنگدستى قرار گرفت. تنها چيزى كه مايه دلگرمى وى بود، فضل و دانش اجدادش بود، كه در او شوق و عشق عجيبى به تحصيل علم بوجود آورده بود و به همين دليل وطن اصلى خود يعنى زواره را ترك نمود و به اصفهان مراجعت كرد و در مدرسه كاسه گران اصفهان مشغول تحصيل علوم دينى شد.
ميرزا ابوالحسن جلوه هوش و استعداد سرشارى داشت و به خصوص شيفته كسب اطلاعات در علوم عقلى بود.

ادامه نوشته

جرج جرداق‏?

جرج جرداق حدود سال 1926 ميلادى در جديده مرجعيون واقع در جنوب لبنان در يك خانواده مسيحى چشم به جهان گشود. پدر و مادرش منتسب به يك قبيله يمنى باديه نشين بودند و نسبت به مسائل فرهنگى، علمى و ادبى و آموزش اهتمام خاصى داشتند. آنان به حضرت على (ع) بسيار ارادت مى‏ورزيدند و بر سر درب خانه خود، سنگى را نصب كرده بودند، كه روى آن جمله لا فتى الا على، لا سيف الا ذوالفقار حك شده بود. برادر بزرگش به نام فواد جرداق شاعر و زبان شناس بزرگ لبنان بود، كه تاليفات زيادى دارد.
جرج جرداق دوره ابتدايى را در شهر خود به پايان رسانيد، سپس به بيروت كه يكى از مراكز مهم آموزش عربى محسوب مى‏شد، عزيمت نمود. او با نبوغ ذاتى، علاقه و شوق به كسب علم و تلاش شبانه روزى، پيشرفت فوق‏العاده‏اى در تحصيل داشت.
از دوازده سالگى با تشويق برادر بزرگش به مطالعه نهج البلاغه پرداخت و بخش‏هاى زيادى از اين كتاب را حفظ كرد. جرج جرداق در سنين كودكى همواره با قرآن و نهج البلاغه مانوس بود و مدام آنها را مطالعه مى‏كرد.

ادامه نوشته

جرجى زيدان‏

جرجى زيدان، چهاردهم دسامبر 1861 ميلادى در يك خانواده مسيحى عرب، در بيروت چشم به دنيا گشود.
او از همان كودكى به مدرسه ابتدايى وارد شد و مقدارى از مقدمات علوم را فرا گرفت، اما بيش از هر چيز به نقاشى علاقه داشت و شايد همين جهت سبب شد كه او در كودكى مدرسه را براى مدتى ترك كند. با وجود اينكه پدرش بسيار مى‏كوشيد او درس بخواند.
جرجى زيدان، مدتى را به آموختن نقاشى گذرانيد، اما بعدها به قدرى به درس و مطالعه علاقه پيدا كرد كه هر كتابى به دستش مى‏رسيد آن را مى‏خواند و هرگز از كتاب و مطالعه جدا نمى‏شد.
علاقه او به درس خواندن تا آنجا پيشرفت كرد كه عليرغم ترك مدرسه، به مدرسه شبانه رفت و مدت پنج ماه زبان انگليسى را آموخت، سپس به جمعيت شمس البر پيوست و همنشينى او با افراد خوب سبب شد، كه علاقه او به درس خواندن افزون گردد. آنان او را دعوت كردند تا در امتحانات فارغ التحصيلان مدرسه آمريكايى بيروت شركت كند.

ادامه نوشته

پى ير روسو

پى ير روسو، يكى از دانشمندان پركار و نامدار دنياى علم و دانش در جهان كنونى است.
او در سال 1905 ميلادى در شهر تورن فرانسه متولد شد، از كودكى به علم نجوم و ستاره‏شناسى علاقه فوق العاده‏اى داشت، بدين جهت آثار آبه مورو منجم معروف فرانسوى را زياد مطالعه مى‏كرد و از اين ناحيه علاقه او به مسائل علمى مخصوصا نجوم بيشتر شد.
روسو در شانزده سالگى با دست خود دوربينى ساخت و به وسيله آن به مشاهده اوضاع آسمان مى‏پرداخت. كار عشق و علاقه روسو به جايى رسيد كه در همان روزهاى كودكى به نوشتن مقالات علمى اقدام كرد و در حاليكه هفده سال بيشتر نداشت، به سال 1922 مقالات او در مجلات فرانسوى منتشر مى‏شد.

ادامه نوشته

پاستور

لوئى پاستور، طبيعى دان، شيمى دان و كاشف ميكرب و يكى از بزرگ‏ترين خدمتگزاران جامعه بشريت در روز بيست و هفتم دسامبر سال 1822 ميلادى در دهكده دول واقع در كوهستان‏هاى ژورا در فرانسه متولد شد.
زمانى كه پاستور هنوز كودك بود، خانواده‏اش به آربوآ كوچ كرد. شغل پدرش دباغى بود و با اينكه او زندگى فقيرانه‏اى داشت، نسبت به تحصيل فرزندش توجه زيادى مى‏نمود. اگر پدر لوئى پاستور آرزومند ترقى و پيشرفت او نبود شايد وى سراسر عمر خود را در دباغخانه سپرى كرده بود.
پدر پاستور مى‏گفت: فرزندش بايد به مدرسه برود و مرد باسوادى گردد، اما لوئى پاستور با بى علاقگى به دبستان مى‏رفت و آموزگارانش او را كودن مى‏دانستند و او را دلسرد مى‏كردند! بالاخره با اصرار و پافشارى پدرش دوره دبستان را به پايان رسانيد و براى ادامه تحصيلاتش به دانشسراى پاريس رفت. در دانشسرا بسيار ناراحت بود و احساس غربت مى‏كرد، ولى به هر حال با مشكلات فراوانى تحصيلات خود را ادامه داد و بعدها به دانشگاه سوربن رفت.

ادامه نوشته

اينديرا گاندى‏

خانم اينديرا گاندى، دختر جواهر لعل نهرو نوامبر 1917 در الله آباد هندوستان به دنيا آمد.
وى خود مى‏نويسد:
درست بگويم، حيات اجتماعى من از سه سالگى شروع شد، ياد ندارم با ساير كودكان بازى كرده و با آنها قاطى شده باشم، بهترين سرگرمى و تفريح من ايراد نطق و خطابه آتشين براى خدمتكاران بود.
بخاطر تظاهرات ضد انگليسى، تمام اعضاء خانواده، كه تا آن زمان به سن بلوغ نرسيده بودند، بارها دستگير و زندانى شده بودند.
اينديرا به ترتيب در هند و سوئيس به تحصيل پرداخت، در سال 1937 بعد از فوت مادر وارد كالج آكسفورد شد، در 1941 به وطن خويش بازگشت و در سال 1942 با فيروز گاندى روزنامه نگار اهل الله آباد، كه يكى از افراد فعال كنگره ملى بود ازدواج كرد و پس از اينكه تا سال 1946 داراى دو پسر بنامهاى راجيو و سن جاى گرديد، در سال 1960 شوهرش چشم از جهان فرو بست.
در سال 1947 جواهر لعل نهرو، اولين نخست وزير هند شد و اينديرا نيز به يارى پدر شتافت و با توجه به اينكه در امور خارجى و داخلى كارآزموده شده و مدارج علمى خود را هم در اين زمينه طى كرده بود، به عنوان عضو كميته مركزى كنگره، مشاور خوبى براى پدر بود.

ادامه نوشته

استاد عبدالكريم قريب‏

استاد عبدالكريم قريب، نويسنده، محقق و زمين شناس معروف به سال 1291 هجرى شمسى در جنوب تهران چشم به جهان گشود.
او مى‏گويد، دو ساله بودم كه پدرم از كارهاى دولتى بازنشسته شد و ما با وسيله حمل و نقل آن روز كه عبارت از قاطر يا شتر بود، و روى آنها پالكى مى‏بستند به وطن اصلى خود گركان بازگشت كرديم.
اين مسافرت از تهران تا وطن، چهار روز تا قم سه روز تا گركان جمعا به مدت هفت روز طول كشيد. پدر من با علوم قديمى و ادبيات فارسى كاملا آشنا، بود شعر مى‏سرود و خط زيبايى هم داشت و از سن شش سالگى آموزش و تعليم مرا به عهده گرفت.
بدين ترتيب هر روز صبح نزد پدر به تحصيل مى‏پرداختم، پس از فراگرفتن الفبا و خواندن و نوشتن، به خواندن كتابهاى عم جزء، ترسل، گلستان، بوستان، نصاب، صرف مير، امثله، صرف و نحو، مقامات حميدى و كتاب حكيم مومن پرداختم.

ادامه نوشته

الكساندر فلمينگ‏

اكنون شصت و شش سال از كشف داروى پنى سيلين كه ميليونها نفر در سراسر جهان به وسيله آن از خطر مرگ و ابتلا به بيماريهاى عفونى نجات يافته‏اند، مى‏گذرد.
كاشف اين داروى مفيد و موثر، الكساندر فلمينگ بود، او در 6 اوت سال 1881 ميلادى در لاچفيلد واقع در جنوب غربى اسكاتلند به دنيا آمد.
الكساندر، كوچكترين فرزند بيو فلمينگ بود و در حالى كه هشت ساله بود، به سال 1888 پدر خود را از دست داد و انجام كارهاى مزرعه به عهده مادرش افتاد.
او در ده سالگى، يعنى به سال 1891 وارد مدرسه لودان مور گرديد و بعد به مدرسه دارول كه برادرانش در آنجا تحصيل مى‏كردند رفت. مدرسه آنها تا خانه بيش از چهار ميل فاصله داشت و الكساندر ضمن پيمودن اين راه در مناظر طبيعت اطراف خود دقيق مى‏شد و به فكر و مطالعه مى‏پرداخت.
او در مدرسه شاگردى ساعى بود و پس از پايان تحصيلات در آن مدرسه، به سال 1893 وارد آكادمى كيلمارنوك گرديد. در سال 1895 به لندن رفت و به برادر بزرگش كه مى‏خواست چشم پزشك شود پيوست. اما وى به خاطر درآمد كم و تنگدستى مجبور به ترك تحصيل شد، بدين جهت در سال 1897 در يك شركت كشتيرانى كارى به دست آورد و تا سال 1901 در اين شركت مشغول كار گرديد.
او از سال 1901 امكانات و درآمدى فراهم كرد و تصميم گرفت رشته پزشكى را دنبال كند، در آن روزها همراه برادران خود رابرت و جان به داوطلبان اسكاتلندى پيوست و در آنجا عضو چند تيم ورزشى از جمله شنا گرديد، و يك مسابقه شنا هم با كالج پزشكى سن مارى انجام داد. در اين كالج علاقه به تحصيل پزشكى را بيشتر احساس كرد، بدين جهت سال بعد در امتحانات ورودى شركت كرد و موفق شد.
الكساندر، در اين كالج شاگردى جدى و كوشا بود و در تمام رشته‏هاى پزشكى از قبيل تشريح، مرض‏شناسى، و داروشناسى به مطالعات عميق خود در باكترى‏شناسى ادامه داد، تا سرانجام در سال 1928 به كشف پنى‏سيلين دست يافت.
پنى سيلين در سال 1941 قابل استفاده براى عموم مردم شد و در سال 1945 فلمينگ به اتفاق ارنست چين براى كشف پنى سيلين كه به طور قطع كمتر از كشف ميكرب توسط پاستور نبود، جايزه نوبل در رشته پزشكى رإ؛33ِِ دريافت كردند. ?

اقبال لاهورى‏

دوران كودكى محمد اقبال لاهورى، شاعر، فيلسوف، متفكر و از بانيان كشور بزرگ پاكستان، دوران پرفراز و نشيب و بس آموزنده‏اى است.
او روز جمعه سوم ذى قعده سال 1294 هجرى قمرى مطابق با 9 نوامبر 1877 ميلادى به هنگام اذان صبح در شهر سيالكوت در يك خانه كوچك يك طبقه‏اى، در اطاق كوچكى كه فقط نور كم رنگ شمعى آن را روشن مى‏كرد، چشم به جهان گشود.
اقبال دو ساله بود كه متوجه شدند چشم راستش ضعيف است، در آن زمان او آن قدر كودك بود، كه نمى‏دانست و نمى‏فهميد چشمش سالم نيست، بدين جهت پزشكان تصميم گرفتند از چشم او خون بگيرند.
زمانيكه وى دوران دانشجويى خود را مى‏گذرانيد عينك مى‏زد، خود مى‏گفت:
چشم من در دو سالگى ضايع شد!
اقبال چهار سال و چهار ماه داشت كه پدرش شيخ نور محمد او را به مكتب مولانا غلام حسن سپرد و او آموزش قرآن را در مكتب و مسجد مى‏آموخت، شبها درسهاى خود را در خانه كوچك و فقيرانه ايكه در اطاقهاى آن برقى وجود نداشت، در پرتو نور شمع مى‏خواند و به خاطر مى‏سپرد.
يك روز مولانا سيد مير حسين به آموزشگاه رفت، وقتى اقبال كوچولو را مشغول درس خواندن ديد، پيشانى گشاده و قيافه معصوم و موهاى خاكسترى اين كودك او را سخت تحت تاثير قرار داد و از استاد او خواست غير از آموزشهاى دينى، آن كودك را با آموزش علوم جديد هم آشنا كند كه با موافقت پدر اقبال استاد او را به آموختن ادبيات فارسى، اردو و عربى وادار نمود.

ادامه نوشته

استاد شحات محمد انور

استاد شحات محمد انور در سال 1329 هجرى شمسى، در روستاى كفر وزيز در مصر به دنيا آمد.
سه ماهه بود، كه پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى دائى خود قرار گرفت. دائى وى كه از علاقمندان و حافظان قرآن بود، از همان دوران طفوليت محمد انور، در تربيت و تعليم او جديت زيادى نمود.
محمد انور از سه سالگى، حفظ كردن قرآن را شروع كرد و در سن نه سالگى تمام قرآن را حفظ كرد، سپس نزد استادان فن تلاوت قرآن رفت و علم تجويد قرآن را به خوبى آموخت.
از سن دوازده سالگى تلاوت قرآن كريم را در مجالس و محافل و هم چنين در مناسبت‏هاى مختلف آغاز كرد و با توجه به صوت زيبا و گرمى كه در قرائت قرآن داشت به زودى شهرت يافت.
محمد انور تحصيلات خود را تا سال دوم دانشگاه الازهر مصر ادامه داد. هنگامى كه يكى از مدرسين دانشگاه صوت گرم و حزين او را شنيد، مشتاق تلاوت قرآن محمد انور شود و شيفته و مجذوب او گرديد و به او گفت:
به جاى ادامه تحصيل در دانشگاه، بهتر است كه در رشته قرآن كار كرد.
بيست و هفت سال داشت كه وارد صدا و سيماى مصر شد و تلاوت قرآن كريم را در راديو و تلويزيون آغاز كرد.

ادامه نوشته

آلبرت اينشتن‏

آلبرت اينشتن بزرگ‏ترين فيزيك دان، متفكر و فيلسوف جهان، روز چهاردهم مارس سال 1879 ميلادى در شهر اولم واقع در ايالت دورتمبرك آلمان از يك پدر و مادر يهودى متولد شد.
آلبرت اينشتن كودكى كناره گير، محجوب و فكور بود و از آغاز زندگى ميل داشت تنها باشد و بينديشد.
هنگامى كه همبازى‏هاى كوچكش، در جنگل‏هاى اطراف مشغول بازى بودند، آلبرت به تنهايى در باغچه پدرش بسر مى‏برد و آوازهاى كوتاهى را كه خود تصنيف كرده بود، زمزمه مى‏نمود.
وقتى آلبرت به پنج سالگى رسيد، پدرش يك قطب نما را به او نشان داد، آلبرت وقتى ديد عقربه قطب نما حركت مى‏كند، تعجب كرد و در فكر فرو رفت، كه چه نيروى مرموزى عقربه را به حركت در مى‏آورد؟ اين شگفتى و تعجب، بعدها در برابر هر يك از مظاهر طبيعت، براى آلبرت ظاهر مى‏شد!
آلبرت در پانزده سالگى، در مونيخ به مدرسه رفت. او به آموزش علوم و دروس رسمى اعتناء زيادى نداشت. هنگامى كه همشاگردى هايش، تازه اعداد اعشارى را ياد مى‏گرفتند، آلبرت در رياضيات و محاسبات، در سطح بسيار عالى سير و سلوك مى‏كرد.
در سال 1894 خانواده اينشتن به ايتاليا مهاجرت كردند و او مدت شش ماه، مدرسه را ترك نمود و كتاب‏هاى درسى را كنار گذاشت و به مطالعه ادبيات پرداخت، اما در نهايت ديد، براى ورود به دانشگاه، چاره‏اى ندارد و بايد درس بخواند.

ادامه نوشته

آيت الله اصفهانى‏

سيد ابوالحسن اصفهانى در سال 1284 هجرى قمرى در دهكده مديسه واقع در جنوب غربى فلاورجان اصفهان به دنيا آمد و زير نظر مستقيم پدرش نشو و نما كرد.
بيش از چهارده سال نداشت كه نزد پدر رفت و تقاضا كرد تا به او اجازه دهد درس دينى و حوزه‏اى بخواند.
پدر مخالفت كرد و گفت:
اگر چنين كارى را انجام دهى، من عهده دار مخارج زندگى و تحصيل تو نمى‏شوم!
سيد ابوالحسن كه عشق به تحصيل، در جانش جوانه زده بود، مودبانه گفت:
اشكالى ندارد، شما فقط اجازه بدهيد، بقيه‏اش را خودم بر عهده مى‏گيرم!
سيد ابوالحسن پس از كسب اجازه از پدر، به قصد ادامه تحصيل به اصفهان كه در آن زمان يكى از حوزه‏هاى مهم علمى شيعه بود، عزيمت نمود و در حجره‏اى در زاويه مدرسه صدر اصفهان سكونت گزيد و مشغول تحصيل علوم دينى شد.

ادامه نوشته

زينب كبرى (ع)?

پنجم جمادى الاولى سال پنجم هجرت، مطابق با سال 627 ميلادى، زينب (ع) سومين فرزند على (ع) و فاطمه (ع) در مدينه چشم به جهان گشود.
اسم اين دختر را پيغمبر (ص) انتخاب كرد، زيرا مى‏خواست بدين وسيله ياد دختر بزرگ خود را كه به اين نام مرسوم بود و در هجوم دشمن جان خود را از دست داده بود، زنده بدارد. معنى اين نام هم معنى بلند و زيبايى است و زينب يعنى زينت پدر.
يعنى، كسى كه وجود او، فكر و فرهنگ او، اخلاق و شخصيت او، و خلاصه رفتار و اعمال او سبب زينت و افتخار و سربلندى پدر مى‏گردد.
پدر زينب امام على (ع) شخص دوم اسلام است، و مادر او فاطمه (ع) هم- همانطور كه مطالعه كرديم - از نظر ايمان و شخصيت دينى در نظر پيامبر (ص) بلندمقامترين زن عالم و بانوى برگزيده بهشتى است.
عايشه همسر پيامبر (ص) درباره فاطمه (ع) گفته است:
من هرگز كسى را كه از فاطمه (ع) راستگوتر و درست رفتارتر باشد نديده‏ام، غير از پدر او محمد (ص).
ريشه خانوادگى زينب (ع) در تاريخ بشريت، داستان فوق العاده‏اى دارد، او نوه پيامبر (ص) و خديجه است، و در آغوش پدر و مادرى چون على (ع) و فاطمه (ع) و در كنار برادرانى مثل حسن و حسين (ع) پرورش يافته است.

ادامه نوشته

فاطمه زهرا (ع)

روز جمعه بيستم جمادى الثانى، پنج سال بعد از بعثت پيغمبر (ص) فاطمه (ع) دختر بزرگوار آن حضرت، از دامن خديجه (ع) اولين زن مسلمان، در مكه چشم به جهان گشود.
روزهاى كودكى فاطمه (ع) با آشوبها و كارشكنى‏هاى دشمنان اسلام بر ضد پيغمبر (ص) مى‏گذشت، اما در مقابل وضع خانوادگى اين كودك نونهال سرشار از مهر و محبت و صفا و صميميت بود و دختر محمد (ص) و خديجه (ع) نيز چون مشعل نورانى، به فضاى زندگى، فروغ بيشترى مى‏بخشيد و اين دختر در سايه پدر و مادرى فداكار به رشد و پيشرفت خود ادامه مى‏داد.
فاطمه (ع) به هفت سالگى رسيده بود، كه نخست ابوطالب عموى پيامبر (ص) و بعد از سه روز خديجه مادر فاطمه (ع) چشم از جهان فرو بستند و اين كودك خردسال، با درد يتيمى و به غم از دست دادن مادر مبتلا گرديد.

ادامه نوشته

امام محمد تقى (ع)

حضرت امام محمد تقى (ع) در سال 195 هجرى قمرى از دامن پاك مادرى به نام سبيكه توبيه در شهر مدينه ديده به جهان گشود.
از اوان كودكى و طفوليت، بين امام جواد (ع) و كودكان هم سن و سالش تفاوت زيادى به چشم مى‏خورد. هوش سرشار و ذكاوت فوق العاده و انديشه بلندش، او را چنان مى‏نمود، كه گويى تجربه و گذران عمرى را بر چهره دارد. خواسته هايش به خواسته‏هاى كودكان نمى‏ماند و با سن كمى كه داشت، به قدرت و قوت يك مرد دنياديده و مجرب سخن مى‏گفت!
آن گاه كه حدود چهار سال از عمرش مى‏گذشت، در حضور پدرش حضرت رضا (ع) سر بر آسمان برداشت و در فكر و انديشه عميقى فرو رفت، پدر علت را جويا شد و كودك خردسال چنين پاسخ داد:
به خاطر مظلوميت مادرم حضرت فاطمه زهرا (ع) نگرانم و در فكر انتقام و مجازات تجاوزگران هستم!
و زمانى كه گروهى از كودكان نزد حضرت رضا (ع) آمدند و از او خواستند كه محمد تقى فرزند خردسالش با آنان بازى كند، كودك چنين بيان داشت:

ادامه نوشته

امام على (ع)

فاطمه دختر اسد با عجله خود را به نزديك خانه كعبه رسانيد و در حالى كه دست به دعا برداشته بود، اينطور به راز و نياز پرداخت:
اى خداى من! من به تو ايمان دارم، به همه كتابهاى آسمانى و همه پيامبرانت نيز ايمان دارم، من سخن جدم ابراهيم خليل را هم تصديق مى‏كنم، او اين خانه كهن را به پاى داشت، تو را به حق آن كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در شكم من است سوگند مى‏دهم وضع زايمان را برايم آسان به گردان. ? 
سيزدهم ماه رجب، سى سال بعد از حمله ابرهه پادشاه يمن با سپاه فيل سوار او به خانه كعبه و مطابق با سال 600 ميلادى بود، در حالى كه نه قبل از آن و نه بعد آن چنين حادثه‏اى رخ نداده بود. حادثه اينست كه:

ادامه نوشته

مدرس رضوى

محمد تقى مدرس رضوى به سال 1314 هجرى قمرى در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. مادرش به اندازه‏اى سواد داشت، كه مى‏توانست، قرآن و ساير كتابهاى معمول آن زمان را بخواند، اما پدرش يكى از علماى بزرگ خراسان، مدرس آستان قدس رضوى عليه السلام و صاحب تاليفات زيادى بود. 
محمد تقى تا سن پنج سالگى نزد پدرش درس مى‏خواند، سپس به مكتب خانه رفت و قرآن، كتاب ((صد كلمه)) از امام على عليه السلام مولاى متقيان و ترجمه آن، صرف، و نحو و جامع المقدمات را كه جزء كتابهاى درسى آن زمان بود، فرا گرفت و آنگاه پدرش او را در مدرسه ((رحيميه)) ثبت نام كرد و پس از امتحان، او را به كلاس چهارم پذيرفتند. 
محمد تقى در حالى كه كلاس چهارم، پنجم و ششم را مى‏خواند، در كلاس‏هاى پائين‏تر تدريس هم مى‏نمود و در غياب معلمان، كلاس‏هاى درس فارسى و صرف و نحو را به خوبى و شايستگى اداره مى‏كرد. 

ادامه نوشته

شهريار

سيد محمد حسين بهجت تبريزى، معروف به ((شهريار)) فرزند ((حاج ميرزا آقا خشگنايى)) كه از وكلاء درجه اول تبريز و اهل ادب بود، در سال 1285 هجرى شمسى، در تبريز چشم به جهان گشود. او دوران كودكى را به علت مصادف بودن با دوران انقلاب تبريز، در روستاهاى ((شنگول آباد))، ((تيش فرشاق)) و ((خشگناب)) بسر برد. 
شهريار در سن چهار سالگى، كه طفل كوچك و خردسالى بود، نخستين شعرش را سرود و از همان دوران كودكى، تحصيلات مقدماتى را با فراگيرى گلستان سعدى و نصاب، در مكتب خانه‏هاى روستائى و هم چنين نزد پدر دانشمندش ادامه داد و همواره با اشعار شاعران معروف، سخت انس و الفت داشت. 

ادامه نوشته

سيد جمال الدين

نابغه بزرگ، متفكر ژرف، آزاديخواه سترك و مصلح مومن اجتماعى مشرق زمين، سيد محمد فرزند سيد صفدر حسينى، معروف به ((سيد جمال الدين)) در ماه شعبان سال 1254 هجرى قمرى، در ((اسد آباد)) همدان، يا جاى ديگرى چشم به دنيا گشود. 
سيد جمال الدين، خود محل ولادتش را مشخص نكرده، و براى گريز از قيد و بندهاى مرزى و سياسى، و نيز براى گسترش دامنه فعاليتهاى اصلاحى اجتماعى، خود را به جز سرزمين اسلام، به وطن ديگرى منسوب نداشته است، اما بسيارى از كتابها محل ولادت او را ((اسد آباد همدان)) نوشته اند. 
او بيش از هشت سال نداشت، كه قرآن و علوم مقدماتى را نزد پدر خود خوب آموخت و پدر كه براى تعليم و تربيت فرزند فوق العهاده خود دنبال حوزه درسى مناسب مى‏گشت او را كه ده ساله شده بود، بسال 1264 به ((قزوين)) برد و براى ادامه تحصيل به عالمى سپرد، اما سيد جمال وقتى دو سال در قزوين درس خواند و فقه و اصول را خوب فرا گرفت، آن حوزه را هم براى خود تنگ و ناتوان ديد، ناچار پدرش به سال 1266 سيد را كه 12 ساله شده بود به تهران برد و جهت ادامه تحصيل او را به ((سيد محمد صادق سنگلجى)) تحويل داد. 

ادامه نوشته

دكتر مصطفى چمران

مصطفى چمران در سال 1311 هجرى شمسى در تهران متولد شد. از دوران طفوليت، با زندگى سخت و سطح پائين و در يك خانواده بسيار ساده، عادت نمود. پدرش كارگر بود و جوراب بافى مى‏كرد و با در آمد ناچيزى كه بدست مى‏آورد زندگى خود، همسر، مادر و هفت فرزندش را با مشكلات فراوان و در يك اطاق اجاره‏اى اداره مى‏كرد. 
مصطفى تحصيلات خود را در مدرسه ((دارالفنون)) رفت و تحصيلاتش را در اين مدرسه ادامه داد. اين دانش‏آموز با هوش و مستعد، ضمن ادامه تحصيل، از پانزده سالگى در كلاسهاى تفسير قرآن آيت الله طالقانى ((ره)) در مسجد ((هدايت)) تهران و بعدها در درس فلسفه و منطق شهيد استاد مرتضى مطهرى شركت مى‏كرد. 

ادامه نوشته

خواجه نصير طوسى

نزديك طلوع آفتاب روز سه شنبه يازدهم جمادى الاول سال 597 هجرى در شهر ((طوس)) از سرزمين خراسان كودكى بدنيا آمد، كه او را محمد نامگذارى كردند. 
پدر محمد، وجيه الدين ((محمد بن حسن طوسى)) از عالمان فقيه و محدث شيعه بود، كه فرزند خود ((محمد)) را از همان دوران كودكى در دامان پر مهر خويش به پرورش گرفت، قرآن كريم را به او آموخت و سپس او را به آموختن علوم صرف و نحو و حديث و ادبيات و فقه وادار نمود. 
محمد داراى استعداد سرشار، ذوق سليم و پشتكار فوق العاده‏اى بود، بدين خاطر هنوز دوران جوانى خود را پشت سر مى‏گذاشت، كه در علوم حكمت و فلسفه و نجوم و رياضى به مقام بلندى دست يافت، شهرت علمى او زبانزد مجامع فرهنگى گرديد، و طولى نكشيد كه به خاطر دانش فراوان و نظريه‏هاى علمى عميق و دقيق، محمد را با لقبهاى: محقق طوى، استاد بشر، خواجه نصير، عقل حادى عشر، و بالاخره معلم سوم ناميدند. 

ادامه نوشته

حاج ميرزا حسين نورى

حسين فرزند محمد تقى معروف به ((محدث نورى)) از محدثين و عالمان بزرگ و پرتلاش جامعه شيعه است، كه زندگى پربار و فوق العاده پربركتى داشته است. 
خوشبختان اين عالم بزرگ، خود بخشى از زندگى خويش را به قلم خود نوشته است. 
او مى‏نويسد: من هيجدهم ماه شوال سال 1254 هجرى، در روستاى ((يالوا)) از روستاهاى نواحى مازندران به دنيا آمدم، بيش از هشت سال از عمرم نگذشته بود، كه پدرم را از دست دادم و با درد يتيمى هم آغوش شدم، چند سالى با رنج يتيمى زندگى را گذراندم و مشغول علم و دانش شدم. 
در راه تحصيل علم و دانش توفيق خداوند نصيبم شد و قبل از آن كه به سن پانزده سالگى برسم، در حوزه درسى و تربيتى فقيه بزرگ ((مولا محمد على محلاتى)) شركت جستم و از علم و راهنمائيهاى پدرانه و دلسوزانه او، كه عالم زاهد و وارسته و عميقى در علم فقه و اصول بود، خوب استفاده‏ها كردم. 

ادامه نوشته

جبران خليل جبران

جبران خليل جبران در ششم ژانويه 1883 ميلادى، در يك خانواده روستايى و مسيحى در ((بشرى)) يكى از دهكده‏هاى كشور لبنان چشم به جهان گشود. 
او از كودكى خواندن و نوشتن را آموخت و ضمن ادامه تحصيل، با هوش سرشار و ذوق ادبى همراه با روح معنوى و عرفانى خود توانست در سن هيجده سالگى كتاب ((روانهاى سركش)) را نگاشته و منتشر سازد. 

ادامه نوشته

اميرى فيروز كوهى

سيد كريم اميرى فيروز كوهى در سال 1288 هجرى شمسى، در دهكده فرح آباد، از توابع فيروزكوه در 140 كيلومترى تهران به دنيا آمد. پدرش به نام ((سيد مصطفى قلى))، به ((امير عبد الله)) معروف بود. 
سيد كيرم در سن هفت سالگى به اتفاق پدرش، از دهكده فرح آباد به تهران آمد و تحت سرپرستى زن پدر خود قرار گرفت. او تحصيلات خود را از مدرسه ((سيروس)) كه نزديك‏ترين مدرسه به منزل‏ش بود، آغاز كرد. هنوز چند ماه از اقامت او در تهران نگذشته بود، كه پدرش سخت بيمار شد و به مرض حصبه گرفتار گرديد و طولى نكشيد كه اجل وى را مهلت نداد و معالجه‏ها مفيد واقع نشد و او در سن جوانى ديده از جهان فرو بست و اين فرزند را تنها و غريب گذاشت. در حالى كه غربت و تنهائى و اضطراب و نگرانى از خانه و مدرسه، او را در تنگناى شديدى قرار داده بود، در كنار نامادرى خود در تهران زندگى مى‏كرد. اما نامادرى به نحو احسن در تربيت او مى‏كوشيد و مدتى بعد مادر او نيز با نامادريش همكار را آغاز كرد و اين كودك خردسال در شرايط نسبتا خوبى قرار گرفت. 

ادامه نوشته

ارنست رنان

زورف ارنست رنان، در 27 فوريه سال 1823 ميلادى، در يكى از شهرهاى فرانسه، به نام ((تره گيه)) چشم به دنيا گشود. اما چون وى هفت ماهه به دنيا آمده بود، چنان ضعيف و ناتوان بود كه كسى اميدى به زنده ماندن او نداشت. 
پدر رنان ناخداى ورشكسته‏اى بود، كه وقتى به سال 1828 ميلادى از دنيا رفت ((هانرى بت)) دختر هفده ساله و رنان پنج ساله را از خود به جاى گذاشت، و آنان با تحمل درد يتيمى، از لحاظ تامين مخارج زندگى با سختى به سر مى‏بردند. 
اما ((هانرى يت)) كمر همت بست، نخست از راه آموزگارى و بعد از راه معلمى در يك خانواده هلندى، حقوقى را بدست مى‏آورد و زندگى خود و برادر كوچك و مادر داغدار را تامين مى‏كرد. 
رنان كوچك، به دبستان كليساى ((تره گيه)) رفت، تحصيلات ابتدائى را به پايان رسانيد، و از خود چنان هوش و استعداد سرشارى نشان داد، كه توانست در 15 سالگى براى فراگرفتن علوم دينى وارد مدرسه مذهبى ((نيكلا دو شاردونه)) پاريس گردد. 

ادامه نوشته

ابوريحان بيرونى

محمد فرزند احمد معروف به ((ابوريحان بيرونى)) سوم ذيحجه سال 362 هجرى در ((بيرون)) از نواحى خوارزم- قسمتهاى بين درياى جيحون و درياى خزر- كه جزو ايران آن روز محسوب مى‏شد، چشم بدنيا گشود. 
محمد بسيار خردسال بود، كه تحصيل علم را آغاز كرد و ((ابو منصور)) منجم و رياضيدان بزرگ خوارزمى به سرپرستى و تربيت او پرداخت. هوش و استعداد اين كودك آن چنان جوشان و فعال بود، كه در سن هفده سالگى با ابتكار خود از يك حلقه درجه دار كه بيش از نيم درجه را نشان نمى‏داد، استفاده كرد و ارتفاع نصف النهارى خورشيد را در شهر خود اندازه گرفت. 
چهار سال بعد تصميم داشت رصدهاى ديگرى انجام دهد، براى اين كار دايره‏اى به قطر هفت متر و نيم با وسائل ديگر فراهم كرد، اما فقط فرصت يافت در دهكده‏اى در جنوب شهر و مغرب((آمودريا)) انقلاب صيفى سال 385 را رصد كند، كه در آن سرزمين جنگ داخلى درگرفت و ابوريحان مدتى آن محل را ترك گفت و آواره و بى سرو سامان گرديد! 
ابوريحان گفته است: 
پس از آن مدت چند سال نتوانستم در يك جا بمانم، تا اين كه روزگار برايم آرامش خاطر فراهم كرد و توانستم به كارهاى خود بپردازم...
مدت آوارگى ابوريحان را كه با فقر و تنگدستى سخت دست به گريبان بوده، حدود 2 سال مى‏توان دانست، كه در اين مدت به قول برخى از مورخين او در ((رى)) و گيلان به سر مى‏برده است، اما در سال 387 باز به وطن خود باز مى‏گردد و به مطالعات و خدمات نجومى خود مى‏پردازد. 
اما آنطور كه از شواهد تاريخى بدست مى‏آيد، آشفتگيهاى جنگ و اجتماعى سبب مى‏شود، كه ابوريحان وطن خويش را ترك كند و با يك مسافرت چهل ساله در هند و مناطق مختلف آن زندگى كند. 
در همين روزگار است كه كار مطالعه و تحقيق ابوريحان، او را به عنوان دانشمندى بزرگ مطرح مى‏گرداند، كه در علم نجوم، رياضيات، تاريخ، جغرافيا، تفسير، لغت‏شناسى، طب و ادبيات معلومات زيادى كسب مى‏كند و آثار عميق فراوانى از خود به جاى مى‏گذارد. 
وضع آوارگى و گرسنگى اين دانشمند بزرگ داستانهاى زيادى دارد، او براى بدست آوردن نسخه يك كتاب تاريخى كه مورد احتياجش بود، مدت چهل سال جستجو مى‏كرد، مطالعه و كار و تلاش او آنقدر زياد بود، كه در سن پنجاه سالگى به بيماريهاى سختى دچار شد، چشم و گوش او بسيار ضعيف شده بود و با دستيارى يك نفر ديگر كارهاى خود را انجام مى‏داد، اما هرگز از مطالعه و نوشتن و تحقيق جدا نمى‏شد. 
در حالى كه از بيماريهاى سخت رنج مى‏برد، شبى در خواب ديد كه در جستجوى هلال ماه نو است، وقتى هلال پنهان شد هاتفى به او گفت: صد و هفتاد بار ديگر اين كار را خواهد كرد. اين خواب مايه اميد و دلگرمى او شد و ابوريحان در طول عمر آنقدر تلاش و مطالعه كرد، كه زبانهاى عربى و فارسى و هندى را به خوبى فرا گرفت و توانست از خود 146 اثر و كتاب با حدود سيزده هزار برگ يا صفحه به جاى بگذارد، كه آثار او به زبانهاى مختلف زنده جهان ترجمه شده است. 
معروفترين آثار علمى ابوريحان بيرونى، كه برخى از آنها به زبان فارسى هم ترجمه شده، عبارت است از: 
1- آثار الباقية من القرون الخالية. 
2-
كتاب فى استيعاب الوجوه الممكنة فى صنعة الاسطرلاب .

3- حكاية آلالة، المسماة بالسدس الفخرى. 
4-
تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن .

5-
مقالة فى النسب التى بين الفزات و الجواهر فى الحجم .

ادامه نوشته

ابراهيم فخرائى

در سال 1317 هجرى قمرى، در يكى از محلات ((رشت)) به نام ((آفخرا)) كودكى به دنيا آمد، كه او را ابراهيم نام نهادند، پدر ابراهيم كه ((حاجى رضا بازرگان)) نام داشت، فردى متدين و با تقوا بود و در كنار كار تجارتى خود، به مشكلات مردم هم رسيدگى مى‏كرد. 
ابراهيم در سن پنج سالگى به مكتب خانه رفت، سپس در مدرسه ((اتفاق)) تحصيلات خود را ادامه داد و بعد به مدرسه ((شمس)) رفت. پس از فارغ التحصيل شدن از مدرسه شمس، مى‏خواست به خارج از كشور برود، اما پدرش راضى نبود و مى‏ترسيد در خارج، فرزندش بى دين گردد، لذا براى ادامه تحصيل پدرش را راضى نمودند، كه او را به بيروت بفرستد. چون در بيروت فاميل داشتند، پدرش او را در سن شانزده سالگى به بيروت فرستاد. با شروع جنگ جهانى اول، ابراهيم مجبور شد، از بيروت به شام برود، وى مدت هفده ماه در مدرسه‏اى در سوريه تحصيل كرد، سپس از راه كربلا و زيارت عتبات به رشت بازگشت. 

ادامه نوشته

آيت الله كاشانى

سيد ابوالقاسم حسينى كاشانى، در سال 1300 هجرى قمرى، در تهران چشم به جهان گشود، پدرش آيت الله سيد مصطفى كاشانى، از علماى مبارز و فعال بود و به همين جهت، به دست انگليسى‏ها به شهادت رسيد. 
سيد ابوالقاسم در سن شانزده سالگى، همراه با پدرش براى انجام فريضه حج به مكه رفت و سپس عازم نجف اشرف گرديد و براى ادامه تحصيل و تكميل علوم اسلامى در اين شهر اقامت كرد. 
وى با داشتن استعداد قوى و جدى و پشتكار، به زودى دروس مقدماتى را فرا گرفت و به حوزه‏هاى درسى استادان بزرگى مانند آيت الله محمد كاظم خراسانى مولف كتاب ((كفاية الاصول))و ((ميرزا حسين خليلى تهرانى)) راه يافت و آنچنان سريع پيشرفت كرد، كه در سن بيست و پنج سالگى به درجه اجتهاد رسيد. 

ادامه نوشته

آيت الله حكيم

سيد محسن در سال 1306 هجرى قمرى، در خانه سيد مهدى طباطبائى حكيم، در نجف اشرف ديده به جهان گشود. او در دوران كودكى به فرا گرفتن قرآن مجيد و علوم دينى پرداخت و در سال 1326 هجرى قمرى، كتابهاى دوره سطح را تمام كرده و در محضر علماء و مدرسين بزرگ، درس خارج فقه اصول را آغاز نمود. 
سيد محسن طباطبائى حكيم مدتها نزد علامه مجاهد آقاى سيد حبوبى، اخلاق و عرفان آموخت و در سال 1332 هجرى قمرى، همراه استاد بزرگوارش به جهاد و دفاع بر ضد استعمار انگليس پرداخت و تا سال 1333 هجرى قمرى، در جبهه‏هاى نبرد با كفار و دفاع از ميهن اسلامى مبارزه كرد. پس از پايان جنگ، تدريس طلاب علوم دينى را بر عهده گرفت و سطوح بالاى علوم از جمله درس خارج فقه را تدريس مى‏كرد. 

ادامه نوشته

ولتر

روز بيست و يكم نوامبر سال 1694 ميلادى ، كودكى در پاريس به دنيا آمد، كه او را (ژان فرانسوامارى ) نام نهادند. او كودكى رنجور و دردمند بود و هرگز گمان نمى رفت كه ساليانى دراز زندگى كند.
اين كودك در سن هفت سالگى مادرش را از دست داد و طعم تنهائى را از دوران طفوليت چشيد و ناتوانى بدنى او افزايش يافت و به شدت نحيف و استخوانى گرديد، اما با وجود ضعف جسمى ، ميل زيادى به يادگيرى داشت ، كتابهاى زيادى مى خواند و از همان دوران كودكى شعر مى سرود و به كارهاى ادبى مى پرداخت . با اينكه پدرش اين كارها را به صلاحش ‍ نمى دانست ، ولى او زير بار نمى رفت و بيشترين وقت خود را صرف ادبيات مى نمود.
او تحصيلات مقدماتى را در يكى از مدارس پاريس به پايان رسانيد، آنگاه پدرش وى را در يك موسسه حقوقى بكار گمارد، اما او نتوانست در امور حقوقى پيشرفت نمايد.ناچار پدرش او را به كارهاى سياسى واداشت ، ولى ژان كارى كرد كه به هيچ وجه از ماموران سياسى انتظار نمى رفت !

ادامه نوشته

ميرزا غلامرضا اصفهانى

پدر ميرزا غلامرضا اصفهانى به نام (ميرزاجان ) اهل اصفهان بود. او (تهران ) را براى سكونت و زندگى برگزيد و عازم تهران گشت و به كسب قنادى مشغول شد. ميرزاجان پس از ازدواج صاحب چندين فرزند دختر گرديد. اما او فرزند پسر هم مى خواست و براى رسيدن به مقصود خود سفرى به مشهد مقدس كرد و دست به دامان ثامن الائمه حضرت امام رضا(ع ) شد و آن حضرت را به درگاه خداوند متعال ، شفيع قرار داد، تا شايد پروردگار متعال ، از طريق لطف و كرم ، نظرى به وى نمايد و فرزند پسرى به او عنايت فرمايد. درخواست ميرزاجان مورد عنايت خداوند توانا قرار گرفت و در سال 1246 هجرى قمرى ، فرزند پسرى به اين خانواده عطا فرمود. ميرزاجان به ميمنت نام مبارك حضرت على بن موسى الرضا (ع )، نام (غلامرضا) را روى فرزندش گذاشت .
غلامرضا از ايام طفوليت ، استعداد نيرومند و فوق العاده اى از خود نشان داد و در اين زمينه به قدرى قوى بود كه در سن هفت سالگى ، قرآن مجيد را بدون كوچك ترين اشتباه تلاوت مى كرد. در همين ايام كودكى بود كه شبى مولاى متقيان حضرت على (ع ) را به خواب ديد كه غلامرضا را به نوشتن خط ترغيب و تشويق نمود.
هنگامى كه معلم غلامرضا، از خواب وى آگاه شد، او را به خطاطى تشويق كرد و غلامرضا با تلاش و كوشش بى وقفه اى ، در فراگيرى هنر خطاطى همت گماشت . او در هنر خطاطى به اندازه اى سريع و پرشتاب پيشرفت كرد كه برترى و امتياز او در اين هنر بر همگان روشن گرديد و از همان دوران كودكى ، غلامرضا به حسن خط مشهور و معروف گشت ، به طورى كه در سال 1271 هجرى قمرى ، حدود دويست نفر از شاهزادگان و مستوفى زادگان ، در كلاس آموزش هنر خطاطى غلامرضا ثبت نام كرده و آموزش ‍ مى ديدند.
ميرزا غلامرضا اصفهانى ، خط نستعليق و خط شكسته را از قلم غبار تا شش ‍ دانگ كتيبه ، در اوج مهارت و اقتدار مى نوشت . او در طول زندگى پر بركت خويش ، علاوه بر تربيت شاگردان بسيار كه بعدها همه آنها از بزرگان و صاحب نظران هنر خوشنويسى و خطاطى گرديدند، آثار گرانبهائى نيز از خود به يادگار گذاشت كه برخى از آن ها را به عنوان نمونه ذكر مى نمائيم :
1 كتيبه هاى مدرسه عالى شهيد مطهرى واقع در ميدان بهارستان تهران .
2 مناجات حضرت على (ع ).
3 گلستان سعدى .
4 رساله اصطلاحات صوفيه .
5 سياه مشق .
و بسيارى آثار ديگر از قبيل قطعه و مرقعات با ارزشى كه در موزه هاى داخل و خارج از كشور و هم چنين در مجموعه هاى خصوصى نگهدارى مى شود.
اگر صفحه هاى تاريخ را مورد مطالعه قرار دهيم . در عصر قاجار هنر خطاطى و خوشنويسى ، همچون چراغى فروزان ، در اوراق تاريخ مى درخشد. آنچه از آن دوران به يادگار مانده ، آثار و قطعات و كتيبه هائى است بسيار غنى و گرانبها كه در كنار ساير آثار هنرى گذشته ايران زمين ، در دل موزه هاى معتبر و مشهور جهان خودنمايى مى كنند و ارزش هاى هنرى ايران را در تاريخ گذشته به جهانيان مى شناسانند و در اين ميان آثار گرانبهاى ميرزا غلامرضا اصفهانى ، زينت بخش آشكارى است كه در ميان همه آثار هنرى ، مى درخشد و تاريخ گذشته ايران را از جهت هنر و خوشنويسى ، به عنوان كشورى ممتاز معرفى مى نمايد.
ميرزا غلامرضا اصفهانى علاوه بر هنر خطاطى و خوشنويسى ، از ساير جهات نيز فردى ممتاز بود. او يك روحانى با شخصيت و داراى صفات نيك و سجاياى اخلاقى ويژه اى بود، به طورى كه علاوه بر آموزش هنر خوشنويسى به شاگردانش ، آنان را فريفته اخلاقيات خوب و نيكوى خود مى نمود و شاگردانش ، مجذوب و مفتون خصائص اخلاقى وى قرار مى گرفتند و همچون مريدانى مخلص ، خصوصيات اخلاقى و رفتار نيكوى او را الگوى زندگى خود قرار مى دادند.
ميرزا غلامرضا اصفهانى در عرفان هم ، مشربى عالى داشت و در سطحى فقيرانه و درويش گونه زندگى مى كرد. او در طريقت ، مريد (حاج ميرزا على خان صفاى نائينى )عارف بزرگ و فاضل اصيل اواخر قرن سيزدهم بود.
او نسبت به نظم و نثر زبان عربى و فارسى آشنايى زيادى داشت . در ايام جوانى ، علاوه بر خوشنويسى ، پيوسته در تحصيل علم و دانش و كسب فضائل مى كوشيد. در شعر و شاعرى دستى توانا داشت و با انتخاب تخلصى تحت عنوان (غزال ) شعر مى سرود.
سرانجام ميرزا غلامرضا اصفهانى كه هنر خطاطى اسلامى او، احياگر اين سنت مهم و الگو و الهام بخش خوشنويسان بعد از او گرديد، در روز چهارم ربيع الثانى سال 1304 هجرى قمرى ، به 58 سالگى چشم از جهان فرو بست و چهره در نقاب خاك كشيد و به ديار باقى شتافت و در صفائيه شهر رى به خاك سپرده شد.

هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما. (38)
البته هنر خطاطى نستعليق ، كه از هنرهاى پر ارزش مسلمانان است و گوياى ذوق و استعداد سرشار آنان مى باشد، اكنون نيز بايد بيشتر مورد توجه واقع شود، زيرا از طرفى قرنهاست اين هنر، ظرافت و عظمت متون اسلامى را حفظ نموده ، و از طرف ديگر در جوامع متمدن ، اين هنر پيام ارزشهاى اسلامى و معنوى را، به مخاطبين خود اعلام مى دارد.

كانت

(آمانوئل كانت ) فيلسوف شهير آلمانى در بيست و دوم آوريل سال 1724 ميلادى ، در شهر (كونيگسبرگ ) به دنيا آمد. پدرش به نام (يوهان گئورگ كانت ) اهل(اسكاتلند)بود و با وجود شغل (سراجى ) زندگى بسيار فقيرانه اى داشتند. دو خواهر آمانوئل ، در خانه ثروتمندان به كلفتى و خدمتگزارى روزگار مى گذراندند و يكى از برادرانش كشيش مسيحى بود.
مادرش زنى متدين و با تقوى بود و در تربيت اخلاقى و مذهبى اما نوئل تلاش بسيارى نمود و او را در هشت سالگى به مدرسه (كونيگسبرگ )فرستاد.
كانت در سن سيزده سالگى مادرش را از دست داد.
با اينكه فوت مادرش براى او بسيار سنگين بود و روح كودكانه اش را سخت تحت تاءثير قرار داد، اما كانت سعى كرد بر مشكلات فائق گردد و بالاخره تحصيلاتش را در مدرسه كونيگسبرگ ادامه داد و در سن شانزده سالگى وارد دانشكده فلسفه دانشگاه كونيگسبرگ شد و علاوه بر دروس متداول در

ادامه نوشته

شيخ بهائى

محمد بن حسين ، معروف به شيخ بهائى هنگام غروب آفتاب روز چهارشنبه بيست و هفتم ذيحجه سال 953 هجرى قمرى ، در شهر بعلبك ديده به جهان گشود. از همان دوران طفوليت ، آثار بزرگى و انديشمندى در سيماى كودكانه اش آشكار بود و از هوش و استعداد سرشار برخوردار بود.
در مورد استعداد بالاى وى همين اندازه كافى است كه بدانيم ، در سن سيزده سالگى رساله اى در مورد واجبات علمى و عملى نوشت و شانزده ساله بود كه كتاب اشكال التاسيس را به رشته تحرير درآورد.او از ابتداء كودكى ، تحصيلات خود را نزد پدر بزرگوارش به نام حسين بن عبدالصمد آغاز كرد و تا سن سى و يك سالگى از فضل و دانش پدر بهره جست .
شيخ بهائى در سى و يك سالگى همراه با پدرش ، به ايران آمد و شهر قزوين را كه در آن روزگار پايتخت كشور بود، براى اقامت انتخاب كرد.شهر قزوين مركز تجمع دانشمندان و علماء بزرگ شيعه بود.او مدت ده سال در اين شهر به تحصيل و دانش اندوزى اشتغال داشت و از محضر استادان طراز اول و بزرگان شيعه استفاده هاى فراوانى بود.
شيخ بهائى سفرهاى زيادى به اطراف و اكناف داشت ، كه از جمله مى توان به مسافرت هاى به مشهد، خراسان ، هرات ، آذربايجان ، عراق ، آسياى صغير، سوريه ، لبنان ، بيت المقدس ، مصر و حجاز اشاره كرد.

ادامه نوشته

سيد حسن صدر

ظهر جمعه بيست و نهم ماه مبارك رمضان سال 1272 هجرى قمرى ، در شهر كاظمين (ع ) كودكى به دنيا چشم گشود، كه نام او را حسن انتخاب كردند.
خاندان حسن از نظر اصالت ، اهل جبل عامل لبنان بودند، كه به خاطر ظلم و ستم حاكمان متجاوز به عراق و اصفهان مهاجرت كرده و در شهرهاى مختلف پراكنده شده بودند.
افراد خاندان حسن ، همگان اهل علم و دانش مردان مجاهد و مبارزه با ظلم و ستم بودند و اين كودك در چنين خانواده اصيل و مؤ من و نجيب و پاكى چشم به دنيا گشوده بود.
سيد حسن دوران كودكى خود را در آغوش گرم و لبريز از ايمان و دانش ‍ پدرش سيد هادى فرزند سيد محمد عاملى موسوى سپرى مى كرد و از همان زمان ، علم و فضيلت را همراه با شير مادر و خوراك روزانه مى بلعيد و مى آموخت ، تا آن جا كه هنوز به پانزده سالگى نرسيده بود، كه علوم صرف و نحو و معانى و بيان و بديع و علم منطق را به خوبى فرا گرفت و در اين علوم به مقام بلندى دست يافت .

ادامه نوشته

خانم ژاله قائم مقامى

در سال 1262 هجرى شمسى ، در خانه (ميرزا فتح الله قائم مقامى ) كه از نوادگان (ميرزا ابوالقاسم قائم مقامى ) وزير و شاعر و نويسنده دوره قاجاريه بود، در (فراهان )دخترى بدنيا آمد كه او را (عالم تاج )نام نهادند.
(عالم تاج ) از پنج سالگى ، تحصيل را در خانه پدرش آغاز كرد و به تدريج كتابهاى فارسى و عربى را به راحتى مطالعه مى كرد. او داراى حافظه و استعداد سرشارى بود و به زودى صرف ، نحو، معناى ، بيان ، منطق ، نقد شعر، كتاب جامع المقدمات ، حكمت و تا اندازه اى هياءت را فرا گرفت .
عالم تاج ديوان اشعار شعراء معروف و كتابهاى ادبى را با ذوق و شوق مطالعه مى كرد و از نظريات و افكار انديشمندان بهره كافى مى برد.
عالم تاج نوجوانى شانزده ساله بود كه پدرش او را به ازدواج (على مردان خان مير پنج ) كه چهل سال سن داشت در آورد. على مراد خان برخلاف همسر نوجوانش ، فردى بى سواد بود. او مردى سفر كرده ، اهل شكار و مرد جنگ و مبارزه بود و نسبت به علم و دانش و شعر و ادب كاملا بيگانه !
گرفتاريهاى مالى و خانوادگى پدر عالم تاج ، باعث شد كه اين پيوند ازدواج نا مناسب و به قول عالم تاج ، اين وصلت سياسى صورت گيرد و دو نفر با دو روحيه مختلف و دو فكر متفاوت و سليقه هاى متضاد مجبور شوند، عمرى را با هم به تلخى زندگى كنند.
(حسين پژمان بختيارى ) شاعر نامدار و مشهور معاصر كه فرزند اين پيوند نامناسب و وصلت سياسى مى باشد، در مورد ناسازگارى هاى پدر و مادرش ، در مقدمه اى كه بر ديوان اشعار مادرش نگاشته ، چنين مى نويسد:
(مادرم در آغاز جوانى بود، در حالى كه پدرم دوران جوانى را به پايان رسانيده بود. مادرم اهل شعر و بحث و كتاب و معرفت بود، اما پدرم به دنبال مال و منال دنيا و پول و ثروت مى گشت . مادرم از مكتب خانه به خانه شوهر آمد، در صورتى كه پدرم از ميدانهاى جنگ و خونريزى و كشت و كشتار، به كانون خانواده قدم گذاشت . در حالى كه پدرم انتظار خانه دارى و شوهر ستائى و صرفه جوى و فرمانبردارى محض از همسر!)
عالم تاج تازه ازدواج كرده بود كه مشكلات ديگرى نيز بوقوع پيوست و زندگى اين دختر نوجوان را برآشفت و بيش از پيش در هم ريخت . در همان اولين سال زناشوئى ، عالم تاج مادر مهربانش را از دست داد و مرگ مادر، كه بزرگترين پشتيبان عالم تاج بود، قلبش را سخت آزرده ساخت . هنوز غم و اندوه بى مادرى ، روح ظريف و حساس عالم تاج را آزار مى داد، كه درست پس از سى و نه روز، پدرش نيز چشم از جهان فرو بست . مرگ پدر و مادر و بى مهرى همسر سبب شد كه عالم تاج در دريائى از اندوه و درد اسير گردد و غم بى كسى و تنهائى را با تمام وجودش احساس نمايد. اين بود كه از نخستين سال زندگى و تولد فرزند اول ، اختلافات بين عالم تاج و على مردان خان مير پنج روز به روز فزونى گرفت و بالاخره وصلت بيش از هشت سال دوام نيافت و به جدائى آنها انجاميد!
عالم تاج ، همسرش را رها كرد و به خانه پدرى خود برگشت ، بى آنكه طلاق بگيرد. على مردان حتى به او اجازه نمى داد كه تنها فرزندش را كه در خانه پدر مانده بود ببيند. اين است كه ديوان عالم تاج حاوى اشعارى است كه از سوز دل و اندوه قلب وى برخاسته و بازتاب تنهائى و رنج هاى اين شاعر دردمند مى باشد و بدين جهت در دل و جان انسان اثر عميقى دارد. عالم تاج در يك رباعى چنين مى گويد:

رنجى كه من از دورى فرزند كشم
يعقوب از آن حال ، خبر داد و بس 
علم تاج بيشتر عمرش را در (فراهان ) با برادرش زندگى مى كرد و در طول سال ، يكى دوبار به تهران رفت و آمد داشت .
حسين پژمان فرزند اين پيوند نا هماهنگ نه ساله بود كه پدرش على مردان خان مير پنج در گذشت . پس از مرگ او، خويشاوندانش به طمع گرفتن اموالش بپاخاستند و به عالم تاج زيانها رسانيدند و حتى تنها فرزندش را به او نداده و زير نظر عمويش به نام (حاج على نقى خان سردار) و بعدها هم او را به (جعفر قلى خان سردار) سپردند و سالها اجازه ندادند كه عالم تاج ، تنها فرزندش را ببيند.
شايد تعجب كنيد، هنگامى كه فرزند به سن بيست و هفت سالگى رسيد، مادرش او را ديد و از آن به بعد بود كه اين مادر و فرزند با هم زندگى مى كردند.
اين مصائب و محروميت ها از شوهر و دورى از فرزند و مهمتر از همه ناكامى و آزردگى روح اين بانوى شاعر، قلب او را درهم مى فشرد و آثار اين مشكلات و نابسامانيها در اشعارش مى تراويد. تنها پناهگاه عالم تاج ، شعر و شاعرى بود، ولى در ظاهر از شاعرى بيزارى مى جست و ديوان اشعارش را به آتش مى سپرد، تا اثرى از انديشه هاى دردمندانه اش باقى نماند.
آنچه از اشعارش باقى مانده ، اوراق پراكنده اى بود كه پس از درگذشت عالم تاج ، فرزندش بر حسب تصادف ، در لابلاى كتابها و يادداشتهاى مادرش ، به تدريج پيدا كرد و آنها را گردآورى نمود. با اين حال همين اشعار پراكنده كه به صورت ديوانى با 917 بيت در آمد، نمونه اى است كه قدرت و توانمندى عالم تاج را در سرودن شعر نشان مى دهد.
يكى از ويژگيهاى اشعار عالم تاج ، لحن زنانه اوست كه لطافت خاص و آب و رنگ ويژه اى به اشعارش بخشيده است . وى به پيروى از سرشت زنانه اش ، گاه از تفاوت مرد با زن سخن مى گويد، گاه از سفره عقد، زمانى از ويژگيهاى يك شوهر شايسته ، هنگامى از فرزند دلبند خويش و گاهى از نكوهش شوهر و احوال بيوه زن بى پناه شعر مى سرايد و اين موضوعات را در اشعارش با لطافت خاص و هنرمندانه اى منعكس مى سازد.
عالم تاج كه ديوان اشعارش تحت عنوان (ديوان ژاله قائم مقامى ) انتشار يافته ، در همه آثار خود، تكيه به لزوم پاكدامنى ، عفت و تقواى اخلاقى دارد. از ديدگاه عالم تاج ، زن آتشى سوزنده و در اشك فريب افروخته است ، به طورى كه در پيوند اجبارى عقد و عروسى ، شمع سفره عقد هم بر احوالش مى گريد و اشك مى فشاند.
توجه و عنايت ژاله قائم مقامى نسبت به پاكدامنى و عفت دختران در نمونه اشعار زير مشهود است :
نور چشما دخترا! آينده اندر دست توست
قدر نعمت را بدان ، اى گوهر يكتاى من 
پاكدامن باش و ز آزادى بجز عزت مخواه
راه تاريكان مرو، از زهره زهراى من
ژاله قائم مقامى پس از عمرى سراسر درد و رنج ، اما همراه با تلاش و كوشش در راه علم و ادب ، در سال 1325 هجرى شمسى به 63 سالگى در تهران وفات يافت .
نمونه ديگر شعر (ژاله قائم مقامى )درباره مفهوم و مراحل مختلف زندگى آميخته ، با رنج و درد او عبارت است از:
زندگانى چيست ؟ نقشى با خيال آميخته
راحتى با رنج و شورى ، با ملال آميخته
پرتو لرزان اميد، اين چراغ زندگى
شعله اى زيباست ، با باد محال آميخته 
اصل امكان چيست ؟ وين انسان كبر اندوز چيست ؟
قصه اى از هر طرف ، با صد سؤ ال آميخته 
اى بلند اختر سپهر و اين تبه گوهر زمين
هيچ در هيچ و خيال اندر خيال اندر خيال آميخته 
هر يقينش با هزاران ريب و شك در ساخته
هر دليلش با هزاران ، احتمال آميخته 
يا سكوتى جاودان ، با قيل و قال آميخته
الغرض گر نقش هستى را، نكو بيند كسى 
يك جهان زشتى است ، با قدرى جمال آميخته .(14)

دكتر سيد جواد مصطفوى

سيد جواد مصطفوى در سال 1301 هجرى شمسى ، در شهر مشهد مقدس ديده به جهان گشود. پدرش به نام سيد محسن مصطفوى ، از علماء مبارز و شجاع حوزه عليمه مشهور بود. زمانى كه رضاشاه عازم مشهد گرديد، ماءموران دستگاه حكومت ، مردم ، مغازه داران و بازاريها را مجبور مى كردند كه شهر را چراغانى و تزئين نمايند. سيد محسن مصطفوى براى جلوگيرى از چراغانى و استقبال از رضاشاه ، بالاى منبر مى رفت و فرياد بر مى آورد كه هر كس يك چراغ بيشتر از حد معمول روشن كند، مانند تيرى است كه بر قلب حضرت امام رضا(ع ) زده باشد!
سيد محسن مدتى در (طرق )بود و امام جماعت يكى از مسجدهاى طرق و ارشاد مردم را به عهده داشت . لذا فرزندش سيد جواد نيز كه همراه با خانواده اش سيد جواد نيز كه همراه با خانواده اش در طرق بسر مى برد، كلاس اول و دوم را در آنجا فرا گرفت . سيد جواد حدود هشت يا نه ساله بود كه همراه با خانواده به مشهد منتقل گرديد و تحصيلات ابتدائى خود را در مشهد ادامه داد. سپس وارد حوزه علميه مشهد شد و پس از فراگيرى كتاب مقدمات ، سيوطى ، حاشيه ملا عبدالله ، كتاب مغنى را نزد (شيخ محمد رضا دامغانى ) به پايان رسانيد. آنگاه مطول را نزد استاد اديب نيشابورى و شرح لمعه ، رسائل و مكاسب و كفايه را در محضر حاج سيد احمد مدرس ‍ يزدى و هم چنين (شرح تجريد علامه حلى ) را نزد حاج شيخ مجتبى قزوينى و قسمتى از اشارات را نزد آقا شيخ هادى كدكنى فرا گرفت . سيد جواد بيشتر دروس فوق الذكر را در مدرسه (نواب )مشهد كه از بهترين مدارس آن زمان بود، آموخت .

ادامه نوشته

دكتر اكبر دانا سرشت

اكبر دانا سرشت فرزند حاج على نقى صراف باشى زنجانى ، در سال 1290 هجرى شمسى در تهران متولد شد.
او تحصيلات خود را همزمان با جنگ جهانى اول آغاز كرد، اما پس از مدت كوتاهى ، به خاطر مشكلات خانوادگى ، همراه با خانواده خود به زنجان رفت . در زنجان با معلم سرخانه ، به ادامه تحصيل دوره ابتدائى پرداخت .
اكبر دانا سرشت به زبان عربى علاقه زيادى داشت ، به طورى كه تحصيلات ابتدائى را رها كرد و آموختن عربى ، قرآن و ياد گيرى معناى قرآن را با جديت تمام آغاز نمود. مدت شش سال آموختن عربى را ادامه داد، سپس ‍ به فراگيرى رياضى مشغول شد. وى در اين باره گفته است :
(... ديدم بدون فراگيرى رياضى و علوم جديد به جائى نمى رسم ، پس وارد علم جديد به جائى نمى رسم ، پس وارد علم جديد به خصوص رشته رياضيات شدم ...)
اكبر دانا سرشت آموختن رياضيات را تا آنجا ادامه داد، كه به دريافت دكترا در اين رشته نائل گرديد.
او نظرياتش را در زمينه رياضيات در رساله (تسطيح جغرافيائى ) و رساله (پيدايش مثلثات ) آورده است .
دكتر اكبر دانا سرشت كتابهاى علمى زيادى را از عربى به فارسى ترجمه كرده ، كه بعضى از آنها عبارتند از:
1 ترجمه كتاب (آثار الباقيه ) تاءليف ابوريحان بيرونى .
2 ترجمه كتاب (روانشناسى شفا) اثر ابن سينا كه اين ترجمه به چاپ پنجم رسيده و با توجه به استقبال دانش پژوهان ، چاپ آخر آن در تيراژ سيزده هزار جلد منتشر گرديده است .
3 ترجمه چند فصل از كتاب (ماللهند) از ابوريحان بيرونى .
4 ترجمه خلاصه (حكمه الاشراق ) سهروردى .
5 ترجمه (اسفار) ملاصدر الدين شيرازى .
دكتر اكبر دانا سرشت در مرداد ماه سال 1364 در مصاحبه اى با كيهان فرهنگى گفته است :
(مردم تصور مى كنند مثلثات هم ، مانند هندسه ترسيمى و هندسه رقومى ، كار اروپائى ها است ، اما بنده ثابت كرده ام كه مثلثات كار مسلمانان مى باشد...)
وى در مصاحبه فوق الذكر، در مورد آموختن رياضيات خود گفته است :
(شرح آشنائى من با رياضى اين بود كه بنده و مرحوم غلامحسين مصاحب ، شب ها خدمت شيخ ضياء الدين درى مى رسيدم و (اشارات ) بو على سينا را مى خوانديم ، بعد از آن چند سال هم (الهيات شفا)از بو على سينا را خوانديم ، به تدريج توسط مرحوم غلامحسين مصاحب ، با سرتيپ بغايرى آشنا شديم .
وى اولين مهندس ايرانى بود، كه نقشه ايران را كشيده بود و آشنائى ما با سرتيپ بغايرى ، سبب علاقمندى ما به رياضيات گرديد...
... ما در رياضى كارهائى كرده ايم ، كه يكى از آنها، اختراع (صفر) هندوستان است ، كه من آن را در (مقدمه فلسفه هند قديم ) شرح داده ام . مى دانيد كه يونانيها (صفر)نداشتند و تا آنجا كه مى توانستند يك عدد بزرگ را بخوانند، اعداد را پهلوى هم مى چيدند. دو قرن پيش از ظهور اسلام ، صفر معمول شد. مى گويند اگر صفر نبود، نيمى از رياضى از بين مى رفت و راست هم مى گويند...
... نظام عشرات (كسر اعشارى ) كه به نظر مى آيد، به نظر من يكى از اختراعات مهم بشرى مى باشد...
محمد بن محمد بن يحيى ، معروف به ابوالوفاى بوزگانى نيشابورى هم يك كاركرد و آن اينكه وى علم مثلثات را ترقى داد. بوزگانى شعاع دايره مثلثاتى (نه هر دايره اى ) را واحد يك مى دانسته و اين كار سبب ترقى و پيشرفت رياضيات گرديده است ...)
دكتر اكبر دانا سرشت علاوه بر تسلط در علم رياضى و زبان عربى و كار ترجمه ، در شعر و شاعرى هم دست داشته است .او خود گفته ، كه اشعارش ‍ را براى ملك الشعراء بهار مى خوانده و بهار اشعار او را تصحيح مى كرده است .
سرانجام اين مترجم عاليقدر و رياضى دان بزرگ ايرانى ، در بيست و پنجم فروردين ماه سال 1368 هجرى شمسى ، بر اثر سكته مغزى بدرود حيات گفت .(12)
آثار دكتر اكبر دانا سرشت ، اگر چه از نظر تعداد آمار زيادى ندارد، اما از نظر وزنه علمى و محتواى بالا هر كدام داراى ارزش درخشانى است . به خصوص اينكه به عنوان يك مسلمان دانشمند، زنده كننده افكار كهن و دانشمندان مسلمان مى باشد.
او در مقدمه كتاب (آثار الباقيه ) سخن خود را اينطور آغاز مى كند:

آن كس ، كه زشهر آشنائى است
داند، كه متاع ما كجائى است 
مثلثات علمى است اسلامى و جزو علوم صادراتى ما مى باشد، مثلثات را مسلمانانى كه بيشتر ايرانى بودند، در طول سده دوم و سوم و قرن طلائى چهارم ساختند و اين علم را در دنيا از خويش به يادگار گذاشتند، و كار من تنها اين است ، كه طرز بناى اين علم را به گمان خويش فهميده ام و به علماى رياضى جهان تقديم مى دارم ...
به راستى ، دانا سرشت بخش مهمى از آثار ابوريحان بيرونى ، بو على سينا، محمد زكرياى رازى و سيد صدر الدين شيرازى را، در زمينه طب و روانشناسى و جغرافيا و رياضى زنده كرده ، و مى بايست شيوه او زمينه بازگشت به اصالت خويشتن مسلمانى ، براى ديگران نيز مورد توجه جدى قرار گيرد.

خانم خندق

خانم (نجله خندق )شش ساله بود كه به علت اصابت يك شى ء ، يكى از چشمانش را از دست داد.
اما وى با دو سال تحصيل جهشى ، توانست در مدت ده سال ، ديپلم دريافت نمايد و با شركت در كنكور سراسرى ، بلافاصله وارد دانشگاه تبريز شد.
خانم خندق بر اثر حوادث غير مترقبه اى مانند اصابت گلوله برف در دوران كودكى به چشم سالمش و هم چنين با حادثه تصادف در زمان دانشجوئى ، چشمش به سختى آسيب ديد و با انجام عمل هاى جراحى متعدد، بالاخره هنگام انجام چهار دهمين عمل جراحى كه در انگلستان صورت گرفت ، متاءسفانه چشم ديگر او هم به طور كامل نابينا شد.
اين خانم جوان با وجود نابينائى مطلق ، نه تنها از زندگى عادى و ادامه تحصيل ماءيوس نشد، بلكه با جديت و كوشش وصف ناپذيرى ، تحصيلات خود را همواره با رتبه هاى ممتاز ادامه داد. او پس از اخذ ليسانس در رشته تاريخ از دانشگاه تبريز با رتبه ممتاز، موفق به دريافت يك بورس شش ساله براى ادامه تحصيل در آمريكا گرديد، ولى بورس دولتى را نپذيرفت و براى ادامه تحصيل عازم انگلستان شد. ابتدا با استفاده از ضبط صوت ، متون درسى را فرا مى گرفت ، اما به تدريج با تايپ (بريل )مطالعات خود را ادامه داد و با علاقه فراوانى كه نسبت به علوم سياسى دانشگاه لندن گرديد. پس ‍ از برگزارى امتحانات ورودى ، بر خلاف تصور سايرين ، با كسب نمرات عالى ، يكسره وارد دوره فوق ليسانس علوم سياسى شد، سپس براى اخذ درجه دكترا در دانشگاه (اسكاتلند)پذيرفته شد و رساله دكتراى خود را در مورد (رابطه ابرقدرتها با كشورهاى جهان سوم ) تكميل كرد و با ارائه اين رساله علمى و پر محتوا با رتبه ممتاز، دكتراى خود را دريافت نمود.

ادامه نوشته

حسين تمنائى

سحرگاه روز بيست و چهارم دى ماه سال 1325 هجرى شمسى ، در يكى از محلهاى مركزى شهر (كاشان )كودكى چشم به جهان گشود، كه مادرش ‍ به خاطر علاقه زياد به حضرت امام حسين (ع )، نام او را حسين انتخاب كرد.
حسين تمنائى ، استعداد سرشارى داشت ، از همان روزهاى كودكى تحصيلات ابتدائى را شروع نمود و پس از پايان دوره متوسطه و اخذ ديپلم و گذراندن دوران وظيفه عمومى چون علاقه زيادى به آموزش و پرورش ‍ نونهالان جامعه داشت ، به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به تعليم و تربيت صدها كودك و نوجوان اين سرزمين پرداخت .
دوران كودكى و روزگار تحصيلى حسين تمنائى ، با رنج و سختى هاى فراوانى همراه بود، اما با ايمان و درستكارى و دانائى و سعى و كوشش زياد سختى ها را تحمل مى كرد، به طورى كه مادرش مى گويد:

ادامه نوشته

استيونسن

(رابرت لوييس استيونس ) در سيزدهم نوامبر سال 1850 ميلادى ، در شهر (ادينبورو) در (اسكاتلند) به دنيا آمد. پدرش مهندس راه و ساختمان بود و علاوه بر كارهاى اصلى خود، فانوس هاى دريائى هم مى ساخت و مادر رابرت ، دختر يك كشيش مسيحى بود.
وى از سن سه سالگى گرفتار ناراحتى تنفسى گرديد و تا ده سالگى همواره در بستر بيمارى بسر مى برد.
رابرت لوييس استيونسن با وجود مبتلا بودن به بيمارى و سن طفوليت و خردسالى ، انديشه اى بلند و روحى قوى و توانمند داشت ، به طورى كه در سن پنج سالگى ، اولين نوشته اش را كه درباره تاريخ زندگى حضرت موسى (ع ) بود، براى (كامى ) داستان نويس بيان كرد، و او آن را به رشته تحرير در آورد. در نه سالگى داستان تحت عنوان (تعطيلات در شهر پرت )تاءليف كرد.
او به قدرى به نويسندگى علاقه داشت ، كه ادامه تحصيلاتش را در رشته هاى حقوق و راه ساختمان ، نيمه كاره رها كرد و به نويسندگى پرداخت .! رابرت از قدرت تخيل فوق العاده اى برخوردار بود، به طورى كه انتشار داستان هاى تخيلى و پرجاذبه اين نوجوان ، در شهر (ادينورو) دست به دست مى گشت و به همين جهت در بين مردم اين شهر داراى احترام و موقعيت ويژه اى بود.

ادامه نوشته

استاد ابوالحسن شيخ

استاد ابوالحسن شيخ در سال 1286 هجرى شمسى در تهران متولد شد. پدرش به نام دكتر محمد شيخ ، در پاريس تحصيل كرده بود و پس از اخذ دكتراى پزشكى ، در اداره (حافظ الصحه ) مشغول به كار بود. مادرش نيز شناخت وسيعى روى گياهان و داروهاى گياهى داشت و براى بيماران ، داروهاى گياهى را تجويز مى كرد.
ابوالحسن در سن شش سالگى ، وارد دبستان (مسعوديه ) گرديد و پس از گذراندن كلاس اول و دوم ، به مدرسه (ثروت ) رفت . پس از پايان رسانيدن دوره ابتدايى ، سه سال در دبيرستان (دارالفنون ) تحصيل كرد و بعد وارد مدرسه (ايران و آلمان ) شد و رشته شيمى داروسازى را انتخاب كرد.

ادامه نوشته

آيت الله شعرانى

علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى ، فرزند حاج شيخ محمد، از نواده هاى (آيت الله ملا فتح الله كاشانى ) در سال 1320 هجرى قمرى در تهران به دنيا آمد.
او از دوران كودكى به تحصيل و فراگيرى علم پرداخت . قرآن مجيد، تجويد و زبان عربى را نزد پدرش آموخت و سپس براى ادامه تحصيلات خود، به مدرسه علميه (خان مروى) تهران و بعد به حوزه علميه قم رفت .
ميرزا ابوالحسن براى تكميل تحصيلات خود، در سال 1346 هجرى قمرى روانه نجف اشرف گرديد و در حوزه درس آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى و ساير استادان و علماء بزرگ نجف شركت نمود و علوم مختلف اعم از فقه ، اصول ، فلسفه ، هياءت ، نجوم ، رجال ، حديث و رياضى را به خوبى آموخت .
آيت الله شعرانى به معنويات توجه زيادى داشت ، به طورى كه خود درباره رعايت معنويات در زندگى چنين نوشته است :

ادامه نوشته

آيت الله غروى اصفهانى

محمد حسين ، فرزند حاج محمد، دوم محرم سال 1296 هجرى ، در شهر (كاظمين (ع )) كشور عراق چشم بدنيا گشود.
جد پنجم او (محمد اسماعيل ) از نخجوان به اصفهان هجرت كرده بود و خاندان او در اين شهر زندگى كرده بودند و به اين دليل (شيخ محمد حسين ) وقتى به مقام بلند علم و دانش رسيد، به آيت الله عظمى محمد حسين ساليانى از زندگى خود را در آن شهر، براى تحصيل علم و دانش ‍ گذرانيده بود، به (محمد حسين غروى ) هم شهرت يافته بود.
پدر محمد حسين از بازرگان (كاظمين ع ) بود اما اين بازرگان دارائى خود را در راه علم و دانش و خدمت به عالمان دين و حوزه هاى علمى خرج مى كرد، و خود با پرهيزگارى و پارسائى مى زيست .

ادامه نوشته

آيت الله حايرى يزدى

از تاريخ تاءسيس حوزه عليمه قم هفتاد و هفت سال مى گذرد.اين حوزه علوم اسلامى ، بزرگترين حوزه علوم دينى در جهان اسلام مى باشد، زيرا هم اكنون بيش از بيست هزار نفر مجتهد، فقيه ، فيلسوف ، مفسر قرآن و طلبه و دانشجو، به تدريس و تحصيل علوم اسلامى در آن اشتغال دارند.
پايه گذار اين حوزه بزرگ ، كه خاستگاه انقلاب اسلامى نيز بوده است ، شيخ عبدالكريم يزدى حايرى مى باشد. روزگار كودكى و دوران زندگى اين عالم بزرگ ، فراز و نشيب ها و تحولات عجيبى داشته ، كه مطالعه آن تكان دهنده و سازنده است .
محمد جعفر پدر عبدالكريم ، در روستاى (مهرجرد) از نواحى شهر (يزد) به شغل كشاورزى مشغول بود و از اين راه مخارج زندگى خود تاءمين مى كرد، اما در حالى كه به كهنسالى رسيده بود، هنوز از نعمت فرزند بهره اى نداشت و از اين ناحيه بسيار رنج مى برد. بدين جهت موافقت همسر خود را جلب كرد تا براى اولاددار شدن همسر ديگرى برگزيند.

ادامه نوشته