حكيم جلوه
وى
مقدمات علوم الهى را نزد استاد حسن حكيم و سپس حكومت، عرفان و الهيات را
نزد ملا عبدالجواد خراسانى آموخت. او علاوه بر تحصيل گاهى هم شعر مىسرود،
ولى به تدريج متوجه شد، كه سرودن شعر، مانع پيشرفت تحصيلاتش مىشود، لذا
شعر و شاعرى را رها كرد و تمام وقت خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود، به
طورى كه لحظهاى از تحقيق و بحث علمى غفلت نمىكرد.
ميرزا ابوالحسن جلوه اگرچه با فقر و نادارى دست به گريبان بود و در دوران نوجوانى يتيم شد، اما وى مشكلات را پذيرا گرديد و سختىها را تحمل كرد و در راه كسب علم و فضيلت بى وقفه جديت و تلاش نمود، تا به مقام والائى از علم و معنويت دست يافت.
طلاب باهوش و خوش استعداد پيوسته با وى در ارتباط بودند و با تشكيل جلسات بحث و گفتگوى علمى، از وجود او بهره مىبردند.
شرائط نامساعد اجتماعى از يك طرف و فقر و تنگدستى شديد از سوى ديگر، او را ناچار ساخت كه در سال 1273 هجرى قمرى به تهران عزيمت نمايد.
وى در تهران خانهاى براى سكونت نداشت و همواره در مدرسه دارالشفاء در حجره محقرى زندگى مىكرد.
در اين مدرسه بود، كه آثار نبوغ و انديشه درخشان وى نمايان گشت و مورد توجه اهل فضل و دانش قرار گرفت و شيفتگان و تشنگان علوم الهى پروانهوار دور شمع وجودش گرد آمدند و از انديشههاى بلند او در باب حكمت و فلسفه بهرهها بردند.
حوزه تدريس اين عالم ربانى بسيار مرتب و منظم بود و همواره حدود صد نفر از فضلاء از جلسه درس او استفاده مىكردند.
حكيم و فيلسوف ميرزا ابوالحسن جلوه، زائيده رنجها و سختىها بود و مشكلات و آوارگىها او را همانند پولادى آبديده، انسانى وارسته و استادى شايسته گردانيده بود و تلاش علمى، روحيه عرفانى و زندگى معنوى اش، او را به يك عنصر نورانى و يك عالم روحانى و تكامل يافته درآورده بود.
مقام علمى و معنوى اين استاد فرزانه، آن چنان رفيع بود، كه علماء و دانشمندان بزرگ و گاهى ناصرالدين شاه فاجار و ساير مقامات حكومت وقت در مدرسه دارالشفاء به ديدار او مىرفتند و با اين شخصيت برجسته و بزرگ علمى و معنوى ملاقات مىنمودند.
حكيم با اينكه با اركان ملت و رجال دولت، الفت داشت، در عين حال رعايت قناعت و زندگى زاهدانه را شيوه خود قرار داده بود و هرگز حاضر نبود، دانش و معنويت خويش را با زخارف فريبنده و مظاهر مادى دنيوى معامله كند. او طبعى منيع داشت و از آشنا و بيگانه هرگز تمنائى نكرد.
اين فيلسوف سترك قرن سيزدهم و چهاردهم هجرى قمرى، هرگز اسير غرور و خودخواهى نشد و پيوسته در برابر همگان خضوع و فروتنى عملى داشت و همواره يار محرومان بود. كمتر حرف مىزد و به ندرت داد سخن سر مىداد و بيشتر سكوت مىنمود و در فكر و انديشه به سر مىبرد.
در زمان ناصرالدين شاه قاجار، بين حكماء و فقهاء، بر سر مسائل علمى اختلاف نظرى پيش آمد، سردسته فقهاء ميرزا حسن آشتيانى و بزرگ حكماء ابوالحسن جلوه بودند. قرار شد جلسهاى تشكيل شود و موضوع مورد اختلاف را با بحث و گفتگو حل كنند، اما بحث به سر و صداى زيادى كشيد و در اين ميان حكيم جلوه، كمتر سخن مىگفت و گاهى اصلا ساكت و خاموش مىماند. پسر ميرزا حسن آشتيانى از حكيم جلوه سوال كرد:
چرا خاموش نشستهاى؟
حكيم جلوه بدون تامل، اين شعر را خواند:
حكيم جلوه در رشتههاى مختلف تدريس داشت و شاگردان فراوانى را پرورش داد و مرجع طلاب و ملجا محققين و دانشمندان بود.
هر كه با او مصاحبت مىكرد، شيفته خلق و خوى نيكو، همت عالى و طبع متعالى وى مىگشت و پيوندى عاطفى با حكيم جلوه برقرار مىكرد و به مقام علمى و معنوى او ارادت مىورزيد.
حكيم جلوه، بر كتاب شرح هدايه ميبدى، مبدا و معاد و اسفار ملاصدرا شرح و حاشيه نگاشت.
مثنوى مولوى را تصحيح كرد و رسالهاى درباره تركيب و احكام آن تاليف نمود.
اشعار حكيم جلوه با مقدمه آقاى سهيلى خوانسارى در سال 1348 هجرى قمرى انتشار يافت و ديوان وى كه مجموعهاى از قصيدههاى توحيدى، مسائل بقاء نفس، اثبات واجب و معاد، مدح پيامبر (ص) و حضرت على (ع) مىباشد، چاپ و منتشر گرديده است.
حكيم ابوالحسن جلوه كه همانند ستاره پرفروغى در آسمان علم و حكمت درخشيد و آثار علمى و شاگردان فراوانى از خود به يادگار گذاشت. سرانجام در شب جمعه ششم ذيقعده سال 1314 هجرى قمرى، در سن هفتاد و شش سالگى زندگى را بدرود گفت و در جوار قبر شيخ صدوق، على بن بابويه قمى مدفون گرديد.
ميرزا ابوالحسن جلوه اگرچه با فقر و نادارى دست به گريبان بود و در دوران نوجوانى يتيم شد، اما وى مشكلات را پذيرا گرديد و سختىها را تحمل كرد و در راه كسب علم و فضيلت بى وقفه جديت و تلاش نمود، تا به مقام والائى از علم و معنويت دست يافت.
طلاب باهوش و خوش استعداد پيوسته با وى در ارتباط بودند و با تشكيل جلسات بحث و گفتگوى علمى، از وجود او بهره مىبردند.
شرائط نامساعد اجتماعى از يك طرف و فقر و تنگدستى شديد از سوى ديگر، او را ناچار ساخت كه در سال 1273 هجرى قمرى به تهران عزيمت نمايد.
وى در تهران خانهاى براى سكونت نداشت و همواره در مدرسه دارالشفاء در حجره محقرى زندگى مىكرد.
در اين مدرسه بود، كه آثار نبوغ و انديشه درخشان وى نمايان گشت و مورد توجه اهل فضل و دانش قرار گرفت و شيفتگان و تشنگان علوم الهى پروانهوار دور شمع وجودش گرد آمدند و از انديشههاى بلند او در باب حكمت و فلسفه بهرهها بردند.
حوزه تدريس اين عالم ربانى بسيار مرتب و منظم بود و همواره حدود صد نفر از فضلاء از جلسه درس او استفاده مىكردند.
حكيم و فيلسوف ميرزا ابوالحسن جلوه، زائيده رنجها و سختىها بود و مشكلات و آوارگىها او را همانند پولادى آبديده، انسانى وارسته و استادى شايسته گردانيده بود و تلاش علمى، روحيه عرفانى و زندگى معنوى اش، او را به يك عنصر نورانى و يك عالم روحانى و تكامل يافته درآورده بود.
مقام علمى و معنوى اين استاد فرزانه، آن چنان رفيع بود، كه علماء و دانشمندان بزرگ و گاهى ناصرالدين شاه فاجار و ساير مقامات حكومت وقت در مدرسه دارالشفاء به ديدار او مىرفتند و با اين شخصيت برجسته و بزرگ علمى و معنوى ملاقات مىنمودند.
حكيم با اينكه با اركان ملت و رجال دولت، الفت داشت، در عين حال رعايت قناعت و زندگى زاهدانه را شيوه خود قرار داده بود و هرگز حاضر نبود، دانش و معنويت خويش را با زخارف فريبنده و مظاهر مادى دنيوى معامله كند. او طبعى منيع داشت و از آشنا و بيگانه هرگز تمنائى نكرد.
اين فيلسوف سترك قرن سيزدهم و چهاردهم هجرى قمرى، هرگز اسير غرور و خودخواهى نشد و پيوسته در برابر همگان خضوع و فروتنى عملى داشت و همواره يار محرومان بود. كمتر حرف مىزد و به ندرت داد سخن سر مىداد و بيشتر سكوت مىنمود و در فكر و انديشه به سر مىبرد.
در زمان ناصرالدين شاه قاجار، بين حكماء و فقهاء، بر سر مسائل علمى اختلاف نظرى پيش آمد، سردسته فقهاء ميرزا حسن آشتيانى و بزرگ حكماء ابوالحسن جلوه بودند. قرار شد جلسهاى تشكيل شود و موضوع مورد اختلاف را با بحث و گفتگو حل كنند، اما بحث به سر و صداى زيادى كشيد و در اين ميان حكيم جلوه، كمتر سخن مىگفت و گاهى اصلا ساكت و خاموش مىماند. پسر ميرزا حسن آشتيانى از حكيم جلوه سوال كرد:
چرا خاموش نشستهاى؟
حكيم جلوه بدون تامل، اين شعر را خواند:
اين ديگ زخامى است، كه در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم برد خموش است
حكيم جلوه در رشتههاى مختلف تدريس داشت و شاگردان فراوانى را پرورش داد و مرجع طلاب و ملجا محققين و دانشمندان بود.
هر كه با او مصاحبت مىكرد، شيفته خلق و خوى نيكو، همت عالى و طبع متعالى وى مىگشت و پيوندى عاطفى با حكيم جلوه برقرار مىكرد و به مقام علمى و معنوى او ارادت مىورزيد.
حكيم جلوه، بر كتاب شرح هدايه ميبدى، مبدا و معاد و اسفار ملاصدرا شرح و حاشيه نگاشت.
مثنوى مولوى را تصحيح كرد و رسالهاى درباره تركيب و احكام آن تاليف نمود.
اشعار حكيم جلوه با مقدمه آقاى سهيلى خوانسارى در سال 1348 هجرى قمرى انتشار يافت و ديوان وى كه مجموعهاى از قصيدههاى توحيدى، مسائل بقاء نفس، اثبات واجب و معاد، مدح پيامبر (ص) و حضرت على (ع) مىباشد، چاپ و منتشر گرديده است.
حكيم ابوالحسن جلوه كه همانند ستاره پرفروغى در آسمان علم و حكمت درخشيد و آثار علمى و شاگردان فراوانى از خود به يادگار گذاشت. سرانجام در شب جمعه ششم ذيقعده سال 1314 هجرى قمرى، در سن هفتاد و شش سالگى زندگى را بدرود گفت و در جوار قبر شيخ صدوق، على بن بابويه قمى مدفون گرديد.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۸ ساعت 21:0 توسط سرباز گمنام آقا صاحب الزمان(عج)
|
تمامی مطالب وبلاگ با ذکر سه صلوات جهت ظهور اقا و مولایمان حضرت مهدی موعود (عج الله ) رایگان می باشد.