دروغگو به سزاى خود رسيد
دست
: بنده هم اگر اجازه بفرمائيد به داستانى شيرين تر اشاره كنم ؟ چشم : بفرمائيد از دل و
جان خريداريم .
دست
: نقل مى كنند: روزى احمد بن طولون
پيش
پدر آمد تا حواله اى جهت بينوايان بنويسد، پدر دستور داد كه قلم و دوات و كاغذ بياورد، وقتى كه رفت از
اطاق ديگر آنها را بياورد، ديد يكى از خدام با كنيزى از كنيزانشان بعمل نامشروع مشغول است ، سر به پائين انداخت و
گذشت كنيز به خيال آن كه احمد به پدر
مى گويد، دست به حيله زد به نزد طولون رفت و گفت : احمد به من دست درازى كرده است ، طولون
باور كرد، حواله را اينچنين نوشت : خادم !با رسيدن نامه ، گردن حامل را بزن .
احمد
نامه را گرفت و به راه افتاد كنيز از او پرسيد كجا مى روى ؟ احمد جريان حواله را نقل كرد، گفت نامه را به من بده تا
زود برسانم ؟
احمد نامه را داد. كنيز آن را
گرفت و به غلام مذكور داد، همين كه نامه به خادم رسيد بدون پرسش سر غلام را زد، طولون احمد را خواست و گفت : جريان چه
بوده است بگو؟ احمد داستان غلام
را شرح داد، طولون دستور داد كنيز را هم باو ملحق نمودند، و احمد نيز موقعيت بس ارزنده اى
پيدا كرد. (102)
چشم
: جدا شيرين بود و
استفاده شد.
دست
: بزرگوارى شما باعث مى شود مرا تشويق كنيد.
گوش : زيرا دروغ كه يك قسم نيست و اختصاص به
زمان و زبان ندارد، بلكه داراى اقسام مختلف و افراد گوناگون ، و شامل كتابت و مانند آن هم مى شود.
تمامی مطالب وبلاگ با ذکر سه صلوات جهت ظهور اقا و مولایمان حضرت مهدی موعود (عج الله ) رایگان می باشد.