دختر ابى الاسود
خداوند روى او را زشت كند، مى خواهد با حلواى زعفرانى ما را از سيد پاك و پاكيزه برگرداند، مرگ بر فرستنده و خورنده ، آنگاه مقدارى را كه خورده بود قى كرد و اين دو شعر را گفت :
|
ابالشهد المز عفريابن هند |
|
نبيع عليك احساباو دينا |
|
معاذالله كيف يكون هذا |
|
و مولانا اميرالمومنينا |
ترجمه
: اى پسر هند جگر خوار!آيا!اما با حلواى زعفرانى حسب و دين خود را به تو مى فروشيم ؟!پناه به خدا،
چگونه امكان دارد؟ و حال اين كه مولاى
ما اميرالمومنين است . (92)
پا:
جدا از بيانات شيرين شما
لذت برديم .
شكم
: اين داستان مناسب من بود نه زبان .
اندامها: (خنده كنان ) بله ، بله .
دست
: بنده كه نخواستم در خصوص زبان داستانى را نقل كنم ، چون روز ولادت بود، بتناسب شاگرد ممتاز على (ع ) به اين
داستان اشاره نمودم ، و گرنه اگر
بخواهم درباره زبان بگويم ، چنان كه قبلا هم رواياتى را عرضه داشتم مى گويم .
|
اى نيرى زبان خودت را نگاهدار |
|
بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد |
شاعر
ديگر چنين مى گويد:
|
كس چه مى داند ز تو (اى زبان ) چون اندكى |
|
از هزاران جرم و بد فعلى يكى |
|
نيك ميدانى تو وستار تو |
|
جرمها و زشتى كردار تو |
تمامی مطالب وبلاگ با ذکر سه صلوات جهت ظهور اقا و مولایمان حضرت مهدی موعود (عج الله ) رایگان می باشد.